گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

بچه های جنگ

بچه های جنگ، بچه های کربلا بودند؛ بچه های خون و خطر، بچه های غم و زیاد، بچه های غیرت. شب آنان، قدر بود و روزشان، تقدیر عاشورایی انسان. جغرافیای قرآن را بلد بودند و کوچه پس کوچه های نهج البلاغه را می شناختند.
قرارشان، بی قراری بود. در تقوا قدم می زدند: بال در بال فرشته های شوق، در آغوش ناز و نیاز و نماز، می مردند تا جهان را زنده کنند. رفتار بچه های جنگ بر مِدار جاذبه عمومی عشق بود.
شهیدان- نشسته بر شانه های لیلـة القدر- پایان مرگ خویش را جشن می گیرند. دین، وامدار شهادت است. حیثیت خون، شنیدن دارد. قصه مرگ در دفتر خون، شنیدن دارد. سلاحی در کف شهید، معبدی برای رسیدن، شهدی برای چشیدن و سطر کوچکی برای فهمیدن.اگر شهیدان شهادت ندهند، به خوش خیال های مردّد، بی خبران خواب آلود و خویشاوندان خمیازه، چه گونه باید ثابت کردکه: غیرت، حقیقت دارد.1

پی نوشت:

1. نک: ابوالقاسم حسینجانی، اگر شهادت نبود، انتشارات مزامیر، تابستان 1376.

باید رفت.......

پنجره را که بازکنی و یک نفس عمیق بکشی بوی عید و به دنبال آن بوی لباسهای نو، بوی شیرینی های خانگی، بوی شکوفه های درخت سیب، بوی اسکناس های تا نخورده در درونت جاری می شود.
یاد سفره هفت سین و حیاط پر از برف خانه مادربزرگ در کنار گل های رنگارنگ که از زیر برف ها خودی نشان می دادند، همه ذهنت را پرمی کند.
اما سالهاست که با شنیدن نام بهار، دلت پر می کشد برای سفر، می گویند راهی نور شده ای اما تو چه می دانی که نور چیست تا بخواهی راهی اش باشی. امواج درخشان فلق، نوید صبح را به تو می دهند و تو به دنبال نشان راه، جاده را جستجو می کنی. «طلائیه» و یک پیکان که مسیر راه را به تو نشان می دهد.
وارد راهی می شوی که در میان دشتی با افق بی نهایت روان است گاه از دور کاروان های شتر به چشم می خورد و هر از گاهی اتوبوسی، لندکروزی و بالاخره جنبنده ای از کنارت رد می شود.
به دوراهی که می رسی نشانه ای برای رسیدن به طلائیه نمی بینی، باید یک راه را انتخاب کنی. جاده خاکی تر از قبل شده است و کم کم سروصدای مرکبت درآمده، دیگر حتی در این دشت پرنده هم پر نمی زند ولی تو هم چنان پر امید می رانی.
می دانی که یاورانی داری، حتما یاورانی داری. همچنان که پیش می روی، زنی شتربان را می بینی که با شترهایش از کناره راه عبور می کند. فریاد می زنی: «طلائیه» و او با دست مسیری را نشان می دهد. دستی برایش تکان می دهی و برمی گردی.
از دور، اول آن گنبد طلایی را می بینی و سکوتش را و بعد آن همه زائر و اتوبوس و همهمه شان. قدم که بر می داری انگار زمان ایستاده و تو فقط یک دشت را می بینی که پر از سکوت است.
عده ای به دنبال راوی هستند تا داستان طلائیه را برایشان بازگوید اما تو خود راوی هستی: «افتاده سری سویی، گلگون شده گیسویی، اما نبود دستی تا موی کند شانه...»
به خاکریز که تکیه می دهی، انگار آرامش عالم در قلبت مأوا می گیرد و تو فقط به خط افق می نگری و شرمنده ای به خاطر اشکهایت که بر روی خاکی می چکند که چکیدن خون به خود دیده است.
از اوج سکوت روایت می شنوی، سکوت این دشت گویی مبارز می طلبد، اما:
سکوت صاعقه برموج، مهربان می زد
دمی که داستان پریشانیش بشنید
آفتاب بر سرت سایه افکنده و نسیم پر تلاطم طلائیه بوی بهشت را برایت به ارمغان می آورد و مگر طلائیه، قطع های از خاک بهشت نیست.
گویی خاک این سرزمین را ملائک با خود می برند تا ذره ای از آن به همراه کسی از این دشت بیرون نرود، آخر این خاک گهواره تن های شریف است.
اکنون که چشمانت را می بندی و نفس عمیقی می کشی، بوی بهار برایت بوی طلائیه است و سکوت روز و شبت به یاد سکوت طلائیه...
سر که بر خاک می گذاری، زمین نجوایت را می شنود «سبحانک انی
کنت من الظالمین» و جز صدای رود و پرنده و باد، صدای دیگری نیست.
چشمهایت را یکی یکی باز و بسته می کنی، شعاع نور خورشید از میان شاخ و برگ درختان بلوط مهمان چشمهایت شده و تو آرام بر روی چمنزار سبز و گرم آرمیده ای و دلت را سپرده ای به مسیر پرخروش رودخان های که آرام گرفته است در کناره کوهستانی به جای مانده از دریا.
باران که می گیرد دوباره سوار بر گرده جاده می شوی و راه تو را می برد، لرزش قطرات باران بر روی شیشه شاید نشان کم مایگی قطره ای ریز باشد، اما هستند قطراتی که در حالیکه لرزانند و کوچک اما از کناره های شیشه به سمت بالا حرکت می کنند و تو ناگاه زمزمه می کنی: «پروردگارا، من هم به سوی تو فرار کرده ام.» وچشم می دوزی به دشتی که دیگر پر از نخل است، نخل هایی که انگار صف کشیده اند وتو را می نگرند حتی آنهایی که سر ندارند...
اینجا اروند است، سرزمین موج های خروشان و باتلاق های عمیق، سرزمین غواصان شجاع و کوسه های خشمگین، سرزمین پل های روان و نیزارهای غریب، سرزمین هور، سرزمین نور...
اینجا طلائیه است، دشت سکوت، سرزمین بادهای آسمانی، سرزمین خاک هایی که در آغوش ملائک جای دارند، سرزمین افق های خیره کننده...
اینجا هویزه است، سرزمین امیدهای ناامیدشده، سرزمین بدن های در بیابان مانده، کربلای شهدای به زیر تانک رفته...
اینجا دهلاویه است، سرزمین عروج ملکوتی چمران، سرزمین شهدای گمنام و...
وارد که می شوی صدای هلی کوپتر و رگبار مسلسل ها و صدای تکبیر رزمندگان می خواهند تو را حال و هوای آسمانی ببخشند اما باز، بازار مکاره دنیا دست از سرت بر نمی دارد، اینجا هم بازار است.
راستی از این بیابان سوغات چه می خواهی؟ یاد می بری یا خاک؟ تمثال شهدا را می بری یا کالاهایی منقوش به تصاویر زنان برهنه یا شلوارهای آمریکایی یا عینک های دودی که دود جلوی چشمانت را بگیرد و مثل همیشه خوب نبینی و حتی نگذاری که خوب ببینند و فراموش کنی داستان یکی بود/ یکی نبود/ زیر گنبد کبود...
وتو باز هم با سکوت می روی از این دشت «چون چاره نیست می روم و می گذارمت/ ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت...»
وعده دیگری داری، پس باز هم به راه می افتی. وقتی می رسی که شهر غرق خواب است اما یار دیرینت «مسجد جامع» مثل همیشه بیدار است. از دور صدای تپش های پرتلاطم این قلب اسارت چشیده شهر را می شنوی و نگاهت به نگاه نگرانش پیوند می خورد.
وارد صحن که می شوی، پژواک خون بر دلت می نشیند و مهربانی مسجد همچون مادری مهربان تو را در بر می گیرد.
اذان که می گویند روحت پرواز می کند و روح مسجد ستاره باران خاطره می شود...شهر کم کم بیدار می شود، اینجا خرمشهر است، شهر دیوارهای زخمی، شهر نخل های جوان، شهر هور، شهری که جوانه زدن ماه از خون خورشید را می توان همیشه در آن دید.
در خنکای گرگ و میش هوا، مسجد را ترک می کنی بدون وداع، چرا که جایی در کوچه پس کوچه های قلبت، مسجد خرمشهر جریان دارد و هنوز زندگی می کند...

میلاد امام عسکری علیه السلام

نام : حسن

شهرت : عسگری زکی هادی ، سراج ، رفیق

لقب : الخاص

کنیه : ابو محمد معروف به « ابن رضا» (ع)

نام پدر :امام علی النقی (ع)

نام مادر: سوسن یا حدیثه یا سلیل

تاریخ ولادت : هشتم  ماه ربیع الثانی سال 232 هجری یا 231 هجری

محل ولادت : مدینه طیبه

مدت امامت : 6 سال

تاریخ شهادت : هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری

محل دفن : سامراء

 

آسمان دیده بر زمین گشوده بود و مدینه، شب انتظارش را به دست صبح امید می سپرد که ناگاه در صبح دمی حیات بخش آفرینش، تولدی دوباره کرد و یازدهمین روشنگرش را به هستی بخشید. عرش به برکت میلاد جهان افروز امام عسکری (ع) بزم شادی گستراند. تولد او موعودی را بشارت دهنده است که ظهورش، سپیده دمی است به سوی روشنایی و  مرهمی  برتمامی رنج ها و مقصد تمام رفتن ها و رسیدن ها.به امید ظهورش

زندگینامه

در عصر حکومت و خلافت متوکل سفاک ترین خلفای بنی العباس ، ابومحمد حسن بن علی، امام یازدهم از ائمه عشر (ع) و سیزدهمین معصوم از چهارده معصوم (ع)، در شهر تاریخی و پایگاه نشر اسلام مدینه در خانه ی امام هادی دهمین پیشوای جهان اسلام و از یک مادر دانشمند و پرفضیلت دیده به جهان گشود مادرش بانویی صالحه و عارفه به نام سوسن یا حدیثه یا سلیل  بود که بانوان مدینه از محضر پر فیض او بهره های علمی  می بردند .

نامی که برای این مولود انتخاب گردید همتای نام جد بزرگوارش امام حسن مجتبی بود که تجدید کننده خاطرات نخستین ثمره ی باغ پر بار رسالت است .

روز میلاد مبارک او به اتفاق اغلب سیره نویسان اسلامی در روز هشتم ربیع الثانی به سال 232 هجری بود . مدت کوتاه حیات امام به سه دوره تقسیم می گردد: تا چهار سال و چند ماهگی امام (و به قولی تا 13 سالگی) از عمر شریفش در مدینه سر برده، تا 23 سالگی به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا می زیسته (او پدر بزرگوارش امام هادی (ع) در محله عسگر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی می کردند و به عسگری لقب یافتند) و تا 29 سالگی یعنی شش سال و اندی پس از رحلت امام دهم (ع) در سامرا ولایت بر امور و پیشوایی بر ستون را بر عهده داشته است.

دوران زندگی کوتاه امام حسن عسگری بر سه دوره ی مشخص تقسیم میگردد:

1-       پنج سال در حجاز در شهر زادگاه خود در حضور و مراقبت پدر بزرگوارش.

2-       شانزده سال در عراق قبل از دوران امامت وپیشوائی .

3-       هفت سال دوران کوتاه وپربار امامت وزعامت در عراق .

سیرت امام حسن عسگری (ع)
امام حسن عسگری (ع ) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی، باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش در ایام عمر کوتاه خود روشن کرد .

چگونگی انتخاب امام به امامت:

امام هادی (ع) پسر دیگری به نام ابو جعفر محمد داشت که بنا به برخی از روایات از جمله روایتی که شیخ طوسی در کتاب الغیبت آورده مقرر بود امامت شیعه به او برسد و امام دهم به امامت او اشارت فرموده بود....... محمدبن علی مردی  پارسا و مورد احترام اصحاب پدر خویش بود اما این پسر در زمان حیات امام از دنیا رفت و بعضی از شیعیان دین از این بابت به اندیشه فرو رفته از جمله ابوهاشم داود بنی قاسم جعفری گوید من در این اندیشه بودم که امام هادی (ع) فرمود: بلی خداوند بجای ابوجعفر, ابو محمد (امام حسن عسگری (ع)) را امام قرار داد. همچنانکه دربارة اسمعیل (فرزند امام صادق (ع) ) و امام کاظم (ع) چنین شد. این روایت یکی از روایات مهم دال بر نص امامت امام حسن عسگری (ع) است.

امام دهم را برادر دیگری بود به نام جعفر که نزد شیعیان به لقب کذاب معروف شد. بعد از آنکه امام عسگری (ع) از سوی پدر به امامت منصوب گردید. جعفر مدعی وی گردید و شروع به کار شکنی و توطئه گری و فتنه انگیزی بسیار نمود و بعد از رحلت حضرت امام حسن عسگری (ع) دعوی امامت کرد و منکر وجود امام غایب (عج) شد.

 

داستانی از مهابت آن بزرگ:

در حوادث رجب سال 255 ق گفته اند که دو تن از سادات علوی حسنی به نام عیسی بن محمد و علی بن زید در کوفه شوریدند و عبدالله بن محمد بن داودد بن عیسی را در آن شهر کشتند و عده ای به سبب قتل وی گرفتار و زندانی شدند یکی از این اشخاص ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری است که روایت می کند شبی امام حسن حسن عسگری (ع) و برادرش جعفر را به زندان آوردند و جعفر زاری و بی قراری می کرد ولی حضرت عسگری (ع) او را ساکت می نمود.

در روا یت مذکور آمده است که متصدی زندانی کردن امام، صالح بن وصیف یکی از سرداران معروف بوده است... می گویند عباسیان و منحرفان از آل محمد (ص) بر صالح بن وصیف فشار آوردند که بر امام در زندان سخت بگیرد و او گفت دو تن از شریرترین افراد را مامور این کار کرده است اما با دیدن حسن بن علی (ع) تحول یافته و روی به عبادت و نماز آورده اند وقتی علت این تغییر حالت را از ایشان پرسیدم گفتند: از فیض دیدار امام به این سعادت رسیده ام او تمام روزها را روزه می گیرد و هر شب تا بامداد به نماز می ایستد، با هیچ کس سخن نمی گوید و جز عبادت به کاری دیگر  نمی پردازد مهابت او بدان حد است وقتی که به ما نگاه می کند به لرزه می افتیم و خود را به کلی می بازیم. 
موضع علمی و آموزشی امام:

 مواضع علمی او (ع) در پاسخهای قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفر آمیز و بیان کردن حق، باورشان مناظره و گفتگوهای موضوعی و مناقشه ها و بحثهای علمی، و همزمان با آن فعالیتها،‌ کوششهای دیگر از قبیل صادرکردن بیانیه های علمی و ... (بوده است)....

کندی (ابویوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقی در زمان امام (ع) پیرامون متناقضات قرآن،‌کتابی تدوین کرد بوسیله بعضی از منسوبان به حوزه علمی او، ‌با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست روبرو کرد وکندی را قانع فرمود که در اشتباه بوده است. کندی توبه کرد اوراق خود را سوزانید.

 

موضع نظارت بر پایگاههای مردمی:

ـ موضع امام (ع) در این زمینه، نظارت بر پایگاههای مردی خود و پشتیبانی از آن پایگاهها و بالابردن درجه آگاهی آنها و مجهز کردن آن با همه اسلوبها و روشهای پایداری و بالابردن به سطح پشتازان متعهد بود.

امام غالباً آنان را هشدار می داد تا در دام عباسیان نیفتد ودر مصائب روزگار از نظر اقتصادی و اجتماعی به علت بدبختیها و رفتار بیرحمانه حکام که با آن روبرو می شدند، به آنان کمک می رسانید.....

ـ برای امام از مناطق گوناگون اسلامی که پایگاههای توده ای او آنجا بود، بوسیله نمایندگان او که در آن مناطق پراکنده بودند اموال بسیار می بردند و امام با دقت بسیار و با روشهای گوناگون

می کوشیدند تا آن امر را کاملاً از چشم دولتیان بپوشاند و به نحوی پنهانی عمل کند....

ـ دولت عباسیان در برابر یاران امام (ع) و در پایگاههایی که پشتیبان ا بودند، قاطعانه و بیرحمانه ایستادگی می کرد و برای از میان برداشتن خط مشی و برنامه امام و پراکندن و اداره کردن یاران او کوششهای فراوان بعمل آورد....

موضع امام درمقابل آن کوششها، پندگویی بود که به یاران دلداری می داد و می فرمود: (تهیدست و با ما بودن، بهتر که توانگر بودن و با غیر ما بودن. کشته شدن با ما، بهتر که زنده بودن با دشمن! ما برای هر کس که به ما پناه آورد،‌ پناهگاهیم و برای آن کس که بخواهد به وسیله ما ببیند، نوریم، و آن کس را که به ما پناه آورده، عصمیتم و هر کس که ما را دوست بدارد بحقیقت در بزرگی و مقام با ما است و هر کس که از ما منحرف گردد، جای او در آتش است)

 

موضع چهارم آماده کردن مسئله غیبت :

ـ  امام حسن عسکری (ع) که به وضوح می دید که اراده الهی برای ایجاد دولت الله بر روی زمین و در برگرفتن همه جهان انسانیت و گرفتن دست مستضعفان در زمین، تا خوف آنان به امنیت خاطر تبدیل گردد و خدای را عبادت کنند و هیچ چیز را شریک او نگیرند .......

ـ براین تعلق گرفته است که فرزندش غیبت کند.......

ـ فعالیت امام حسن عسکری (ع) و برنامه ریزی او در تحقق بخشیدن هدف مزبور به دو کار مقدماتی نیازداشت:

 1-  مخفی کردن مهدی (عج) از چشم مردن و نشان دادن وی فقط به بعضی از خواص

2-  آنکه به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ دهد و به مردم بفهماند که این مسئولیت  اسلامی را باید تحمل کنند و مردم را به این اندیشه و متفرعات آن عادت دهند....

بیانیه امام حسن عسکری (ع) سه شکل داشت:

الف) ...... بیانیه های کلی و عمومی درباره صفات مهدی (ع) از قبیل: «وقتی قیام کند، در میان مردم با علم خود داوری خواهدکرد مانند داوری داود که از بینه و دلیل پرسشی نمی کرد».

 

ب‌) توجیه و نقد سیاسی در مورد اوضاع موجود، و مقرون کردن آن به اندیشه وجود مهدی (ع) و ضرورت ایجاد دگرگونیها از سوی او و از این قبیل است: «وقتی قائم خروج کند به ویران کردن منابر و جایگاههای خصوصی در مساجد فرمان خواهد داد این جایگاهها به منظور امنیت و محافظت خلیفه از تعدی، و برای افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است.»

 

ج‌) اعلامیه های کلی برای پایگاهها و اصحابش که در آن، ابعاد اندیشه غیبت برای آنان و ضرورت آمادگی و عمل به آن از ناحیه روانی و اجتماعی توضیح داده شده بود، تا غیبت امام (ع) و جدایی او را از آنان بپذیرند. امام به ابن بابویه نامه ای نوشت و در آن فرمود: «بر تو باد بردباری و انتظار گشایش، پیمبر فرمود: برترین عمل امت من انتظار کشیدن گشایش است و شیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهورکند........»

 

3-  راه دیگری که امام برای آمادگی غیبت دراذهان مردم انجام داد پنهان نمودن خود و برقراری رابطه با دوستان و طرفداران ازطریق مکاتبه و مراسله بوده است. همچنین نظام و روش وکالتی و وساطتی که امام حسن عسکری (ع) با پایگاههای مردمی خود برگزید، روشی دیگر از روشهای بود که برای فهماندن مسئله غیبت آماده شده بود.............

 

شهادت امام( ع)

از ابو الادیان نقل کرده اند که گفت: من خادم امام عسکری بودم و رسائل او را به شهرهای دیگر می بردم و جواب می آوردم،‌ در بیماری منتهی به رحلت وی هم نزد او رفتم نامه هایی را که نوشته بود به من داد و فرمود به مداین ببرم من رفتم و پس از پانزده روز برگشتم اما دیدم بانگ زاری و شیون از خانه امام بلند است و جعفر بن علی بر در خانه ایستاده به تعزیت شیعیان پاسخ می دهد. با خود گفتم اگر این مرد امام شد باشد کار امامت دگرگون خواهد شد. در این آن خادمی بیامد و به جعفر گفت کار تکفین تمام شد بیا بر جنازه برادرت نماز بگزار جعفر و همه حاضران به داخل خانه رفتند من هم رفتم و امام را کفن شده دیدم. جعفر پیش رفت تا در نماز امامت کند وقتی خواست تکبیر بگوید ناگهان کودکی با چهرة گندمگون و موئی کوتاه و مجعد و دندانهایی که بینشان گشادگی بود پیش آمد وردای جعفر را کشیده گفت: ای عم عقب برو من برای نماز بر پدرم از تو شایسته ترم جعفر در حالیکه رنگش از خشم تیره شد عقب رفت و آن کودک بر جنازه امام نماز گزارد او مهدی موعود امام دوازدهم (عج) بود.

 

     تالیفات امام حسن عسکری (ع)

     1-  تفسیر قرآن منسوب به او

     2-  نامه آن حضرت به اسحاق ابن اسماعیل نیشابوری

     3-  مجموعه حکم، مواعظ و کلمات قصار امام که در کتب حدیث و تاریخ ثبت است.

     4 - «رساله المنقبه» درمسائل حلال و حرام که منسوب به اوست و «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» از آن سخن گفته است

 

شلمچه

خیلی‌ها شلمچه را با غروبش می‌شناسند، غروب که می‌شود، سرخی آسمان که جای خورشید را می‌گیرد، حزن عجیبی دل را محاصره می‌کند، انگار یک عالمه حقیقت، یک عالمه ذکر، یک عالمه صدا و ناله می‌خواهند هجوم بیاورند به مغزت و تو از همه اینها در امان نیستی !

عجیب است ... آدم در هجوم این همه باشد و لذت هم ببرد، عشق بازی کند، خودش را بیندازد روی خاک و خاک را مشت کند و توی دستهایش بگیرد.

خیلی‌ها شلمچه را با غروبش می‌شناسند، اصلا نذر می‌کنند که غروب به شلمچه برسند، نجوای غروب شلمچه با بقیه ساعات روز فرق می‌کند، فقظ باید یک بار امتحانش کرد.

شلمچه هنوز هم گلوگاه عراق است، کمی آن طرفتر حسینیه شلمچه قرار دارد، با نشانه‌های پر رنگ پایداری، تانکهای به گل نشسته، مینهای خنثی نشده، کلاه و قمقمه‌های ترکش خورده و نخلهای بی‌سر.

چشمانت را که ببندی یکی از استثناهای تاریخ بشریت را می‌توانی تصور کنی.

عملیات کربلای ‪ ۴‬تمام شده بود، هنوز طعم تلخ پیروزی عراقیها زیر زبان رزمنده‌ها بود.

فرماندهان باید کاری می‌کردند که روحیه‌ها برگردد ، شناسایی منطقه هم که کار راحتی نبود، شلمچه از همه مهمتر بود، دروازه بصره بود، از این نقطه می‌شد به دشمن نفوذ کرد.

البته دشمن محکمترین مواضع و موانع را برای جلوگیری از نفوذ رزمندگان اسلام، بر پا کرده بود.

بررسی منطقه کلی وقت می‌برد، دشمن در منطقه آب رها کرده بود، خط اولش دژ محکمی بود با سنگرهای بتونی، پشت آن تانکها مستقر بودند و بخوبی بر منطقه اشراف داشتند، خط دو و سوم که کانال بود و خط چهارمش هم پشت نهر "دوعیجی" بود، خط پنجم هم قرارگاه تاکتیکی دشمن بود و مرکز توپخانه ، تازه این همه ماجرا نیست.

شکستهای پیاپی، دشمن را به این نتیجه رسانده بود که به جای حالت تهاجمی، حالت تدافعی بگیرد.

دشمن در شلمچه موانع وسیعی به شکل "ن" و به ارتفاع هفت متر ساخت که عرض دهانه باز آنها ‪ ۳۰۰‬متر به طرف ایران بود.

دیدی که از اطراف این گودال بر سر رزمنده‌ها داشت امکان هر تحرکی را، به تصور خودش از رزمندگان می‌گرفت.

اما رزمنده‌های ایرانی برای فتح هریک ازاین موانع شهدای بسیاری را تقدیم کردند و بالاخره از سد تمامی موانع گذشتند.

چشمانت را که باز کردی خودت را میان موانع نونی شکل در منطقه شلمچه که توسط رزمندگان بازسازی شده، می‌بینی ، اکنون عقلت با حساب دو ، دو تا چهار تا با کمک منطق به میدان می‌آید.

آیا می‌شود از این همه موانع گذشت !
چطوری با توکل ! ، "هر کس به خدا توکل کند خدا برای او کافی است".

پس حالا که دوباره برگشتی به دنیای خودت بدان که اینجا شلمچه است، همین! ‪

همت مضاعف و کار مضاعف

پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت تحویل سال نو (۱۳۸۸/۱۲/۲۹ - )
بسم‏ اللَّه‏ الرّحمن‏ الرّحیم‏
«یا مقلّب القلوب و الأبصار. یا مدبّر اللّیل و النّهار»؛ اى دگرگون‏کننده‏ى دلها و دیدها! اى سامان‏دهنده‏ى به روز و شب! «یا محوّل الحول و الأحوال»؛ اى گرداننده‏ى سالها و دلها و حالها! «حوّل حالنا الى احسن الحال»؛ حالِ ما را به بهترین حالها تبدیل فرما .
تبریک عرض میکنم عید سعید نوروز و آغاز سال نو را - که آغاز بهار و سرزندگى طبیعت است - به همه‏ى هم‏میهنان عزیز که در سراسر کشور پهناور عزیز ما زندگى میکنند، و همچنین به همه‏ى ایرانیانى که در هر نقطه‏اى از جهان هستند و چشم امید و انتظار به کشور عزیزشان دوخته‏اند؛ بخصوص به جوانان و مردان و زنانِ ازجان‏گذشته‏اى که براى هدفهاى عالى انقلاب و کشور فداکارى‏هاى بزرگى را انجام دادند؛ از جانِ خودشان مایه گذاشتند و جوانان خود را تقدیم انقلاب و سربلندى کشور کردند؛ به خانواده‏هاى عزیز شهیدان، به جانبازان و خانواده‏هاى فداکار آنها و به همه‏ى ایثارگران و کسانى که براى سربلندى کشور تلاش میکنند و کار انجام میدهند. و درود و سلام میفرستم به روح مطهر امام بزرگوارمان که سلسله‏جنبان این حرکت عظیم مردمى و مایه‏ى پیشرفت و اعتلاى کشور بزرگ اسلامى ایران بوده‏اند.
عید نوروز، آغاز رویش است. این رویش همچنان که در طبیعت محسوس است، میتواند در دلهاى ما و جانهاى ما و حرکت رو به پیشرفت ما نیز خود را مجسم و نمایان کند. نگاهى بیندازیم به سال 88 که اکنون به پایان آن رسیده‏ایم. اگر بنا باشد سال 88 در یک جمله تعریف شود، به نظر من عبارت است از: سال ملت ایران، سال عظمت و پیروزى این ملت بزرگ، سال حضور تاریخى و اثرگذار این ملت در عرصه‏هائى که به سرنوشت انقلاب بزرگمان و به سرنوشت کشورمان بستگى داشت و منتهى میشد.
در آغاز سال 88 مردم با حضور بى‏سابقه‏ى خود انتخاباتى را ساماندهى کردند که در تاریخ انقلاب ما - و البته در تاریخ طولانى کشور ما - سابقه نداشت و یک نقطه‏ى برجسته و اوج به حساب مى‏آمد. در طول ماه‏هاى بعد از انتخابات هم مردم در امتحانى بزرگ، در حرکتى عظیم و سرنوشت‏ساز، حضور خود، اراده‏ى خود، ایستادگى خود، عزم ملى خود و بصیرت خود را نشان دادند.
تفسیر کوتاهى که از حوادث بعد از انتخابات در طول چند ماه میشود ارائه کرد، عبارت از این است که دشمنان کشور و دشمنان نظام جمهورى اسلامى بعد از گذشت سى سال، همه‏ى تلاش خود و توان خود و نیروهاى خود را متمرکز کرده‏اند براى اینکه بتوانند این انقلاب را از درون شکست بدهند. ملت در مقابل این توطئه‏ى بزرگ، این حرکت خصمانه، با آگاهى و بصیرت و عزم و ایستادگىِ بى‏نظیرى توانست دشمن را به شکست بکشاند. تجربه‏اى که در این هشت ماه بعد از انتخابات تا بیست و دوم بهمن بر این ملت و بر این کشور گذشت، تجربه‏اى پر از درس، پر از عبرت و حقیقتاً مایه‏ى سربلندى ملت ایران است.
در سال 88 ملت خوش درخشید؛ مسئولین هم تلاشهاى ارزنده و بزرگى را انجام دادند. این تلاشها در حد خود، تلاشهاى باارزشى است؛ موجب تقدیر است. بر همه‏ى ناظران منصف فرض است که از این تلاشها، از این زحمات و کار و کوششى که براى عمران و آبادانى و پیشرفت کشور در عرصه‏هاى مختلف انجام گرفت، قدردانى کنند. در عرصه‏ى علمى، در عرصه‏ى صنعتى، در فعالیتهاى اجتماعى، در سیاست خارجى، در بخشهاى مختلف، مسئولین کشور کارهاى بزرگى را انجام داده‏اند. خداوند به همه‏ى آنها اجر عنایت کند و توفیق پیشرفت مرحمت بفرماید.
آنچه که از ملاحظه‏ى وضعیت موجود کشور و ظرفیتهاى عظیمى که در دل این کشور و ملت بزرگ نهفته است، میشود به دست آورد، این است که آنچه ما انجام داده‏ایم، آنچه مسئولین و مردم انجام داده‏اند، در مقابل آنچه که ظرفیت عظیم این کشور براى پیشرفت و رسیدن به عدالت است، کار بزرگى نیست. باید تلاشها را بیش از آنچه که در گذشته انجام داده‏ایم، همه انجام بدهند و خود را موظف بدانند.
در این دعائى که در آغاز هر سال، در هنگام تحویل، همه میخوانیم، این فِقره جالب توجه است که میفرماید: «حوّل حالنا الى احسن الحال». نمیفرماید ما را به روز نیکى، حال نیکى برسان؛ به پروردگار عرض میکند ما را به بهترین حالها، به بهترین روزها، به بهترین وضعیتها برسان. همت والاى انسان مسلمان همین است که در همه‏ى عرصه‏ها به بهترینها دست پیدا کند.
امسال براى اینکه ما بتوانیم آنچه را که در این دعاى شریف به ما تعلیم داده شده است و وظیفه‏ى ماست، انجام بدهیم، براى اینکه بتوانیم بر طبق اقتضائات کشور و ظرفیتهاى کشور حرکت کنیم، احتیاج داریم به اینکه همت خودمان را چند برابر کنیم؛ کار را متراکم‏تر و پرتلاش‏تر کنیم. من امسال را به عنوان سال «همت مضاعف و کار مضاعف» نامگذارى میکنم. به امید اینکه در بخشهاى مختلف، بخشهاى اقتصادى، بخشهاى فرهنگى، بخشهاى سیاسى، بخشهاى عمرانى، بخشهاى اجتماعى، در همه‏ى عرصه‏ها، مسئولین کشور به همراه مردم عزیزمان بتوانند با گامهاى بلندتر، با همت بلندتر، با کار بیشتر و متراکم‏تر، راه‏هاى نرفته‏اى را بپیمایند و به هدفهاى بزرگ خود ان‏شاءاللَّه نزدیکتر شوند. ما به این همت مضاعف نیازمندیم. کشور به این کار مضاعف نیازمند است.
باید به خداى متعال توکل کنیم؛ از خداى متعال استمداد کنیم و بدانیم که زمینه براى کار، زیاد است. دشمنان، دشمن علم و ایمان جامعه‏ى ما هستند. علم و ایمان را به صورت مضاعف در میان خودمان باید تقویت کنیم. ان‏شاءاللَّه راه‏ها هموار خواهد شد؛ موانع، کوچک خواهد شد و کمک الهى و نصرت الهى، ملت ما و کشور ما و مسئولین ما را همراه و زیر سایه‏ى خود خواهد داشت.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏