گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

روش تربیت


روزی شخصی اعرابی بر پیامبراعظم(ص) وارد شد و از آن حضرت چیزی خواست، پیامبر(ص) نیاز وی را برآورده ساخت و فرمود: آیا در حق تو احسان کردم؟ اعرابی گفت: نه احسان نمودی و نه کار نیکی کردی. مسلمانان از این سخن به خشم آمدند و قصد جانش را کردند. پیامبر(ص) فرمود: دست نگهدارید. اعرابی برخاست و آنجا را ترک کرد. پیامبر(ص) به دنبال او رفت و اعرابی را فراخواند و به عطای خویش افزود: آن گاه فرمود: آیا نیکی کردم؟ اعرابی پاسخ داد: آری، خدای عز و جل به تو و اهل و عشیره ات خیر بدهد. پیامبر(ص) فرمود: از آنچه تو گفتی، در دل اصحاب من کدورتی ایجاد شد. اگر می خواهی آن ناراحتی از دل آنان بیرون برود، آنچه هم اکنون پیش من گفتی، پیش آنان نیز بگوی. اعرابی قول داد که چنین کند. چون روز دیگر رسید، اعرابی نزد پیامبر(ص) آمد. حضرت رو به اصحاب کرد و فرمود: این اعرابی کلمه ای گفت و ما او را انعام بیش تری دادیم، آن گاه گفت: راضی شدی.
اعرابی سخن پیامبر(ص) را تأیید کرد، پس افزود: خدای عز و جل به تو و اهل و عشیره ات خیر دهد. آن گاه رسول گرامی(ص) به اصحاب خویش رو کرد و فرمود: داستان من و داستان این اعرابی، مانند داستان مردی است که ناقه ای داشت و از دست او گریخت، پس مردم از پی آن رفتند تا آن حیوان را بگیرند و به صاحبش برگردانند، اما هرچه بیش تر می دویدند، جز این که آن ناقه بیش تر فرار می کرد، نتیجه ای دیگر نداشت. پس صاحب ناقه به آن گروه گفت من را با ناقه ام تنها بگذارید، زیرا من به حال او آشناترم، پس قدری گیاه از زمین کند و به دست گرفت و او را صدا کرد تا بازگشت. پس او را گرفت و خوابانید و پالان بر پشتش نهاد و بر آن سوار شد. اگر من نیز این مرد را به شما وا می گذاشتم او را می کشتید و در آتش (جهنم) می افتاد.(1)

1- احیاء علوم الدین، ج2، ص542

قیام و انقلاب حضرت مهدی (عج)




نگاهی به قیام امام عصر(عج ) و زمینه های آن
اشاره : اندیشه پیروزی نهایی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم گسترش جهانی ایمان اسلامی استقرار کامل و همه جانبه ارزش های انسانی و تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده آل و بالاخره اجرای این ایده عمومی و انسانی بوسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی از او به مهدی (عج ) تعبیر شده است اندیشه ای است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامی با تفاوت ها و اختلاف هایی بدان مومن و معتقدند : زیرا این اندیشه حسب اصل و ریشه قرآنی است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام پیروزی نهایی ایمان اسلامی (هوالذی ارسل رسوله با لهدی و دین الحق لنظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون ) غلبه قطعی صالحان و متقیان و کوتاه شدن دست ستم کاران و جباران برای همیشه و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت را نوید داده است .
امید و آرزوی تحقق این نوید کلی جهانی در زبان و روایات اسلامی (انتظار فرج ) خوانده شده و عبادت شمرده شده است . اصل (انتظار فرج ) از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر استنتاج می شود و آن اصل « حرمت یاس از روح الله ) است .
مردم مومن به عنایات الهی هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمی دهند و تسلیم یاس و ناامیدی و بیهوده گرایی نمی گردند. چیزی که هست این (انتظار فرج ) و این (عدم یاس از روح الله ) در مورد یک عنایت عمومی و بشری است نه شخصیتی یا گروهی و بعلاوه توام است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داده است .
جامعه ایده آل
آرمان قیام و انقلاب مهدی (عج ) یک فلسفه بزرگ اجتماعی اسلامی است . این آرمان بزرگ گذشته از اینکه الهام بخش ایده و راه گشا بسوی آینده است آیینه بسیار مناسبی است برای شناخت آرمان های اسلامی .
این نوید ارکان و عناصر مختلفی دارد که برخی فلسفی و جهانی است و جزئی از جهان بینی اسلامی است . برخی فرهنگی و تربیتی است برخی سیاسی است برخی اقتصادی است برخی اجتماعی است برخی انسانی یا انسانی ـ طبیعی است .
مشخصات انتظار بزرگ
1 ـ خوشبینی به آینده بشریت : درباره آینده بشریت نظرها مختلف است . بعضی معتقدند که شر و فساد و بدبختی لازمه لاینفک حیات بشری است و بنابر این زندگی بی ارزش است و عاقلانه ترین کارها خاتمه دادن به حیات و زندگی است .
بعضی دیگر اساسا حیات بشر را ابتر می دانند : معتقدند که بشر در اثر پیشرفت حیرت آور تکنیک و ذخیره کردن انبارهای وحشتناک وسائل تخریبی رسیده به مرحله ای که با گوری که با دست خود کنده یک گام بیشتر فاصله ندارد. بنابر این نظریه بشر در نیمه راه عمر خود بلکه در آغاز رسیدن به بلوغ فرهنگی به احتمال زیاد نابود خواهد شد. البته اگر تنها به قرائن و شواهدی ظاهری قناعت کنیم این احتمال را نمی توان نفی کرد.
نظریه سوم این است که شر و فساد لازمه لاینفک طبیعت بشر نیست . شر و فساد و تباهی معلول مالکیت فردی است . تا این ام الفساد است شر و فساد هم هست و با خواسته انسان ها این ام الفساد از بین نمی رود ولی تکامل ابزار تولید و جبر ماشین روزی ریشه این ام الفساد را جبران خواهد کرد. پس آنچه مایه و پایه خوشبختی است تکامل ماشین است .
نظریه چهارم این است که ریشه فسادها و تباهی ها نقض روحی و معنوی انسان است . انسان هنوز دوره ناپختگی و جوانی را طی می کند و خشم و شهوت بر او و عقل او حاکم است . انسان بالفطره در راه تکامل فکری و اخلاقی و معنوی پیش می رود.
نه شر و فساد لازمه لاینفک طبیعت بشر است و نه جبر و تمدن فاجعه خودکشی دسته جمعی را پیش خواهد آورد. آینده بس روشن و سعادت بخش و انسانی که در آن شر و فساد از بیخ و بن برکنده خواهد شد در انتظار بشریت است .
این نظریه الهامی است که دین می کند. نوید مقدس قیام و انقلاب مهدی موعود در اسلام در زمینه این الهام است .
2 ـ پیروزی نهایی صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادی و صداقت بر زور و استکبار و استبداد وظلم و اختناق و قریب
3 ـ حکومت جهانی واحد .
4 ـ عمران تمام زمین در حدی که نقطه خراب و آباد نشده باقی نماند .
5 ـ بلوغ بشریت به خردمندی کامل و پیروزی از فکر و ایدئولوژی و آزادی از اسارت شرایط طبیعی و اجتماعی و غرائض حیوانی .
6 ـ حداکثر بهره گیری از مواهب زمین .
7 ـ برقراری مساوات کامل میان انسان ها در امر ثروت .
8 ـ منتفی شدن کامل مفاسد اخلاقی از قبیل زنا ربا شرب خمر خیانت دزدی آدمکشی و غیره و خالی شدن روان ها از عقده ها و کینه ها
9 ـ منتفی شدن جنگ و برقراری صلح و صفا و محبت و تعاون .
10 ـ سازگاری انسان و طبیعت .
دو نوع انتظار
انتظار فرج دوگونه است : انتظاری که سازنده است تحرک بخش است تعهدآور است عبادت بلکه با فضیلت ترین عبادت است و انتظاری که ویرانگر است . بازدارنده است فلج کننده است و نوعی « اباحیگری » محسوب می شود.
انتظار ویرانگر
برداشت قشری مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود این است که صرفا ماهیت انفجاری دارد : فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها و تبعیض ها و اختناق ها و حق کشی ها و تباهی ها ناشی می شود. نوعی سامان یافتن است که معلول پریشان شدن است . آنگاه که صلاح به نقطه صفر برسد حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد باطل یکه تاز میدان گردد. جز نیروی باطل نیرویی حکومت نکند فرد صالحی در جهان یافت نشود این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت ـ نه اهل حقیقت زیرا حقیقت طرفداری ندارد ـ از آستین بیرون می آید.
علی هذا هر اصلاحی محکوم است زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است . تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی شود. برعکس هر گناه و هر فساد و هر ظلم و هر تبعیض و هر حق کشی هر پلیدی ای به حکم اینکه مقدمه صلاح کلی است و انفجار را قریب الوقوع می کند رواست زیرا « الغایات تبرر المبادی » (هدف ها وسیله های نامشروع را مشروع می کنند). پس بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار ترویج و اشاعه فساد است .


اینجاست که گناه هم فال است و هم تماشا. هم لذت و کامجویی است و هم کمک به انقلاب مقدس نهایی . اینجاست که این شعر مصداق واقعی خود را می یابد :
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
این گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعی بغض و عداوت می نگرند زیرا آنان را از تاخیراندازان ظهور و قیام مهدی موعود(عج ) می شمارند. برعکس اگر خود هم اهل گناه نباشند در عمق ضمیر و اندیشه با نوعی رضایت به گناهنکاران و عاملان فساد می نگرند زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم می نمایند.
شبه دیالکتیکی
این نوع از برداشت از آن جهت که با اصلاحات مخالف است و فسادها و تباهیها را به عنوان مقدمه یک انفجار مقدس موجه و مطلوب می شمارد باید « شبه دیالکتیکی » خوانده شود. با این تفاوت که در تفکر دیالکتیکی با اصلاحات از آن جهت مخالفت می شود و تشدید نابسامانیها از آن جهت اجازه داده می شود که شکاف وسیعتر شود و مبارزه پیگیرتر و داغ تر گردد ولی این تفکر عامیانه فاقد این مزیت است : فقط به فساد و تباهی فتوا می دهد که خود به خود منجر به نتیجه مطلوب بشود. این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدی موعود و این نوع انتظار فرج که منجر به نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی می شود و نوعی « اباحیگری » باید شمرده شود به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی وفق نمی دهد.
انتظاری سازنده
آن عده از آیات قرآن کریم ـ که همچنان که گفتیم ریشه این اندیشه است و در روایات اسلامی به آنها استناد شده است ـ در جهت عکس برداشت بالاست . از این آیات استفاده می شود که ظهور مهدی موعود حلقه ای است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد. آیاتی که بدانها در روایات استناد شده است نشان می دهد که مهدی موعود(عج ) مظهر نویدی است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان است .
وعدالله الذین امنوا (منکم ) و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض (کما استخلف الذین من قبلهم ) ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئالله
ترجمه : خداوند به مومنان و شایسته کاران (شما) وعده داده است که آنان را جانشین زمین قرار دهد (همچنان که پیشینیان را قرار داد) دینی که آنها را پسندیده است مستقر سازد دوران خوف آنان را تبدیل به دوران امنیت نماید (دشمنان آنان را نابود سازد) بدون ترس و واهمه خدای خویش را بپرستند و اطاعت غیر خدا را گردن ننهند و چیزی را در عبادت یا طاعت شریک حق نسازند.
ظهور مهدی موعود منتی است بر مستضعفان و خوار شمرده شدگان و وسیله ای است برای پیشوا و مقتدا شدن آنان و مقدمه ای است برای وراثت آنها و خلافت الاهی در روی زمین :
ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
ظهور مهدی موعود تحقق بخش وعده ای است که خداوند متعال از قدیم ترین زمان ها در کتب آسمانی به صالحان و متقیان وعده داده است که زمین از آن آنان است و پایان تنها به متقیان تعلق دارد :
ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکران الارض یرثها عبادی الصالحون .
ان الارض لله یورثها من یشا من عباده و العاقبه للمتقین .
حدیث معروف که می فرماید : (یملا الله به الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا) نیز شاهد مدعای ماست نه بر مدعای آن گروه .
در این حدیث نیز تکیه بر ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است و می رساند که قیام مهدی برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند. بدیهی است که اگر گفته شده بود (یملا الله به الارض ایمانا و توحیدا و صلاحا بعد ما ملنت کفرا و شرکا و فسادا) مستلزم این نبود که لزوما گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. در آن صورت استنباط می شد که قیام مهدی موعود برای نجات حق از دست رفته و به صفر رسیده است نه برای گروه اهل حق ولو به صورت یک اقلیت . شیخ صدوق روایتی از امام صادق (ع ) نقل می کند مبنی بر اینکه این امر تحقق نمی پذیرد مگر اینکه هر یک از شقی و سعید به نهایت کار خود برسد.
پس سخن در این است که گروه سعدا و گروه اشقیا هر کدام به نهایت کار خود برسند : سخن در این نیست که سعیدی در کار نباشد و فقط اشقیا به منتهی درجه شقاوت برسند در روایات اسلامی سخن از گروه زبده است که به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق می شوند. بدیهی است که این گروه ابتدا به ساکن خلق نمی شوند و به قول معروف از پای بوته هیزم سبز نمی شوند.
معلوم می شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده را پرورش می دهد. این خود می رساند که نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است بلکه فرضا اگر اهل حق از نظر کمیت قابل توجه نباشند از نظر کیفیت ارزنده ترین اهل ایمانند و در ردیف یاران سیدالشهدا.
از نظر روایات اسلامی در مقدمه قیام و ظهور امام یک سلسله قیام های دیگر از طرف اهل حق صورت می گیرد. آنچه بنام قیام یمانی قبل از ظهور بیان شده است نمونه ای از این سلسله قیام هاست این جریان ها نیز ابتدا به ساکن و بدون زمینه قبلی رخ نمی دهد در برخی روایات اسلامی سخن از دولتی است از اهل حق که تا قیام مهدی (عج ) ادامه پیدا می کند و چنانکه می دانیم بعضی از علمای شیعه که به برخی از دولتهای شیعی معاصر خود حسن ظن داشته اند احتمال داده اند که دولت حقی که تا قیام موعود ادامه خواهد یافت همان سلسله دولتی باشد.
این احتمال هر چند ناشی از ضعف اطلاعات اجتماعی و عدم بینش صحیح آنان نسبت به اوضاع سیاسی زمان خود بوده اما حکایتگر این است که استنباط این شخصیت ها از مجموع آیات و اخبار و احادیث مهدی این نبوده که جناح حق و عدل و ایمان باید یکسره درهم بشکند و نابود شود و اثری از صالحان و متقیان باقی نماند تا دولت مهدی ظاهر شود بلکه آن را به صورت پیروزی جناح صلاح و عدل و تقوا بر جناح فساد و ظلم و بی بندو باری تلقی کرده اند.

منبع:جمهوری اسلامی

فتوای مفتی وهابی عربستان

عبد الله النجدی یکی از مفتیان وهابی در عربستان سعودی در پاسخ به سوالی در باره فوتبال ، حلال بودن آن را مشروط به 14 شرط کرد!
سوال: جوانانی که چیزی از تقوا نمی دانند و به وقتشان اهمیتی نمی دهند و می گویند می خواهیم فوتبال بازی کنیم، می پرسند شروط و ضوابط بازی فوتبال چیست تا ما در ورطه تشبّه به کفار و طاغوتیان و دشمنان دین مثل آمریکا و روسیه و.. نیفتیم.

جواب: به آنها می گوییم اگر اصرار دارید بازی کنید و وقت خود را بگذرانید، باید شروط و ضوابط ذیر را رعایت کنید:
اول: خطوطی چهار طرف دور زمین نباشد؛ زیرا این خطوط ساخته کفار و قانون بین المللی فوتبال است!
دوم: کلماتی که کفار و مشرکان به عنوان قانون بین المللی فوتبال وضع کرده اند، مانند گل و اوت و پنالتی و کرنر و …، گفته نشود زیرا گفتن این کلمات حرام است و هر کس که اینها را بگوید تنبیه و باید از بازی اخراج  شود و باید به او گفته شود که به کفار و مشرکین شبیه شده ای…

سوم: هر کس از شما که در اثناء بازی افتاد و دست یا پایش شکست، یا دستش به توپ خورد بازی به خاطر او نباید متوقف شود و به کسی که او را انداخته کارت زرد یا قرمز داده نشود، بلکه به هنگام شکسته شدن یا ضربه دیدن باید به قاضی شرع مراجعه شود تا آن بازیکن حق شرعی خود را همانطور که در قرآن است بگیرد و شما باید شهادت دهید که فلانی عمداً دست یا پای او را شکست…
چهارم: نباید در تعداد بازیکنان با کفار و یهود و نصارا و خصوصاً آمریکای خبیث تبعیت کنید، به این معنا که نباید با یازده نفر بازی کنید، بلکه باید بر این تعداد اضافه یا کم کنید.
پنجم: باید با لباس خواب یا غیره خودتان و بدون شورت ها و پیراهن های رنگارنگ و شماره دار بازی کنید، زیرا این لباسها لباس اسلامی نیست، بلکه لباس کفار و غرب است.
ششم: هر کدام از شما که این شروط و ضوابط را رعایت کرد باید قصدش از بازی فوتبال تقویت بدنی برای جهاد فی سبیل الله و آمادگی برای زمانی باشد که به جهاد فراخوانده شود، نه گذراندن وقت و عمر و شادی از پیروزی ظنّ.
هفتم: نباید زمان بازی را 90دقیقه قرار دهید، شما باید با کفار و فاسقان مخالفت کنید و در هیچ چیز مشابه آنان نباشید.
هشتم: نباید در دو نیمه 45 دقیقه ای بازی کنید، بلکه در یک  یا سه  نیمه! بازی کنید تا مخالفت شما با کفار محقق شود.
نهم: هنگامی که یکی از دو تیم بر دیگری غلبه نکرد (تساوی بازی) و آنطور که شما می گویید توپ به دروازه ای وارد نشد، نباید برای بازی وقت اضافی یا پنالتی در نظر بگیرید (تا یکی پیروز شود)، بلکه بلافاصله بازی را تمام کنید، زیرا بازی به این طریق عین اجرای قوانین بین المللی فوتبال است!
دهم: در بازی فوتبال شخصی را به عنوان داور انتخاب نکنید، زیرا بعد از لغو قوانین بین المللی همچون گل و اوت و پنالتی و کرنر و… وجود او دلیلی ندارد! بلکه بودن او تشبّه به کفار و یهود و نصار و اطاعت از قوانین بین المللی است.
یازدهم: نباید در اثناء بازی، گروهی از جوانان جمع شوند و شما را تماشا کنند، چون قصد شما ورزش و تقویت بدنی است پس دلیلی ندارد آنها شما را نگاه کنند! هر چند که بگویید آنها باعث تشویق شما در تقویت بدنی و آمادگی برای جهاد هستند، به آنها بگویید بروید دنبال منکرات خودتان در بازارها و روزنامه ها و بگذارید ما بدنمان را قوی کنیم!!!
دوازدهم: هر کسی که گل بزند و سپس بدود تا بقیه او را دنبال کنند و بغل نمایند، (همانطور که در آمریکا و فرانسه بازیکنان انجام می دهند) باید به صورتش تف انداخت و تنبیه کرد!!! زیرا ورزش بدنی شما چه ارتباطی به شادی و بغل کردن و بوسیدن دارد!
سیزدهم: دروازه باید به جای دو تیرک، سه تیرک داشته باشد، تا مشابه کفار نباشد تا مخالفت شما با قانون بین المللی طاغوتی سازمان فوتبال محقق شود.
چهاردهم: هنگامی که بازیکنی مصدوم شد، نباید بازیکن دیگری را جایگزین او کرد، زیرا این روش، ساخته کفار و مشرکین در آمریکا و … است.
اینها بعضی از شروط و ضوابطی است که مانع تشبّه به کفّار و مشرکین در بازی فوتبال می گردد… من به اجرای این شروط و ضوابط و سپس پرداختن به فوتبال دعوت نمی کنم، بلکه اینها در واقع برای کسی است که توان انجام ورزش های شرعی را ندارد و برای مؤمن صادق، ادلّه نقلی و عقلی مبنی بر تشبّه فوتبال به کفّار کافی است، زیرا انجام بازی فوتبال بغض انسان را نسبت به کفّار متزلزل می سازد، ولی جوانان این امر را شادی و بازی می پندارند (و تحسبونه هیناً و هو عند الله عظیم…).
در پایان امیدوارم که این پیام  برای جوانان و دیگران مؤثر و مفید باشد. اللّهم آمین.


به قلم عبد الله النجدی
ریاض-ربیع الاول1423هـ
منبع: البرز


ما چی می گیم ؟





قصدم از آوردن این مطلب این بود که مسخره بودن و غیر عقلانی بودن فتاوای وهابی ها رو نشون بدم .
به ذهنش فشار آورده و چهارده شرط گذاشته تا فوتبال از حالت تشابه به کفار در بیاد غافل از اینکه کل این ورزش رو انگلیسیها (کفار) اختراع کردند!
ما در شرع مقدس داریم ((ببینید چی میگه نبینید کی میگه )) به  ما قال  توجه داشته باشید نه  من قال .
حرف حق رو هرجا دیدید بپذیرید نه اینکه موضع بگیرید.
البته اینجا حق معنی نداره (فوتبال) .
یه سری قوانین طی سالها تجربه وضع شده تا بازی (ورزش) اصولی تر و راحت تر انجام بشه اما این مفتی(که واقعا مفت نمی ارزه) (البته خیلی به خودم فشار آوردم که حرف بدتری نزدم) همه ی این قوانین رو به دلیل تشابه به کفار ممنوع کرده.
قوانینی که تشابه یا عدم تشابه اش به کفار سود و زیانی به حال کسی نداره.
پیامبر ما حق داشت که واسه ی عاقبت اسلام اینقدر نگران باشه ...

یک سوال از آقای عبدالله النجدی :

اگر تشابه به کفار حرام است ، خدمت به کفار چه حکمی دارد ؟


ملک عبدالله و سران آمریکایی دست در دست هم برای نابودی اسلام


 


مزدور های وابسته به آمریکا ، ملک عبدالله و بوش در آغوش


 



 


جورج بوش و ملک عبدالله پادشاه سعودی دست در دست هم


 








ای مفتی آیا کوری و جنایات این کفار را نمیبینی که در مورد فوتبال فتوا میدی ؟
مهمتر از فوتبال چیزی به ذهن کوچیک  و کمتر از حیوان تو خطور نکرد ؟




 



فعلا بغض گلوم رو گرفته ، حرف های زیادتری واسه گفتن داشتم .

تا بعد...

یا علی

منبع: پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی


معجزه مطهری

تاریخ تکرار می‌شود و مرتضایی دیگر بر سرِ عدالت خویش، سر می‌بازد. صحنه، همان صحنه است و ضربت، همان ضربت و قاتل همان قاتل. دیروز خوارج نهروان و امروز کج‌اندیشان فرقان، دیروز شمشیر زهراندود و امروز کلت کمری.

دیروز فرق قرآن ناطق علی(علیه‌السلام) و امروز جمجمه فقیه مکتب صادق مطهّری(ره) فقط تکنولوژی باعث تغییر آلت قتّاله است!

مطهّری همو که خمینی کبیر او را «پاره تن» و همه آثارش را بی‌استثنا خوب و انسان‌ساز نامید.

اشک خمینی(ره) را جز در رثای اهل بیت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) کسی ندیده بود، امّا او برای مطهرّی زار زار گریست و لرزش صدا و دست علامه عارف، طباطبائی(ره) را احدی به نظاره ننشسته بود، جز در فراق مطهّری.

مطهری همو که خامنه‌ای عزیز، کتاب‌های فاخر او را چهارچوب فکری نظام دانست با همه بزرگی‌اش مظلوم بود.

نه از آن جهت که غریبانه‌اش شهید کردند که پیروان حسین را شرافت از این است، و نه از آن جهت که عمرش کوتاه بود که به قول ابوعلی سینا، عرض زندگی مهم‌تر از طول آن است، و نه از آن جهت که محاسنش را به خون سرش خضاب کرد که شیعیان ابوتراب را این سنّت دیرین است، بلکه از آن جهت که قاتلش، فرقان بود.

با خود می‌اندیشم که با همه حماقت و رذالت، فرقان، چقدر هوشمندانه برای فلج کردن سلسله اعصاب مرکزی پیکره نه چندان تنومند انقلاب نوپای خمینی، هدفگذاری کرده بود.

مطهری را هنوز دوستان، به درستی و شایستگی نمی‌شناختند که دشمن به شایستگی شناخته بود!

آری، قلم مطهّری ذوالفقاری دو دم بود که قلب کفر و سینه التقاط را توأمان می‌شکافت، و کلام مطهّری به برکت پارسایی او، چشمه جوشان معارف الهی بود که از قلب مطهّرش بر زبان گویایش جاری می‌شد.

و مگر نه این است که به تضمین معصوم(علیه‌السلام)، هر که چهل روز عملش را برای خدای بزرگ خالص گرداند، چشمه‌های حکمت و معرفت از قلبش بر زبانش می‌جوشد؟

و مگر مطهری، نه چهل روز، که همه عمرش را جز در راه خدا و برای او صرف کرده بود؟

در شگفت بودم از آن بوسه مقدّس که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در رؤیای صادقه مطهری، در شب وداعش با ناسوت و پیوستنش به ملکوت خدا، بر لب‌های او زده بود و گرمای آن بوسه را، شیخ شهید حتّی پس از برخاستن از خواب بر لبانش احساس کرده بود؛ ولی با خود اندیشیدم که چرا لب‌هایی که یک عمر از آنها به جز کلام خدا و روایات معصومین و ذکر کرامت اهل بیت(علیه‌السلام) نتراویده، بوسه‌گاه رسول رحمت و مهربانی(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نباشد؟

کدام لب‌ها برای بوسه قدرشناسی رسول مهر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، سزاوارتر از لبان ولی مخلص خدا و آیت عظمای الهی، مطهری؟

فرو افتادن سرو قامت بلند او برای همه دشوار بود، امّا جانگدازتر برای باغبان پیر آن درخت تناور... بشکند دست آن کس که برکند زین چمن آن درخت تناور.

اشک خمینی(ره) را جز در رثای اهل بیت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) کسی ندیده بود، امّا او برای مطهرّی زار زار گریست و لرزش صدا و دست علامه عارف، طباطبائی(ره) را احدی به نظاره ننشسته بود، جز در فراق مطهّری. آنگاه که در جمله‌ای رمزآمیز ولی پرشور که خود او تنها می‌تواند تفسیرش کند ـ نقل به مضمون ـ فرمود: «وقتی آقای مطهّری در درس من حاضر بود، شاید درست نباشد بگویم، ولی یک احساس پایکوبی داشتم، چرا که می‌دانستم هر چه می‌گویم، هدر نمی‌رود».

آری، قلم مطهّری ذوالفقاری دو دم بود که قلب کفر و سینه التقاط را توأمان می‌شکافت، و کلام مطهّری به برکت پارسایی او، چشمه جوشان معارف الهی بود که از قلب مطهّرش بر زبان گویایش جاری می‌شد.

آری هنر بزرگ مطهری این بود که با چشمان نافذش می‌توانست عمق هر واقعه را تا رویت واقعیت بشکافد و حق را بشناسد و به دیگران با منطق و حکمت بشناساند. بگذارید پایان این نوشته‌ام نکته‌ای لطیف باشد از مرحوم پدرم آیت‌الله حاج‌شیخ‌عباس مخبر(ره) که فرمود: معجزه بزرگ مطهری این بود که توانست با نوشته‌ها و گفته‌هایش در برابر هجوم بی‌رحمانه «ایسم»ها و افکار التقاطی به مرزهای فکری نسل جوان ما در مقاطعی یک تنه بایستد و از جوانان ما «شهید» بسازد.

به روان تابناک او و همه عالمان عامل تاریخ کهن این مرزوبوم صلواتی به تکریم می‌فرستیم و در هفته بزرگداشت مقام معلّم، خالصانه‌ترین دعاها را بدرقه مردان و زنانی می‌کنیم که همه پیشرفتهای بشر در همه اعصار مدیون همّت و تلاش آنان است.

منبع:تبیان

جهت اطلاع

در پی ربوده شدن امام جمعه فهرج عده ای از مردم این بخش با تجمع در برابر ناحیه مقاومت بسیج سپاه فهرج تلاش برای آزادی حجت الاسلام طاهری از دست آدم ربایان را خواستار شدند. همچنین عده زیادی از مردم و سران طوایف و عشایر فهرج در بخشداری این بخش تجمع کردند و از مسئولان خواستند به این موضوع رسیدگی کنند اما هنوز نتیجه ای حاصل نشده است . حجت الاسلام جواد آویش طاهری امام جمعه فهرج هفته گذشته پس از اقامه نماز و سخنرانی در دبیرستان آسیه درحالیکه به منزل خود باز می گشت به وسیله سه فرد مسلح ربوده شد. گفته می شود حجت الاسلام جواد آویش طاهری به علت فعالیتهایی که بر علیه وهابیت داشته چندین بار مورد تهدید قرار گرفته بود و احتمال می رود اشرار وابسته به وهابی ها وی را ربوده باشند . بخش فهرج در 60 کیلومتری شهرستان بم و در جنوبشرقی کرمان واقع شده است .

خداشناسی مبنای انسانیت

متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید : « آغاز و پایه اول دین شناختن خداست » . اگر دین را به ساختمانی تشبیه کنیم که دارای در و دیوار و سقف و پنجره و شیشه و نقاشی و روکاری و زیرسازی و غیره است باید بگوییم زیرسازی و زیربنای همه افکار و معتقدات و اخلاقیات و دستورالعمل های دینی خداشناسی است ; و اگر دین را به یک کتاب علمی تشبیه کنیم که دارای بابها و فصلها و قضایا و مسائل و استدلالات و اصول متعارفه و موضوعه است باید بگوییم آن چیزی که به منزله اصلی اولی و به اصطلاح اصل متعارف دین است خداشناسی است . اگر بنا بشود مجموعه ای مصالح بنایی را دریک جا انبار کنیم اهمیت ندارد که کدام قسمت را اول بریزیم و کدام که کدام مطلب را درصفحه ]مهم نیست [قسمت را آخر بریزیم و همچنین اگر بنا بشود کتابی به صورت جنگ و کشکول جمع آوری کنیم اول و کدام مطلب را در صفحه دوم و همچنین درسایر صفحات بنویسیم چون مقصود به وجود آمدن یک جنگ و یک کشکول است هر مطلب در هر جا قرار گرفت مانعی ندارد وقتی هم که بخواهیم این گونه کتابها را مطالعه کنیم و مورد استفاده قرار دهیم باز فرق نمی کند که از اول شروع کنیم یا وسط یا آخر. اما اگر ساختمانی بخواهیم به وجود آوریم این طور نیست ترتیب دارد و روی حساب معینی باید صورت بگیرد و همچنین اگر یک کتاب علمی بخواهیم تالیف کنیم یا بخواهیم مطالعه کنیم از اول باید شروع کنیم و به ترتیب پیش برویم .
دینداری اگر بخواهد به صورت صحیح و معقول و منطقی برای کسی پیدا شود باید از پایه توحید و خداشناسی آغاز گردد. تا این اصل در روح و دل تاسیس نشود سایر قسمتها اساسی نخواهد داشت . رسول اکرم همینکه به رسالت مبعوث گشت و برای اولین بار به میان مردم ظاهر شد و بعثت خود را آشکار کرد چه گفت آیا گفت نماز بخوانید یا روزه بگیرید آیا گفت صله ارحام بجا آورید و به یکدیگر ظلم نکنید آیا گفت فلان آداب استحبابی را در راه رفتن یا نشستن یا غذا خوردن خوب رعایت کنید نه هیچ کدام از اینها را نگفت گفت : مردم بگویید : لااله الاالله تا رستگار شوید. رسول اکرم دین را از این کلمه آغاز کرد حساس ترین نقطه های قلب مردم را با عقیده توحید اشغال کرد و تکوین و تربیت امتی عظیم و مقتدر را بر این اساس به وجود آورد.
خداشناسی نه فقط اول دین است اول پایه و مایه انسانیت است . انسانیت اگر بنا بشود روی اصل پایداری بنا شود باید روی اصل توحید ساخته گردد. ما یک سلسله امور را به عنوان « حقوق انسانی » یا « شئون انسانی » نام می بریم می گوییم انسانیت حکم می کند که رحم و مروت داشته باشیم نیکوکار باشیم از صلح و آرامش حمایت کنیم نسبت به جنگ ابزار تنفر کنیم به بی بضاعتها و بیمارها و مجروحین و مصدومین و درماندگان کمک کنیم به همنوعان خود آزار نرسانیم بلکه در راه خدمت به نوع فداکاری کنیم جانفشانی کنیم عفیف و باتقوا باشیم به حقوق دیگران تجاوز نکنیم . همه اینها درست است و واقعا هم باید اینچنین بود اما اگر از ما بپرسند که منطق این دستورها وفلسفه ای که ما را قانع کند که منافع شخصی خود را فدای این امور کنیم و متحمل محرومیت بشویم چیست آیا می توانیم با چشم پوشی از مسئله خداشناسی جوابی بدهیم اینها همه به اصطلاح معنویات است و در جهت مخالف مادیات و منافع فردی است . سرسلسله معنویات خداشناسی است . ممکن نیست از سر سلسله معنویات و از ریشه و بن و سرچشمه آنها چشم بپوشیم و آنگاه بتوانیم اصول معنوی داشته باشیم ; و از طرفی حتی مادیترین مسلکهای جهان چاره ای ندارند از اینکه سازمان اجتماعی خود را بر یک سلسله اصول معنوی وشرافتهای اخلاقی بسازند.
انسانیت از خداشناسی نمی تواند جدا گردد. یا خداشناسی است و یا سقوط در حیوانیت و منفعت پرستی و سبعیت و درندگی . منفعت پرستی به معنی واقعی کلمه یعنی اینکه آدمی واقعا بنده شهوت و شکم بوده باشد. یا باید بنده خدا بود و یابنده شکم و دامن وجاه و مقام و پول و زر و زیور راه سوم ندارد. اما اینکه کسی مدعی شرافت و اخلاق و تقوا و عفت باشد و درعین حال به خداشناسی که سرسلسله این امور است ایمان و اعتقاد نداشته باشد و هم باطلی بیش نیست .
قرآن کریم مثلی ذکر می کند می فرماید : مثل کلمه پاک توحید مثل درخت پاک و سالمی است که در زیر زمین ریشه دوانیده و شاخه هایش سر به آسمان کشیده است . این درخت میوه ده و ثمربخش است همیشه بهار است و همیشه میوه ده است در همه فصلها و همه روزها میوه فراوان دارد که تمام شدنی نیست 1.
این مثل درباره کسانی است که درخت خداشناسی در زمین روحشان روییده باشد. شاخه های این درخت عبارت است از اعتقاد به نبوت و ولایت و وجود ادیان و راهنمایان الهی و همچنین اعتقاد به حقانیت جهان و اینکه جهان به حق و عدالت برپاست . اجر نیکوکاران ضایع نمی گردد و کیفر بدکاران به آنها خواهد رسید و امثال این امور. میوه های این درخت شرافت وکرامت است عفت و تقواست احسان و گذشت و خدمت و فداکاری است رضایت و آرامش قلب و اطمینان و سعادت است . آنگاه مثل دیگر ذکر می کند و می فرماید :
اما مثل سخن ناپاک و بی حقیقت مثل درختی است که ریشه ای نداشته باشد قرار و ثبات و آرامشی نداشته باشد اندک بادی آن را از ریشه می کند2.
راستی همین طور است . احیانا دیده می شود که افرادی را به نام حمایت از نژاد و قومیت و یا حمایت از یک مسلک و عقیده اجتماعی تحت تاثیر پاره ای از تلقینات و القائات قرار می دهند و موقتا آن بدبختها و بیچاره ها احساسات کاذبی پیدا می کنند و ممکن است گاهی جان خود را نیز در این راهها از کف بدهند اما همین افراد همینکه اندک فرصتی پیدا می کنند و با خود می اندیشند نمی توانند منطقی برای عمل خود بیابند; با اندک تامل و با یک تذکر کوچک از ناحیه شخص دیگر مانند ابری که به سرعت خود را وامی گذارد از صفحه روحش محو ونابود می گردد.
آری خداشناسی یگانه منطق صحیح و درست و مستحکم انسانیت است پایه اصلی تقوا و پاکدامنی و راستی و درستی و شجاعت و شهامت و فداکاری است مبنای انسانیت و منشا امتیاز واقعی انسان از حیوان است . تنها خداشناسی است که می تواند جانشین منطق منفعت پرستی وخودپرستی گردد. این است که قرآن کریم می فرماید :
خداوند مددکار کسانی است که به او ایمان آورده اند و آنها را از ظلمتها و تاریکیها به فضای روشن و نورانی می برد و اما آن کسانی که به این حقیقت ایمان نیاورده اند یار و کمک آنها طاغوت است هر لحظه آنها را از فضای روشن به سوی تاریکیها می کشاند3.
(منبع : مجموعه آثار متفکر شهید استاد مرتضی مطهری ج 22 )

پاورقی :
1 ـ سوره ابراهیم آیات 24 و 25
2 ـ سوره ابراهیم آیه 26
3 ـ سوره بقره آیه 257
اگر « دین » را به ساختمانی تشبیه کنیم که دارای در و دیوار و سقف و پنجره و شیشه و نقاشی و روکاری و زیرسازی و غیره است باید بگوییم زیرسازی و زیربنای همه افکار و معتقدات و اخلاقیات و دستورالعمل های دینی « خداشناسی » است
خداشناسی یگانه منطق صحیح و درست و مستحکم انسانیت است پایه اصلی تقوا و پاکدامنی و راستی و درستی و شجاعت و شهامت و فداکاری است مبنای انسانیت و منشا امتیاز واقعی انسان از حیوان است