گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

تمسک به ریسمان الهی

در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید: «یا موسی، اذا انقطع حبلک منی لم یتصل بحبل غیری. فاعبدنی و قم بین یدی مقام العبد الحقیر الفقیر. ذم نفسک فهی اولی بالذم، و لا تتطاول بکتابی علی بنی اسرائیل، فکفی بهذا واعظا لقلبک و منیرا و هو کلام رب العالمین- جل و تعالی.»(1) ترجمه تحت اللفظی عبارت این است که خداوند خطاب به حضرت موسی(ع) می فرماید: هنگامی که ارتباط تو با من قطع شود با هیچ کس دیگری ارتباطی نخواهی داشت. هنگامی که ریسمان تو با من بریده شود هیچ ریسمانی نخواهی یافت. مرا پرستش کن و در مقابل من، مثل بنده ای حقیر و فقیر بایست و خودت را نکوهش کن که نفس از دیگران، اولی به نکوهش است. و به وسیله کتاب من، که تورات است، بر بنی اسرائیل برتری نفروش. این کتاب برای موعظه و روشنگری کافی است؛ زیرا کلام خدای متعال است.
تمسک به ریسمان محکم الهی
جمله اول، که می فرماید «اگر ارتباطت با من قطع شود» یا «هنگامی که ریسمان تو با من بریده شود هیچ ریسمانی نخواهی یافت» احتیاج به توضیح دارد. این تعبیر که خدای متعال ریسمانی دارد که باید به آن چنگ زد و باید به آن پیوست، در قرآن کریم هم هست. به صراحت، یک جا به «حبل الله» و در بعضی جاهای دیگر، مشابه آن تعبیر شده است. تعبیر صریحش در آیه شریفه (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا)(آل عمران:103) است که به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید. اشاره است به اینکه این ریسمان الهی موجب وحدت و هماهنگی شما می شود. هم از سیاق آیات برمی آید، هم در تفاسیر و روایاتی که از اهل بیت(ع) وارد شده، «حبل الله» به اسلام و به قرآن کریم تفسیر شده است. گویا در بعضی از روایات هم به «ولایت علی(عتعبیر شده است.
نظیر این تعبیر، «عروه » است؛ در «آیه الکرسی» می فرماید: (فقد استمسک بالعروه  الوثقی) (بقره: 652) در آیات دیگر هم مشابهش آمده است. «عروه» یعنی: دستگیره. ظرف هایی که سابق درست می کردند و دستگیره داشت- مثل سبوی آب- دستگیره اش را «عروه» می گویند. چنین تعبیر شده که دستگیره محکمی هست که هر کس به آن دستگیره بچسبد سقوط نمی کند، مورد اعتماد است، محفوظ می ماند. اما کسانی که به این دستگیره نچسبند، تمسک نکنند هلاک می شوند، سقوط می کنند. در روایات، این دستگیره به اسلام به قرآن و به ولایت اهل بیت(ع) تفسیر شده است. تعبیر تمسک به دستگیره الهی یا چنگ زدن به ریسمان الهی یا به تعبیر ساده تر، برقرار کردن رابطه با خدا، چند مرحله دارد.
اسلام دینی است دارای مبانی، عقاید، و بایدها و نبایدهایی که عمدتاً احکام و دستورات فردی و اجتماعی است. وقتی می گویند: تمسک به اسلام داشته باشید، به اسلام اعتصام داشته باشید؛ یعنی به دستورات اسلام عمل کنید. این تمسک به «عروه  الوثقی» یا به «حبل الله»، آنجا که مصداقش اسلام یا دین خدا باشد؛ یعنی عمل کردن به دین خدا. تمسک به اسلام معنای دیگری ندارد. در اینجا، برخی احکام، تشریعی هست؛ احکام تکلیفی هست، واجب و حرامی هست، و به دنبالش هم- مثلا- مستحب و مکروهی هست. کسانی که به «حبل الله» تمسک کنند، قدر متیقن، باید واجب و حرامش را رعایت کنند. اگر خیلی خوب بخواهند به آن متمسک شوند باید مستحبات و مکروهاتش را هم رعایت کنند. کسانی که «تمسک» کنند، یعنی دین خدا را درست رعایت کنند هدایت می شوند، به سعادت می رسند، از سقوط نجات پیدا می کنند، در چنگ شیطان گرفتار نمی شوند. در مقابل، کسانی که نسبت به دین اهتمامی نداشته باشند، لاابالی باشند، واجباتش را درست انجام ندهند، محرماتش را درست رعایت نکنند، مرتکب گناه شوند اینها در معرض لغزش و سقوطند؛ مثل اینکه کسی یک دستگیره ای را گرفته باشد، اما کم کم دستش شل شود؛ اول با پنج انگشت گرفته، کم کم چهار انگشت و به تدریج، دستش رها می شود. اصلا این تمسک به «عروه» یا به «حبل» چنین صحنه ای را مجسم می کند. یک نوع تشبیه یا استعاره تخیلیه است؛ چنان که گویا ریسمانی از آسمان بین خدا و بنده کشیده شده و انسان در بین آسمان و زمین در معرض سقوط است. اگر به این دستگیره بچسبد سقوط نمی کند. بالای سرش بهشت و قرب الهی است. اگر سقوط کند می افتد، زیر پایش جهنم است: (فانهار به فی نار جهنم) (توبه: 901) اما اگر به این ریسمان بچسبد می تواند از آن بالا برود و او را به بهشت می کشاند.
اینجا تمسک به حبل الله فقط رعایت دستورات شرعی و به تعبیر عامش «تقوا» است. اعتصام به حبل الله یا استمساک بالعروه  الوثقی آن است که آدم دستورات خدا را رعایت کند، تقوا داشته باشد. ولی معنای دیگری هم دارد، معنای دیگرش آن است که انسان برای تامین نیازهایش احتیاج دارد به اینکه به جایی متوسل شود، به یک وسیله ای چنگ بزند. وقتی ما سر تا پای وجود خود را می بینیم، همه اش نیاز است: به هوا احتیاج داریم، به غذا احتیاج داریم، به زمین و هزاران چیز دیگر؛ نیازهای گوناگونی داریم که بعضی از روان شناسان اینها را دسته بندی کرده اند که در چند مرحله برآورده می شود.
سر تا پای وجودمان نیاز است. اگر این نیازها برآورده نشود دیر یا زود محکوم به مرگ خواهیم بود. برای تامین این نیازها، باید به جایی متوسل شویم، سراغ کسی برویم. وقتی خودمان نمی توانیم این نیازها را تامین کنیم- خودمان که صفریم؛ «نیاز» یعنی صفر، یعنی نداری- باید برویم سراغ کسی که دارد، از او بگیریم. این همان چنگ زدن به ریسمانی است، به وسیله ای است که به آن وسیله آدم نیازش را تامین می کند.
در این مرحله، ممکن است انسان وقتی سراپای خودش را نیاز دید، به خدای متعال توجه پیدا کند و از عمق دلش به او توجه نماید، نیازهایش را از او بخواهد؛ و ممکن است به واسطه ضعف ایمان، به واسطه غفلت، سراغ اسباب ظاهری برود و خدا را فراموش کند. این نمونه ها را زیاد ندیده ایم.
وقتی آدم نیاز دارد، سراغ همسایه، رفیق و دوست می رود. وقتی نیاز به موقعیت اجتماعی دارد دنبال مقدماتی می رود که پست و مقام و موقعیتی به دست بیاورد، در این راه، زمینه سازی می کند.
اگر کسی ارتباطش را با خدا تقویت کند هیچ احساس نیازمندی، فقر و ذلت نمی کند؛ چون به جایی چنگ زده است که آنجا همه چیز به صورت بی نهایت وجود دارد؛ مثل تشنه ای که کنار دریایی از آب شیرین باشد؛ دیگر احساس کمبود نمی کند. هر وقت نیاز دارد از آن آب گوارای بیکران استفاده می کند.
عرض حاجت به دیگران
اما اگر این رابطه وجود نداشته باشد، آدم فراموش بکند که چه کسی می تواند این نیازها را برطرف کند، قدرت در دست کیست، اینها مال چه کسی است، سراغ دیگران می رود. اینجاست که ذلت انسان شروع می شود. با همین عرض حاجت به دیگران، ذلت انسان شروع می شود. آدم باید آبرویش را بریزد تا به کسی ابراز نیاز کند، از کسی چیزی درخواست نماید. بعد هم می بیند با یک درخواست ساده از کسی کارش درست نمی شود، باید اصرار کند، گاهی می بیند به صرف ابراز حاجت یا حتی تکرار و اصرار هم طرف ترتیب اثری نمی دهد، به تملق گویی و چرب زبانی و مدیحه سرایی متوسل می شود تا چیزی به او بدهد. و این راه ادامه دارد، بستگی دارد به اینکه چیزی که احتیاج دارد چقدر برایش ارزش داشته باشد و در دست چه کسی باشد و چقدر باید هزینه کند تا نیازش را تامین کنند. آیا دست آخر تامین بشود یا نشود؟
گاهی آدم برای اینکه به یک خواسته خودش برسد، حاضر می شود هزاران گناه مرتکب گردد؛ برای اینکه پستی، مقامی یا موقعیتی به دست آورد، در انتخابات پیروز شود، چه بسا کسانی در دنیا- ان شاء الله، در جمهوری اسلامی چنین کسانی نیستند- برای یک پست و مقامی، برای اینکه در انتخابات موفقیتی به دست بیاورند، حاضرند میلیاردها دلار هزینه کنند؛ چیزهایی که ما اصلاً در عقلمان نمی گنجد. در ذهنمان نمی توانیم تصور کنیم میلیارد دلار یعنی چقدر! حاضرند از اموال بیت المال، میلیاردها تومان صرف کنند- که البته بیت المال ارث پدرشان نیست که صرف کنند تا در انتخابات پیروز شوند- در این راه هزارها جنایت بشود، هزارها تهمت زده شود، دروغ جعل گردد، شایعه پراکنی بشود، آبروی افراد ریخته شود، برای برخی افراد دروغ جعل کنند و به آنها نسبت بدهند که آخر چه بشود؟ اصلاً معلوم نیست این آدم تا موقع انتخابات زنده بماند یا نماند. حالا اگر هم زنده ماند در انتخابات پیروز بشود یا نشود، و اگر پیروز شد آن وقت چه می شود؟! ولی آدمیزاد وقتی از خدا برید باید این ذلت ها را تحمل کند. خیلی هم شاد است که این امکانات در اختیارش هست؛ می تواند این دزدی ها را بکند، از اموال مردم صرف نماید برای اینکه احیاناً به پیروزی نهایی برسد. این حالت کسی است که از خدا بریده؛ خدا را کاره ای نمی داند. هر جنایتی، هر دزدی، هر تجاوزی به مال مردم، هر تهمتی، هر افترایی، هر دروغی جعل شود مهم نیست. نتیجه این بشود که من در انتخابات پیروز گردم، هرچند همه اش دروغ باشد. «هدف وسیله را توجیه می کند»؛ قانون ماکیاولی! این همان حالتی است که نداشتن ایمان برای آدم ایجاد می کند. این بستگی دارد به آنکه موقعیت آدم چه باشد یا همتش چقدر باشد.
ممکن است همتمان این باشد که- مثلاً- نان و آبی داشته باشیم، حداکثر خانه ای داشته باشیم؛ مثلاً، دو تا اتاق اضافی داشته باشیم. اما کسانی هستند که می خواهند چند کاخ داشته باشند، چند کارخانه داشته باشند، روزی میلیون ها دلار درآمد داشته باشند. باز هم برایشان کم است! همتشان بلند است! ولی در نهایت، حاضرند همه اینها را صرف کنند تا ریاستی داشته  باشند. آن از همه چیز برایشان مهم تر است. همتشان بلند است، اما برای رسیدن به هدف هایشان حاضرند چه چیزهایی هزینه کنند؟!
گونه های تمسک به حبل الله
ما باید چگونه باشیم؟ خدا از ما چه خواسته است؟ اسلام به ما چه می گوید؟ این مسئله غیر از اطاعت واجب و حرام است. اما در مقام عمل و رعایت واجب و حرام، یک حرف دیگر است. البته این هم بی ارتباط به آن نیست، ولی اینها دو مقوله اند: یکی مقوله اطاعت و عبادت است؛ مقوله دیگر اینکه آدم دلش به چه کسی بستگی داشته باشد؟ به چه کسی امید داشته باشد؟ اعتمادش به که باشد؟ در بسیاری از آیات قرآن، تعبیر «عبادت» و «توکل» دنبال هم آمده است؛ اوصاف خدا را ذکر می کند: (فالق الحب و النوی یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی) (انعام: 59) تا می رسد به (ذلکم الله فانی توفکون) یا (ذلکم الله هو خالق کل شیء فاعبدوه) (انعام: 201) و یا می فرماید: (فاعبده و توکل علیه) (هود: 321) این نظیر تعبیری است که در نماز هر روزه می خوانیم: (ایاک نعبد و ایاک نستعین)(حمد:5) دو مقوله است. حال که خدا را شناختیم: (رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین)(حمد:2-4) اینها را که حالا دانستیم، نتیجه اش چیست؟ یکی اینکه باید خدا را پرستش کرد؛ دیگر اینکه باید فقط از خدا یاری خواست: (ایاک نعبد و ایاک نستعین) یکی پرستش مخصوص خداست؛ دیگری استعانت مخصوص خداست. حالا که نیاز داری نیازت را فقط از خدا بخواه. این حاصل دین است که هر روز، دست کم، ده مرتبه باید این آیه را بخوانیم. اصلاً لبّ دین همین است: یکی اینکه انسان فقط خدا را پرستش کند، فقط از او اطاعت نماید؛ دیگر اینکه برای تأمین نیازهایش، امیدش فقط به خدا باشد، توکلش به خدا باشد، از او کمک بخواهد، نه از دیگری.
پس ما دو جور ارتباط با حبل الله داریم: یکی در مقام عبادت، خدا را عبادت کنیم، اوامر او را اطاعت نماییم. این یک جور تمسّک و اتصال به حبل الله است. دیگر آنکه برای تأمین نیازهایمان هم توجهمان به او باشد، دلمان بسته به او باشد. اگر این جور شد، آدم از دیگران احساس بی نیازی می کند؛ همه عالم هم دشمنش باشد، اهمیتی ندارد؛ همه عالم هم در مقابلش کرنش کند، برایش اهمیتی ندارد. همان حدیث جابر جعفی است که نقل می کند: امام باقر(ع) فرمود: «اعلم بانک لاتکون لنا ولیاً حتی لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا انک رجل سوءلم یحزنک ذلک.»(2) جابر جعفی از اصحاب سر امام باقر(ع) بود. امام به او می فرماید: هرگز ولی ما نخواهی شد، هرگز ولایت ما را نخواهی داشت، مگر این گونه باشی که اگر همه اهل شهرت جمع شدند و به تو فحش دادند ناراحت نشوی، اصلا غصه دار نشوی؛ نه تنها واکنش بد نشان ندهی، اصلا اعتنا هم نکنی. «ولو قالوا انک رجل صالح لم یسرک ذلک»؛ و اگر همه مردم شهرت جمع شدند و از تو حمایت کردند -و زنده باد! زنده باد! گفتند- خوشحال نشوی. اینها کاره ای نیستند، کار دست دیگری است. اگر آدم این ایمان را داشته باشد، این توکل را داشته باشد نه از چیزی می ترسد، نه به کسی امیدی دارد، مگر آنچه وظیفه شرعی اش باشد که در ظاهر -مثلا- به پدرش باید احترام کند، به معلم احترام کند، به مؤمنان احترام کند. اما این معنایش آن نیست که طمعی به آنها دارد، فقط به عنوان همین انجام وظیفه است که نسبت به آنها احترام می کند. این تملق نیست. دلش با خداست.
این معنای دقیق تر دیگری هم دارد که بالاتر از سطح ماست که آدم توجه داشته باشد به اینکه اصلا وجود او وابسته به خداست. اصلا اگر ارتباط با خدا نباشد او نیست، وجودی ندارد؛ چیزی که در فلسفه و حکمت متعالیه می گویند: «معلول عین الربط به علت استکسانی که مراتب کمال را طی می کنند دایم توجهشان به این است که اصلا وجود ما عین ارتباط با خداست، اگر به این ارتباط توجه نکنیم اصلا خودمان را فراموش کرده ایم، با خودمان بیگانه شده ایم. آن چیز دیگری است که از حد ما بالاتر است. به آن وارد نمی شویم.
غیر خدا ارزش ندارد
پس اتصال به حبل الله یکی در مقام اطاعت اوامر و نواهی خداست؛ یکی هم اینکه انسان دلش به خدا بسته باشد، امیدش به او باشد. از غیر او طمعی نداشته باشداگر این گونه نشد چه خواهد شد؟ اگر آدم خدا را نشناخت و به او اعتماد نکرد دیگری جای خدا را می گیرد. جمله اول می فرماید: اگر ارتباطت با من قطع شد، اگر با حبل من پیوند نداشتی، به ریسمان من نچسبیدی، هیچ ریسمان دیگری، که قابل اعتماد باشد، نخواهی یافت. این مضمون در حدیث قدسی دیگری، که در اصول کافی نقل شده، به صورت مبسوط بیان گردیده است:
از حضرت صادق(ع) نقل شده است که ایشان فرمودند: در کتاب های انبیای پیشین، این حدیث وجود دارد؛ حدیث قدسی است: «ان الله -تبارک و تعالی- یقول: و عزتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشیخدا چهار سوگند می خورد: قسم به عزتم، قسم به جلالم، قسم به مجدم، قسم بر تسلطی که بر عالم دارم؛ استوای علی العرش. به اینها قسم می خورد که چه؟ «لاقطعن امل کل مؤمل من الناس غیری بالیاس»؛ هر کس به غیر من امید ببندد امیدش را قطع خواهم کرد. «ولأ کسونه ثوب المذله  عند الناس»؛ بر چنین کسی جامه ذلت می پوشانم. کسی که خدا را نشناسد، سراغ دیگران برود همان رفتنش به سراغ دیگران ذلت است. «و لا نحینه من قربی و لأبعدنه من فضلی»؛ او را از قرب و فضل خودم دور خواهم کرد. بعد خدا از بنده اش گله می کند و می فرماید: «أیومل غیری فی الشدائد و الشدائد بیدی؟»؛ در سختی ها سراغ دیگران می رود، با اینکه این سختی ها در اختیار من است؟! «و یرجو غیری و یفرع بالفکر باب غیری و بیدی مفاتیح الأبواب؟»؛ به دیگری امید دارد و به قدرت فکر خودش سراغ دیگران می رود، در حالی که کلید درهای بسته در اختیار من است؟! این نقشه کشیدن ها و سیاست بازی ها خیلی جالب است! یک وقت آدم صاف سراغ کسی می رود از او چیزی می خواهد، اما یک وقت با طرح نقشه و زمینه سازی سراغ او می رود. «و یقرع بالفکر باب غیری»؛ به فکر خودش، می رود در خانه دیگران را می کوبد، «و بیدی مفاتیح الأبواب»؛ در حالی که کلید درها به دست من است، «و هی مغلقه  و بابی مفتوح لمن دعانی»؛ و درها بسته است و کلیدش هم فقط به دست من است.
در این صورت، «فمن ذا الذی أملنی لنوائبه فقطعته دونها»؛ کیست که در سختی ها واقعا به من امید بسته باشد و من امیدش را ناامید کرده باشم؟ «و من ذا الذی رجانی لعظیمه  فقطعت رجاءه منی»؛ کیست که برای کار مهمی به من امید بسته باشد و من امیدش را قطع کرده باشم؟ «جعلت آمال عبادی عندی محفوظه »؛ آرزوهای بندگانم را در پیش خودم محفوظ نگه داشتم. «فلم یرصوا بحفظی»؛ اما این بندگان من به اینکه من آمال و آرزوهایش را حفظ کنم و اینها را نگه داری نمایم راضی نیستند که من آمال و آرزوهایش را برآورده کنم؛ سراغ گداهایی مثل خودشان می روند، می خواهند آنها برایشان کاری بکنند! «و ملات سماواتی ممن لایمل من تسبیحی و أمرتهم أن لا یغلقوا الأبواب بینی و بین عبادی»؛ آسمان ها را پر کردم از کسانی که از تسبیح من خسته نمی شوند؛ یعنی از فرشتگان، و به آنها دستور دادم که هیچ وقت در را به روی بندگان من نبندند. هر وقت هر کس خواست سراغ من بیاید، در باز است. با اینکه درها همه باز است، مسئولان درها موظفند که هرکس سراغ من بیاید در را به رویش باز کنند. سراغ من نمی آیید، سراغ که می روید؟! «فلم یثقوا بقولی»؛ به سخن من و وعدهایی که داده ام  اطمینان ندارند. به آنها گفتم: دعا کنید، مستجاب می کنم. اینها اطمینان نمی کنند، می روند سراغ بندگان من، شاید آنها برایشان کاری انجام بدهند! «ألم یعلم من طرقته نائبه  من نوائبی انه لا یملک کشفها احد غیری الا من بعد اذنی؟» آیا کسی که مشکلی یا مصیبتی بر او وارد می شود، نمی داند که هیچ کس نمی تواند آن مشکل را حل کند جز من یا کسی که من اجازه بدهم؟
«فما لی أراه لاهیا عنی»؛ اگر این را می داند پس چرا از من غفلت دارد، سراغ من نمی آید؟ «أعطیته بجودی ما لم یسألنی»؛ من چیزهایی را از سر جود و کرم خودم به بنده ام داده ام، درحالی که او از من نخواسته است. آیا نعمت هایی که خدا به ما داده است، چشم و گوش و دست و پا و سایر نعمت هایی که ما از آنها استفاده می کنیم آیا ما از خدا مطالبه کرده ایم؟ «ثم انتزعته عنه فلم یسألنی رده و سأل غیری»؛ بعضی از اینها را که من به او دادم به خاطر مصلحتی از او گرفتم، اما او نیامد بگوید به من پس بده، رفت سراغ خلق؛ آنچه را من به او داده بودم و خودم گرفتم، رفت سراغ دیگران که آن را به دست آورد. «أفیر انی أبدا بالعطاء قبل المسأله  ثم أسأل فلا أجیب؟» پیش از اینکه او درخواست کند، من نعمت به او دادم؛ حالا اگر درخواست کند به او نمی دهم؟ من نخواسته به او داده ام، حالا اگر بخواهد نمی دهم؟ «أبخیل انا فیبخلنی عبدی؟»؛ آیا من بخیل هستم که بنده ام مرا بخیل می شمارد؟ تصور می کند به او نمی دهم، کم می آید از من بخواهد تا به او بدهم؟ «أو لیس الجود و الکرم لی؟ أو لیس العفو و الرحمه  بیدی؟ أو لیس أنا محل الامال؟ فمن یقطعها دونی؟؛ آیا جود و کرم از من نیست؟... آیا عفو و رحمت از من نیست؟ «افلا یخشی المؤملون أن یؤملوا غیری؟» با این وصف، آیا کسانی که امید به دیگران می بندند از این کار خودشان نمی ترسند که مورد عقوبت و غضب من قرار بگیرند؟ نعمت ها را من به آنها دادم، بعد هم گفتم: از من بخواهید به شما بدهم؛ سراغ من نمی آیند، می روند از کسی که ندارد می خواهند. اگر چیزی هم در دست کسی هست مال من است. من به او داده ام. می روند از او مطالبه می کنند؛ نمی آیند از من بخواهند. آیا از غضب من نمی ترسند؟
«فلو أن أهل سماواتی و أهل أرضی أملوا جمیعا ثم أعطیت کل واحد منهم مثل ما أمل الجمیع ما انتقص من ملکی مثل عضو ذره » آیا بنده من می گوید: من بخیلم؛ ندارم به او بدهم؟ یا اگر داشته باشم به او بدهم، کم می آید؟ اگر همه خلایق هر چه به عقلشان می رسد از من بخواهند- فرض را ببینید! خیلی قشنگ بیان کرده، پیداست! کلام خدا و کلام خلق فرق دارد؛ می فرماید: همه مخلوقات من را حساب کنید. هر کس هر چه به عقلش می رسد از من بخواهد، حالا مجموع اینها را جمع کنید. هر کسی هر چه به عقلش می رسد بخواهد، دومی هم همین را بخواهد، سومی و چهارمی... اگر به هر یک از آنها آنچه را خواست به او بدهم و آنچه را همه شش میلیارد انسان می خواهند به یکایکشان بدهم- ذره ای از ملک من کم نمی شود. اگر به هر انسانی آنچه را همه شش میلیارد انسان و انسان هایی که بوده اند و انسان هایی بیایند و هرچه به عقلشان برسد بخواهند، اگر مجموع همه آنها را به یکایکشان بدهم- فرض کنید به یکی یک کره زمین بدهم، به دیگری هم یک کره دیگر بدهم،...- آیا از ملک من کم می آید؟ «ما انتقص من ملکی مثل عضو ذره ؟»؛ به اندازه یک پای مورچه هم از ملک من کم نمی شود. چگونه کم بشود؟ فقط می گویم: (کن فیکون)؛ (انما أمره اذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون) (یس: 28) آیا این کم آمدن دارد؟ هرچه را بخواهم موجود گردد فقط می گویم باش! به وجود می آید. از کجا کم می شود؟ «و کیف ینقص ملک انا قیمه»؛ ملکی که من صاحب اختیارش هستم، چگونه با بذل و بخشش کم می شود. من که با اراده ام همه  چیز به وجود می آید! «فیا بؤسا للقانطین من رحمتی؛ بدا به حال کسانی که از رحمت من ناامیدند! «و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی!»(3) و بدا به حال کسانی که در مقام نافرمانی من برمی آیند!
پس حاصلش این شد که ما دو جور اتصال به حبل الله داریم: یکی اتصال به حبل الله به معنای اطاعت، که در آخر هم اینجا فرمود: «و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنیکسانی که در مقام عصیان برمی آیند و به امر و نهی الهی اهمیت نمی دهند اینها رابطه شان با خدا قطع می شود و دیگر به حبل الله اتصال ندارند دیگر آنکه برای تأمین نیازهایمان دلمان به او بسته باشد و اگر کسانی در کارهایشان و خواسته هایشان امیدشان به غیر خدا باشد آنها هم با او ارتباطی ندارند و ارتباطشان قطع می شود. و خدا قسم خورده است که همه اینها را به خاک ذلت بنشاند: «و عزتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی... لأکسونه ثوب ا لمذله  عندالناسکسانی که به غیر من امید ببندند جامه ذلت بر تنشان خواهم پوشاند. حالا ارزش دارد آدم سراغ غیر خدا برود؟ برای اندکی زرد و سرخ دنیا، آدم به هزار جور وسیله مشروع و نامشروع متوسل شود؛ این را ببین، آن را ببین، هوای این را داشته باش، به این احترام بکن، به او تملق بگو؛ برای اینکه روزی برای من کاری انجام داد، یا برای رسیدن به پست و مقامی از اموال شخصی- که هیچ، از اموال بیت المال- میلیون ها و میلیاردها دلار پول مردم فقیر را خرج کن برای اینکه در انتخابات پیروز شوم! آیا می ارزد؟ حالا پیروز هم شدی؟ اگر پیروز می شدی چه می شد؟
ــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها
1- محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 8، ص 24، ح 8.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 87، ص 261
3- محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 2، ص 66، ح 7.

تکالیف و وظایف منتظران

1 ـ امام شناسی
شناخت امامت و امام اولین وظیفه مومن اهل انتظار است که براساس معرفت توحید و شناخت نبوت استوار می گردد چون دانستیم پیامبر خلیفه خداوند است و بر اساس امر و وحی او سخن می گوید و کار می کند آن گاه می بایست امام را در پرتو معرفت پیامبر بشناسیم .
از آنجا که امامت جز نیابت رسالت نیست و نائب جز سخن منوب عنه را نمی گوید آن که منوب عنه را شناخت به معرفت نائب او بار می یابد و چون بدین پایه رسید مشکلات علمی و عملی اش حل خواهد شد یعنی وقتی به این معرفت بار یافت و از مجرای امامت و نبوت به توحید مرتبط شد آن گاه در فکر و عمل به غیر دین سر نخواهد سپرد و در تمامی عرصه های زندگی دین سالار خواهد بود. در عرصه امور اجتماعی به مردم سالاری غیر دینی تن نخواهد داد و قانون را بر محور « امرالله » خواهد دانست نه « امرالناس » از این رو به قانون جز قوانین الهی که از بیان و بنان و تبیین مقام والای نبوت و امامت جاری می گردد تسلیم نخواهد شد.
2 ـ پویایی و تلاش
ادراک صحیح و روشن معنای انتظار اقتضا می کند که انسان منتظر حرکت دائمی و تلاشی پویا داشته باشد تا بر اثر آن خود و جامعه خویش را مهیای ظهور امام منتظر(عج ) سازد. فرمایش وجود مبارک امام صادق (ع ) که لیعدن احد کم لخروج القائم و لوسهما(1 ) چراغ روشنایی بخش این راه خجسته است .
لحظه میمون ظهور ناپیداست و این خود سبب می شود تا هر لحظه بی صبرانه در انتظار طلوع مبارکش باشیم . این انتظار عاقلانه در پرتو کلام نورانی صادق آل محمد(ع ) ما را بر آن می دارد که خویش را با حرکت و تلاش در راه استعدادیابی و زمینه سازی ظهور حضرتش و فراخور خود حتی به اندازه مهیا کردن تیری آماده حضورش سازیم . آنچه هست این تیر گاه تیر بیان و بنان است و گاه تیری درخور سایر عرصه های علمی و نظامی . یا باید توانمند باشیم که معارف الهی را شرح و تفسیر کنیم و توسعه دهیم و نشر و ابلاغ کنیم و با تمییز عقل از حس و قیاس و وهم و استحسان و خیال و مغالطه در صیانت این چراغ نورانی بکوشیم یا با تسلط به فن آوری های گوناگون در عرصه های مختلف به ویژه در زمینه دفاع نظامی مهیای رویارویی با آنانی باشیم که زعم خاموشی شعله فروزان وحی را در سر می پرورانند گرچه داشتن هر دو سلاح مطلوب تر است .
آن که به انتظاری تهی از رزم آوری و مجاهده دل خوش می دارد و گمان می کند بی آمادگی برای جهاد و شهادت می توان منتظر موعود موجود بود خیالی باطل دارد و کار انتظارش به سامان نخواهد رسید.
3 ـ تخلق به کرائم اخلاقی
شکی نیست که منتظران وجود مبارک ولی عصر(عج ) که در مکتب انتظار صادقانه درس صلاح و اصلاح آموخته اند می باید افزون بر دعای زبانی برای تعجیل در فرج وجود مبارک امامشان با زبان حال و استعداد نیز چنان باشند. بر همین اساس آن که انتظارش حقیقی و ترقبش صادق باشد می تواند از عمق جان خویش با زبان حال و قال فرج میمون و خجسته امام خویش را از خداوند سبحان مسئلت دارد.
برای نیل به چنین مرتبه ای انسان منتظر می بایست به دانش خود عمل کند و مجهولات را بپرسد نیز خیرخواه همگان باشد و کینه کسی را در دل نپرورد چرا که قلب کین آلوده شایسته بذرافشانی معرفت و محبت ولی عصر (عج ) نیست .
منتظر حقیقی را بایسته است که به غیر خدا تکیه نکند و جز به او امید نبندد و مراقب سرزمین قلبش باشد و این کالای ثمین را به ثمن بخس شهوت و غفلت نفروشد زیرا ارائه دهنده چنین کالایی جز دشمن آشکار انسان نیست و ابلیس چون چنین معامله ای کند ثمن و مثمن را با هم می برد و چیزی جز خسران و زیان بهره فروشنده نخواهد شد.
آن که دین و اخلاقش را به شیطان بفروشد شیطان تمام هویت انسانی او را می ستاند و چون چنین کرد همه را در مسیر تباب و تباهی خویش هزینه خواهد کرد . و آن گاه چنین انسانی مصداق بارز (خسر الدنیا والاخره )(2 ) خواهد بود .
ترک تعلق به مظاهر دنیای مذموم زمینه طهارت روح و پاکی ضمیر انسان منتظر را فراهم می آورد آن گاه به لطف خدای سبحان صاحب شامه ای می شود که عطر دل انگیز حضور مولای خویش را استشمام می کند و مستانه می سراید : « سحر از بسترم بوی گل آیو » (3 ) نه تنها با این شامه بوی خوش یار را درمی یابد رایحه عفن دنیازدگی دنیا خواهی نفاق و تفرقه افکنی را نیز تشخیص می دهد و از حریم هلاکت بار آن نیز دوری خواهد کرد.


4 ـ تعالی فرهنگ مدیریت شهامت و شجاعت
معنای حقیقی انتظار تحصیل شرایط حضور و ظهور ولی عصر(عج ) است و هر که در این مسیر مجاهده نکند انتظارش به حقیقت انتظار موصوف نمی شود.
برپایه روایات تشریح وقایع پس از ظهور هنگام قیام ولی عصر(عج ) دست لطف الهی بر سر امت کشیده و عقل هایشان کامل می گردد و بردبار می شوند. این رشد و بالندگی چیزی نیست که نیازی به زمینه سازی نداشته و انسان ها ناگاه و یکباره از نادانی به دانایی رسند.تعالی سطح فرهنگ تعقل و فهم عمومی نخستین زمینه لازم جهت ادراک پیام انسان کامل و ظهور ولی مطلق خداست و این مهم از گرانمایه ترین وظایف منتظران آن حضرت است زیرا جامعه ای که از سطح فرهنگ والاتر و بالاتری برخوردار باشد معارف الهی را که امام (ع ) عرضه خواهد کرد بهتر ادراک و در برابر هجوم امواج جهل و کینه بهتر ایستادگی و دفاع می کند. نه خود گرفتار جهل و تجاهل می گردد و نه اجازه می دهد از جهل دیگران سو استفاده شود.
وظیفه دیگر اهل انتظار رشد و تعالی بخشیدن به تدبیر امور مدیریت های اجتماعی و اکمال ملکات شهامت و شجاعت است زیرا دین و اجرای احکام حیات بخش آن همواره به این چهار عنصر محتاج است و به فرموده امام باقر(ع ) شجاعت صلابت و نفوذ در اجرای احکام الهی از ویژگی های یاران وجود مبارک امام زمان (عج ) است : اجرای من لیث و امضی من سنان (4 ) و چون جامعه اسلامی در رشد و تعالی فرهنگ و خردورزی از سویی و بالندگی شجاعت شهامت و مدیریت از سوی دیگر به نصاب خود رسید زمینه ظهور حجت مطلق الهی فراهم می گردد.
5 ـ اقتدا به سنت و سیره پیامبر و امامان (ع )
امام عصر(عج ) احیا کننده آموزه های نورانی قرآن و معارف پیامبر اکرم و ائمه هدی (ع ) است . رهاورد امام عصر (عج ) همان اسلام ناب و معارف والای پیامبر عظیم المنزله اسلام است که از خزائن الهی عرضه داشت و امامان معصوم (ع ) یکی پس از دیگری این حقیقت را در بیان و سیره خویش پاس داشتند.
راه امام عصر (عج ) جز راه قرآن و عترت نیست و منتظر امام عصر(عج ) می بایست با قرآن و آموزه هایش از سویی و با سیره و معالم عترت از سویی دیگر آشنا باشد تا بتواند خویش را در پرتو انوار روح بخش آن ها نهد و با اقتدای به آنان خود را برای حضور در محضر امام زمان (عج ) آماده سازد . (5 )
پاورقی :
1 ـ الغیبه نعمانی ص 320
2 ـ سوره حج آیه 11
3 ـ دیوان اشعار باباطاهر قسمت اول
4 ـ بصائرالدرجات ص 24 بحارالانوار ج 72 ص 318
5 ـ امام مهدی (عج ) موجود موعود اثر آیت الله جوادی آملی
معنای حقیقی انتظار تحصیل شرایط حضور و ظهور ولی عصر(عج ) است و هر که در این مسیر مجاهده نکند انتظارش به حقیقت انتظار موصوف نیست
به فرموده امام باقر(ع ) شجاعت صلابت و نفوذ در اجرای احکام الهی از ویژگی های یاران وجود مبارک امام زمان (عج ) است
تعالی سطح فرهنگ تعقل و فهم عمومی نخستین زمینه لازم جهت ادراک پیام انسان کامل و ظهور ولی مطلق خداست

امر به معروف و نهی از منکر

عن ابی جعفر(ع ) : « ان الامر بالمعروف والنهی عن المنکر فریضه عظیم بهاتقام الفرائض ... » : همانا امر به معروف و نهی از منکر واجب عظیم و بزرگی است که پابرجایی سایر واجبات به آن بستگی دارد. »
این حدیث شریف بیانگر اهمیت فوق العاده این فریضه و جایگاه ویژه آن در دین مبین اسلام است و از تعبیر رسا و دلپذیر « بهاتقام الفرایض » چنین استفاده می شود که امر به معروف و نهی از منکر از لوازم حکومت اسلامی به شمار می رود. چنانچه شرایط زمان و مکان ویژگی مخاطبان امر به معروف و نهی از منکر را درنظر بگیریم به ضرورت دقت و ظرافت تعیین کننده در انجام این فریضه پی خواهیم برد...
ماه محرم (که حرکت امام حسین (ع ) از مدینه به کربلا سفری در راستای تحقق و احیای امر به معروف و نهی از منکر بوده است ) فرصتی است مغتنم تا مبلغان بخشی از وظیفه الهی خود را انجام دهند...
مفهوم امر و نهی
این دو کلمه عربی وقتی به فارسی ترجمه شوند معنی « فرمان مثبت » و « فرمان منفی » به خود می گیرند « امر » در این جا به معنی فرمان به انجام دادن کاری و « نهی » به معنی فرمان به ترک و انجام ندادن آن کار است . چنانچه ملاحظه می شود نخستین چیزی که در فرمان دادن لازم است و در خود کلمه فرمان (امر یا نهی ) گنجانده شده مساله قدرت است زیرا شخص قوی و مقتدر است که می تواند فرمان بدهد.
مفهوم معروف و منکر
نخستین نکته ای که در این جا جلب توجه می کند وسعت و شمول و جامعیت مفهوم این دو کلمه است زیرا به طوری که از منابع لغوی استفاده می شود « معروف » هر کاری است که خوبی آن به وسیله عقل و شرع شناخته می شود و « منکر » نقطه مقابل آن است ; یعنی منکر هر کاری است که مورد انکار و تقبیح عقل و شرع قرار گیرد...
قرآن و امر به معروف و نهی از منکر
ریشه احکام شرعی را باید در قرآن و تفصیل و شاخه های آن را در سنت جست . قرآن کریم در آیه های فراوانی به فریضه امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرده است که به برخی اشاره می شود.
« یومنون بالله والیوم الاخر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر ویسارعون فی الخیرات واولئک من الصالحین » .
« ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر واولئک هم المفلحون » .
« کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله » (آل عمران آیات 114 و 104 و 110 )
« ان الله یامرو بالعدل والاحسان وایتا ذی القربی و ینهی عن الفحشا والمنکر ... » (سوره نحل آیه 90 )
از مجموع آیات در این باب درمی یابیم که فریضه امر به معروف و نهی از منکر از نظر اسلام بسیار پراهمیت است و همه از عالی و دانی باید برای اجرای آن همگام و همصدا شوند. درباره آیات امر و نهی بسیار می توان نوشت و شرح داد ولی تنها به نکاتی چند بسنده می کنیم :
1 ـ امر به معروف و نهی از منکر واجب است . این مسئله از بدیهیات است و هیچ یک از مسلمانان در وجوب آن تردید نکرده است .
2 ـ وجوب این فریضه در همه ادیان بوده و امتهای گذشته نیز بدان مکلف بوده اند .
3 ـ امر به معروف و نهی از منکر از شوون پیامبری است .
4 ـ ترک این فریضه علت نابودی جوامع گذشته بوده است .
5 ـ امر به معروف و نهی از منکر از حقوق متقابل مسلمانان است و افراد جامعه اسلامی در برابر آن مسئولند .
6 ـ این فریضه بر آگاهان واجب تر است چون عالمان دین مسئولیت بیشتری دارند .
7 ـ زنان نیز مکلف به امر به معروف و نهی از منکر هستند .
8 ـ امر به معروف و نهی ازمنکر نیازمند کسب قدرت است .
شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر
هدف اساسی در امر به معروف و نهی از منکر تحقق معروف و زدودن منکر است . برای رسیدن به این هدف باید به دنبال موثرترین شیوه باشیم لذا در این مختصر به برخی از آنها اشاره می شود.
1 ـ تبلیغ عملی
اولین شیوه بسیار موثر در امر به معروف و نهی از منکر تبلیغ عملی است .
مهمترین عامل موفقیت پیامبراکرم (ص ) و ائمه (ع ) در گسترش مکتب در همین نکته نهفته است . پیامبراکرم (ص ) در حفر خندق و ساختن مسجد قبل از این که دیگران را تشویق به این کار کند خود پیشقدم بود همین طور امامان معصوم (ع ).
2 ـ احترام به شخصیت افراد
دومین اصلی که در تاثیر امر به معروف و نهی ازمنکر شایان توجه است احترام به شخصیت افراد می باشد. مرتکبان منکر تا وقتی که متجاهر به گناه نشده اند و علنی دست به آن نیالوده اند محترمند و نباید به هتک حرمت آنها پرداخت .
3 ـ ارشاد تدریجی
این توقع نابجایی است که بخواهیم کسانی را که در گرداب منکرات غلطیده اند یک باره از گرداب درآوریم و از آنها مسلمان زمان سازیم . اصولا تربیت امری تدریجی است و رذایل و فضایل هیچ کدام یک مرتبه در جان انسانها به وجود نمی آیند. و از رموز مهم نزول تدریجی قرآن همین است زیرا قرآن کتاب تربیت است .
4 ـ نرمخویی و محبت
از شیوه های بسیار مهم و موثر در امر به معروف و نهی از منکر نرمخویی و محبت است ; خصلتی که موفقیت پیامبراکرم (ص ) بنا به تصریح قرآن کریم مرهون آن بوده است .
سخن تا توانی به آزرم گوی
درشتی مکن در سخن نرم گوی
به شیرین زبانی و لطف و خوشی
توانی که پیلی به مویی کشی
5 ـ تشویق به ارزشها
از امتیازات مکاتب الهی همین تشویق به خوبیهاست . پیامبراکرم (ص ) از عنصر تشویق برای پیشبرد اهداف خود فراوان استفاده می کرد. برای آنان که دو رکعت نماز برای خدا خوانده بودند جایزه تعیین می کرد.
پستهای حساس سیاسی فرهنگی و نظامی را به افراد لایقی می سپرد و بدین ترتیب امت را به نیکی و پاکی دعوت می فرمود. که « اسامه بن زید » هجده ساله را فرمانده لشکر قرار داد و... و بدین ترتیب امت را به نیکی و پاکی دعوت می فرمود.
6 ـ ایجاد فضای امر و نهی
بدون تردید محیط هر چند نقش زیربنائی ندارد ولی در پرورش فضایل و رذایل نقش اساسی دارد. رسالت انبیا نیز مبتنی بر این اصل بود که محیط را به گونه ای آماده سازند تا خود مردم « قائم به قسط و عدالت » باشند « لیقوم الناس بالقسط » . لذا پیامبراکرم (ص ) می فرماید : « کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته » .
7 ـ برخورد عملی با مرتکبان منکر
اگر در کنار شیوه های گذشته این شیوه را مدنظر نداشته باشیم بدون شک امر به معروف و نهی از منکر ابتر و بی ثمر خواهد ماند.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
برای این امر به معروف و نهی از منکر سه مرحله شمرده شده :
1 ـ انکار قلبی
مسلمان باید همواره خواستار معروف و بیزار از منکر باشد و این خصلت در او نهادینه شده باشد اما این مرتبه کافی نیست بلکه مسلمان باید به هر شکل ممکن علاقه مندی خود به معروف و نفرت خود از منکر را نشان دهد و در آینه چهره خود نمایان سازد و این حداقل انتظاری است که از او می رود.
این مرحله خود شرایط گوناگونی دارد چون : نگاه کردن خاموش ماندن سر به زیر انداختن روی گرداندن ندیده گرفتن طرف اخم کردن و...
2 ـ انکار زبانی
گاه ممکن است از امر به معروف و نهی از منکر در سطح نخست یعنی انکار قلبی نتیجه مطلوب گرفته نشود. در این جا لازم است به مرحله بعدی برویم ; یعنی خیلی ساده از تارک معروف و عامل به منکر بخواهیم دست از رفتارش بردارد. این مرتبه نیز خود دارای مراتبی است مانند سربسته سخن گفتن پند دادن سخن ملایم گفتن و سرانجام به صراحت سخن گفتن .
3 ـ اقدام عملی
گاهی نیز مشاهده می شود که منکر چنان در فردی ریشه دار شده که با زبان ریشه کن نمی شود و نیازمند عمل است که « به عمل کار برآید به سخنرانی نیست » .
در چنین مرتبه ای است که باید به اقدام عملی دست زد. مقصود از اقدام عملی هرگونه فعالیت هدفدار و مشروعی است که زمینه را برای ریشه کنی فساد و رشد معروف فراهم می سازد.
حرکت امام حسین (ع ) از مدینه تا کربلا هجرتی در راستای تحقق و احیای امر به معروف و نهی از منکر بوده است
« معروف » هر کاری است که خوبی آن به وسیله عقل و شرع شناخته می شود و « منکر » نقطه مقابل آن است یعنی هر کاری که مورد انکار و تقبیح عقل و شرع قرار گیرد
تبلیغ « عملی » شیوه ای مهم و بسیار موثر در امر به معروف و نهی از منکر به شمار می رود

امر به معروف و نهی از منکر



محمد اکرمی
عن ابی جعفر(ع ) : « ان الامر بالمعروف والنهی عن المنکر فریضه عظیم بهاتقام الفرائض ... » : همانا امر به معروف و نهی از منکر واجب عظیم و بزرگی است که پابرجایی سایر واجبات به آن بستگی دارد. »
این حدیث شریف بیانگر اهمیت فوق العاده این فریضه و جایگاه ویژه آن در دین مبین اسلام است و از تعبیر رسا و دلپذیر « بهاتقام الفرایض » چنین استفاده می شود که امر به معروف و نهی از منکر از لوازم حکومت اسلامی به شمار می رود. چنانچه شرایط زمان و مکان ویژگی مخاطبان امر به معروف و نهی از منکر را درنظر بگیریم به ضرورت دقت و ظرافت تعیین کننده در انجام این فریضه پی خواهیم برد...
ماه محرم (که حرکت امام حسین (ع ) از مدینه به کربلا سفری در راستای تحقق و احیای امر به معروف و نهی از منکر بوده است ) فرصتی است مغتنم تا مبلغان بخشی از وظیفه الهی خود را انجام دهند...
مفهوم امر و نهی
این دو کلمه عربی وقتی به فارسی ترجمه شوند معنی « فرمان مثبت » و « فرمان منفی » به خود می گیرند « امر » در این جا به معنی فرمان به انجام دادن کاری و « نهی » به معنی فرمان به ترک و انجام ندادن آن کار است . چنانچه ملاحظه می شود نخستین چیزی که در فرمان دادن لازم است و در خود کلمه فرمان (امر یا نهی ) گنجانده شده مساله قدرت است زیرا شخص قوی و مقتدر است که می تواند فرمان بدهد.
مفهوم معروف و منکر
نخستین نکته ای که در این جا جلب توجه می کند وسعت و شمول و جامعیت مفهوم این دو کلمه است زیرا به طوری که از منابع لغوی استفاده می شود « معروف » هر کاری است که خوبی آن به وسیله عقل و شرع شناخته می شود و « منکر » نقطه مقابل آن است ; یعنی منکر هر کاری است که مورد انکار و تقبیح عقل و شرع قرار گیرد...
قرآن و امر به معروف و نهی از منکر
ریشه احکام شرعی را باید در قرآن و تفصیل و شاخه های آن را در سنت جست . قرآن کریم در آیه های فراوانی به فریضه امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرده است که به برخی اشاره می شود.
« یومنون بالله والیوم الاخر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر ویسارعون فی الخیرات واولئک من الصالحین » .
« ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر واولئک هم المفلحون » .
« کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله » (آل عمران آیات 114 و 104 و 110 )
« ان الله یامرو بالعدل والاحسان وایتا ذی القربی و ینهی عن الفحشا والمنکر ... » (سوره نحل آیه 90 )
از مجموع آیات در این باب درمی یابیم که فریضه امر به معروف و نهی از منکر از نظر اسلام بسیار پراهمیت است و همه از عالی و دانی باید برای اجرای آن همگام و همصدا شوند. درباره آیات امر و نهی بسیار می توان نوشت و شرح داد ولی تنها به نکاتی چند بسنده می کنیم :
1 ـ امر به معروف و نهی از منکر واجب است . این مسئله از بدیهیات است و هیچ یک از مسلمانان در وجوب آن تردید نکرده است .
2 ـ وجوب این فریضه در همه ادیان بوده و امتهای گذشته نیز بدان مکلف بوده اند .
3 ـ امر به معروف و نهی از منکر از شوون پیامبری است .
4 ـ ترک این فریضه علت نابودی جوامع گذشته بوده است .
5 ـ امر به معروف و نهی از منکر از حقوق متقابل مسلمانان است و افراد جامعه اسلامی در برابر آن مسئولند .
6 ـ این فریضه بر آگاهان واجب تر است چون عالمان دین مسئولیت بیشتری دارند .
7 ـ زنان نیز مکلف به امر به معروف و نهی از منکر هستند .
8 ـ امر به معروف و نهی ازمنکر نیازمند کسب قدرت است .
شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر
هدف اساسی در امر به معروف و نهی از منکر تحقق معروف و زدودن منکر است . برای رسیدن به این هدف باید به دنبال موثرترین شیوه باشیم لذا در این مختصر به برخی از آنها اشاره می شود.
1 ـ تبلیغ عملی
اولین شیوه بسیار موثر در امر به معروف و نهی از منکر تبلیغ عملی است .
مهمترین عامل موفقیت پیامبراکرم (ص ) و ائمه (ع ) در گسترش مکتب در همین نکته نهفته است . پیامبراکرم (ص ) در حفر خندق و ساختن مسجد قبل از این که دیگران را تشویق به این کار کند خود پیشقدم بود همین طور امامان معصوم (ع ).
2 ـ احترام به شخصیت افراد
دومین اصلی که در تاثیر امر به معروف و نهی ازمنکر شایان توجه است احترام به شخصیت افراد می باشد. مرتکبان منکر تا وقتی که متجاهر به گناه نشده اند و علنی دست به آن نیالوده اند محترمند و نباید به هتک حرمت آنها پرداخت .
3 ـ ارشاد تدریجی
این توقع نابجایی است که بخواهیم کسانی را که در گرداب منکرات غلطیده اند یک باره از گرداب درآوریم و از آنها مسلمان زمان سازیم . اصولا تربیت امری تدریجی است و رذایل و فضایل هیچ کدام یک مرتبه در جان انسانها به وجود نمی آیند. و از رموز مهم نزول تدریجی قرآن همین است زیرا قرآن کتاب تربیت است .
4 ـ نرمخویی و محبت
از شیوه های بسیار مهم و موثر در امر به معروف و نهی از منکر نرمخویی و محبت است ; خصلتی که موفقیت پیامبراکرم (ص ) بنا به تصریح قرآن کریم مرهون آن بوده است .
سخن تا توانی به آزرم گوی
درشتی مکن در سخن نرم گوی
به شیرین زبانی و لطف و خوشی
توانی که پیلی به مویی کشی
5 ـ تشویق به ارزشها
از امتیازات مکاتب الهی همین تشویق به خوبیهاست . پیامبراکرم (ص ) از عنصر تشویق برای پیشبرد اهداف خود فراوان استفاده می کرد. برای آنان که دو رکعت نماز برای خدا خوانده بودند جایزه تعیین می کرد.
پستهای حساس سیاسی فرهنگی و نظامی را به افراد لایقی می سپرد و بدین ترتیب امت را به نیکی و پاکی دعوت می فرمود. که « اسامه بن زید » هجده ساله را فرمانده لشکر قرار داد و... و بدین ترتیب امت را به نیکی و پاکی دعوت می فرمود.
6 ـ ایجاد فضای امر و نهی
بدون تردید محیط هر چند نقش زیربنائی ندارد ولی در پرورش فضایل و رذایل نقش اساسی دارد. رسالت انبیا نیز مبتنی بر این اصل بود که محیط را به گونه ای آماده سازند تا خود مردم « قائم به قسط و عدالت » باشند « لیقوم الناس بالقسط » . لذا پیامبراکرم (ص ) می فرماید : « کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته » .
7 ـ برخورد عملی با مرتکبان منکر
اگر در کنار شیوه های گذشته این شیوه را مدنظر نداشته باشیم بدون شک امر به معروف و نهی از منکر ابتر و بی ثمر خواهد ماند.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
برای این امر به معروف و نهی از منکر سه مرحله شمرده شده :
1 ـ انکار قلبی
مسلمان باید همواره خواستار معروف و بیزار از منکر باشد و این خصلت در او نهادینه شده باشد اما این مرتبه کافی نیست بلکه مسلمان باید به هر شکل ممکن علاقه مندی خود به معروف و نفرت خود از منکر را نشان دهد و در آینه چهره خود نمایان سازد و این حداقل انتظاری است که از او می رود.
این مرحله خود شرایط گوناگونی دارد چون : نگاه کردن خاموش ماندن سر به زیر انداختن روی گرداندن ندیده گرفتن طرف اخم کردن و...
2 ـ انکار زبانی
گاه ممکن است از امر به معروف و نهی از منکر در سطح نخست یعنی انکار قلبی نتیجه مطلوب گرفته نشود. در این جا لازم است به مرحله بعدی برویم ; یعنی خیلی ساده از تارک معروف و عامل به منکر بخواهیم دست از رفتارش بردارد. این مرتبه نیز خود دارای مراتبی است مانند سربسته سخن گفتن پند دادن سخن ملایم گفتن و سرانجام به صراحت سخن گفتن .
3 ـ اقدام عملی
گاهی نیز مشاهده می شود که منکر چنان در فردی ریشه دار شده که با زبان ریشه کن نمی شود و نیازمند عمل است که « به عمل کار برآید به سخنرانی نیست » .
در چنین مرتبه ای است که باید به اقدام عملی دست زد. مقصود از اقدام عملی هرگونه فعالیت هدفدار و مشروعی است که زمینه را برای ریشه کنی فساد و رشد معروف فراهم می سازد.
حرکت امام حسین (ع ) از مدینه تا کربلا هجرتی در راستای تحقق و احیای امر به معروف و نهی از منکر بوده است
« معروف » هر کاری است که خوبی آن به وسیله عقل و شرع شناخته می شود و « منکر » نقطه مقابل آن است یعنی هر کاری که مورد انکار و تقبیح عقل و شرع قرار گیرد
تبلیغ « عملی » شیوه ای مهم و بسیار موثر در امر به معروف و نهی از منکر به شمار می رود

خداوند دوستدار بندگان

قرآن, سوره ۳, آیات ۳۱ و ۳۲

“بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است”
“بگو خدا و پیامبر [او] را اطاعت کنید پس اگر رویگردان شدند قطعا خداوند کافران را دوست ندارد”

تصویری که از خداوند در قرآن مجید رسم شده است , متفاوت با تصویری است که بعضی ادیان بزرگ دیگر نمایش می دهند. بر طبق نظر مسلمانان, رفتار خداوند مجموعه ای است از عشق و محبت به انسانهای خوب و ابراز انزجار از انسانهای بد. به این موضوع حداقل در چهل آیه از آیات قرآن بر مبنای تصویری روشن از انسانهای خوب و بد اشاره شده است. هدف این مقاله این است که این تصویر از انسانهایی که خداوند آنها را دوست دارد برمبنای آیاتی از قرآن تصویر شود.

همانطور که در دو آیه بالا به آن اشاره شده است, قدم اول برای دریافت عشق خداوند, دنبال کردن مسیری است که پیامبرانش به ما نشان داده اند. این زیباترین تصویری است که می توان از عشق دو طرفه خالق و مخلوق ترسیم کرد. اگر خداوند را دوست دارید, قرآن شما را راهنمایی می کند تا خود را آماده دریافت عشق خداوند بکنید. ولی در عین حال به این موضوع نیز اشاره شده است که اگر از راه راستی که پیامبران نشان داده اند پیروی نکنید, مشمول عشق خداوند نخواهید شد.ش

این موضوع, احتیاج به توضیحات بیشتری دارد تا منظور قرآن از راه درست و خصایل انسانهای خوب آشکار شود. شاید بتوان گفت که بارزترین مشخصه انسانهای خوب که در پنج آیه (۲:۱۹۵, ۳:۱۳۴, ۳:۱۴۸, ۵:۱۳ و ۵:۹۳) از آیات قرآن به آن اشاره شده است,نیکوکاری نسبت به بقیه انسانهاست. نیکوکاری می تواند کمک به انسانهای فقیر, حمایت از یتیمان و یا حتی احترام به پدر و مادر باشد.ش

علاوه بر این, بر طبق قرآن, انسانهایی که خداوند دوستشان دارد انسانهایی هستند که:ش

از خود در برابر گناه محافظت می کنند (۳:۷۶, ۹:۴, ۹:۷
منصفانه قضاوت می کنند (
۵:۴۲, ۴۹:۹, ۶۰:۸
در راه خدا تلاش و مجاهده می کنند (
۶۱:۴
خود را برای خداوند خالص می کنند (
۲:۲۲۲, ۹:۱۰۸
از کارهای بد توبه می کنند (
۲:۲۲۲
به خداوند توکل می کنند (
۳:۱۵۹
و در برابرمشکلات صبور هستند (
۳:۱۴۶) ش

از سویی دیگر, خداوند فردی را دوست ندارد که:

به او معتقد نباشد (۳:۳۲, ۳۰:۴۵
متکبر باشد (
۱۶:۲۳, ۴:۳۶, ۳۱:۱۸, ۵۷:۲۳
به دیگران بدی کند (
۳:۵۷, ۳:۱۴۰, ۴۲:۴۰
ناسپاس باشد (
۲:۲۷۶, ۲۲:۳۸
تجاوزکار باشد (
۲:۱۹۰, ۵:۸۷, ۷:۵۵
اسرافکار باشد (
۶:۱۴۱, ۷:۳۱
دیگران را گمراه کند (
۲:۲۰۵, ۵:۶۴, ۲۸:۷۷
عهد و پیمانش را بشکند (
۸:۵۸, ۴:۱۰۷

لکه سیاه برصفحه سفید

قرآن کریم مى فرماید: «کَلاّ بَل رانَ عَلى قُلوبِهِم ما کانوا یَکسِبون؛ چنین نیست که آنها مى پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دل هایشان نشسته است.»
علامه طباطبایى(رحمة الله) از آیه شریفه فوق سه نکته برداشت مى کند که یکى از آنها تصویر واضحى از سرنوشت چنین گنهکارانى را نمایش مى دهد. ایشان مى گوید؛ نفس انسانى به واسطه گناه تغییر مى کند. یعنى چنین شخصى به ظاهر انسان است و اما واقع حیوان است، بلکه گمراه تر «اُولئکَ کالاَنعامِ بَل هُم اَضَلُّ؛ اینان چهارپایان هستند بلکه گمراه تر» گمراهى بیشتر اینها به جهت آن است که مسخّر شیطان مى شوند. «ومَن یَعشُ عَن ذِکرِ الرَّحمنِ نُقَیِّض لَهُ شَیطنًا فَهُوَ لَهُ قَرین؛ و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانى مى گماریم تا براى او دمساز و همنشین باشد.»
سرانجام قرین بودن با شیطان به گونه اى است که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم» یعنى گوینده شیطان است، اما با زبان آنان سخن مى گوید و بیننده، شیطان است اما با چشم آنان مى بیند.
چنین گنهکارى که بر اثر اصرار بر گناه تا به این اندازه سقوط نماید در آخرت به سرنوشت شومى دچار مى شود که در ادامه بررسى مى کنیم.
سرنوشت شوم
«فَاُولئکَ اَصحبُ النّارِ هُم فیها خلِدون؛ آنها اهل آتشند، و جاودانه در آن خواهند بود.»
در این مرحله جزاى احاطه گناه را کامل مى دهند جزاى آن خلود و ماندگارى در جهنم است، گاهى ممکن است آتش جهنم و عذاب آن مورد مقایسه با آتش دنیا قرار گیرد. از این رو حتى تصور مبهمى هم از خلود در جهنم براى شخص ایجاد نشود. آتش دنیا اثر سوزندگى دارد اما وقتى کسى بر اثر حرارت آتش سوخت، دیگر دردى احساس نمى کند مثل احساس لذت این دنیا که مدتى احساس آن وجود دارد اما با گذشت زمان عادى مى شود و اثر آن از بین مى رود. مثلاً لذیذترین غذاها مدت محدودى لذت خود را دارند در صورتى که پى در پى تناول شوند لذت نخستین آن از بین مى رود. این در حالى است که لذت و عذاب آخرت بدین صورت نیست. لذت و عذاب در آخرت دائمى است. یعنى هرگز عادى نخواهد شد براى همین است که گنهکاران در دوزخ مى گویند: «یامالِکُ لِیَقضِ عَلَینا رَبُّکَ؛ اى مالک دوزخ! از خدا بخواه که جان ما را بگیرد.»
این درخواست آنها براى این است که مى خواهند بواسطه مرگ عذاب از بین برود اما چنین اتفاقى روى نمى دهد چرا که قرآن کریم مى فرماید: «ثُمَّ لا یَموتُ فیها ولا یَحیى»
ولى آنان، نه حیات گوارا دارند و نه مى میرند تا راحت شوند. حضرت على(علیه السلام) در وصف جهنم مى فرماید: «دار لیس فیها رحمة» یعنى جهنم جایى است که هیچ رحمى در آن نیست.
به عنوان خلاصه مطالب و مطلب پایانى روایتى از امام صادق(علیه السلام) ذکر مى شود، ایشان فرمودند: هیچ چیز قلب آدمى را بقدر گناه فاسد نمى کند، قلب وقتى با گناه آشنا شد، روز به روز بیشتر بدان متمایل مى شود، تا جایى که گناه بر آن چیره شود، آن وقت است که قلب زیر و رو گشته بالا و پائین مى شود. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: وقتى مؤمن گناهى مرتکب شود، لکه سیاهى در قلبش پیدا مى شود، اگر توبه کند و دل از گناه بکند و از پروردگارش طلب مغفرت کند، دوباره قلبش صیقلى و شفاف مى شود و اگر زیادتر گناه کند، آن لکه زیادتر مى شود.‎/‎/‎/
و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) همین نکته را در حدیث دیگر این گونه ادامه مى دهند که:‎/‎/‎/ اگر همچنان به گناه خود ادامه دهد، لکه سیاه زیاد و زیادتر مى شود، تا آنکه همه سفیدى را بپوشاند، همین که سفیدى پوشیده شد، دیگر تا ابد صاحبش به سوى خیر برنمى گردد و این کلام خداى عزوجل است که مى فرماید: «کَلاّ بَل رانَ عَلى قُلوبِهِم ما کانوا یَکسِبون»