گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

شرح مناجات خمس عشر استاد مصباح

شیطان، مبدأ شرارت

در مناجات شاکین، سه محور تشخیص داده می‏شود. اول: شکایت از نفس؛ دوم: شکایت از شیطان و سوم: شکایت از قلب، در بعضی از حالات و صفاتش. شیطان یک معنای عامی دارد که به صورت صفت ذکر می‏شود، یعنی موجودی که مبدأ شرارت است. گاهی شیطان بر “ابلیس”؛ اطلاق می‏شود، شیطان با الف و لام عهد که گفته می‏شود یعنی آن شیطان معینی که معهود است، وگرنه لفظ شیطان اسم خاص نیست بلکه ابلیس اسم خاص است. شواهدی هست که عنوان شیطان بر غیر ابلیس هم اطلاق می‏شود. ما این موجود را نمی‏شناسیم و نمی‏بینیم، قرآن هم می‏فرماید ”إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ1. ما نه از درکِ شیطان تجربه‏ی حسّی داریم و نه هیچ برهانِ عقلی وجود شیطان را اثبات می‏کند. فقط راه شناختنش وحی است. اگر انبیاء نفرموده بودند که چیزی به نام ابلیس وجود دارد و شیطانی هست که در انسان وسوسه‏هایی ایجاد می‏کند، هیچ راهی برای اثباتش نداشتیم؛ مگر اینکه کسی از اولیاء خدا باشد ببیند یا خودش از شیاطین باشد!

من بهترم!

خدای متعال برای اینکه هم میزانِ ایمان و تسلیم ابلیس را آزمایش کند و هم وسیله‏ای برای آزمایش بنی آدم قرار دهد، او را سالها قبل خلق کرد تا اینکه نوبت به خلقت حضرت آدم(ع) رسید. بعد به ملائکه دستور داد که سجده کنند. شیطان هم در صف ملائکه بود. همه‏ی فرشتگانی که مورد این خطاب بودند، اطاعت کردند و در مقابل حضرت آدم سجده کردند، مگر ابلیس. خدای متعال فرمود: چرا تو سجده نکردی؟ گفت: خدایا من از انسان بهترم؛ ”أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ2؛ وجود من کامل‏تر است، افضل است، صحیح نیست که موجود کاملتر در مقابل موجود ناقص به خاک بیفتد. با این عصیانی که شیطان کرد، معلوم شد ایمانِ ابلیس، مطلق نیست. ایمانی پذیرفته است و موجب کمال می‏شود که شرط و قیدی نداشته باشد. شش هزار سال ملائکه خیال می‏کردند ابلیس هم مثل خودشان ایمانِ مطلق دارد. این جریان باید اتفاق می‏افتاد تا معلوم شود ایمان او مطلق نیست. این هشدار بزرگی برای ما هم هست که خودمان را بیازماییم، ببینیم ایمان ما مطلق است یا مشروط است؟ آیا طوری هستیم که هر چه خدا امر کند اطاعت کنیم؟ این بستگی به مراتب امتحان دارد.

امتحان الهی

آنهایی که ظرفیتشان بیشتر باشد امتحانشان سخت‏تر است. برخی تکالیف بسیار سخت است و شاید در میان میلیون‏ها انسان یک نفر هم ظرفیتش را نداشته باشد، ولی خدا ظرفیت‏هایی در افرادی سراغ دارد و آن تکالیف را متوجه آنها می‏کند، تا امتحانشان کند و به درجات عالی برسند. به حضرت ابراهیم(ع) دستور می‏دهد که جوانِ شادابِ زیبای مؤدب با معرفتت را به دست خودت سر بِبُر؛ ”وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ3، این امتحان برای همه نیست، ما اگر خاری هم توی پای بچه‏مان برود نمی‏توانیم تحمل کنیم. ابلیس، امتحان شد فقط به اینکه در مقابل انسان به خاک بیفتد. شیطان گفت تو من را از این تکلیف معاف کن، من عبادتی می‏کنم که هیچ کس نکرده باشد. به حسب روایت، خدای متعال فرمود؛ “إنی أحب أن أطاع من حیث أرید4؛ اگر می‏خواهی اطاعت کنی، همانطوری که من می‏گویم انجام بده و الّا تو دلت را اطاعت کرده‏ای و هر طور دلت خواسته عمل کرده‏ای. شیطان در این امتحان مردود شد، آگاهانه هم مردود شد! از یک طرف کبر و خودبزرگ‏بینی که در دلش بود و از یک طرف حسدی که نسبت به حضرت آدم داشت، باعث شد سرسختی نشان بدهد. این موجب شد تا انسان‏ها به وسلیه‏ی این ابلیس آزمایش شوند. بعد از اینکه ابلیس مردود شد گفت: ”فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ5؛ قسم خورد به عزت الهی که همه‏ی آدمیزادها را گمراه کند. فقط یک استثناء کرد و آن بندگان مخلَص را، یعنی آنهایی را که خدا برای خودش خالص کرده است.

تسلّط شیطان

اولاً شیطان هیچ کس را نمی‏تواند مجبور کند. اگر کسی روز قیامت بگوید: خدایا! من تحتِ وسوسه‏ی شیطان مجبور شدم این کار را بکنم، خدا بر او حجت دارد. شیطان بر هیچ کس تسلطی ندارد. روز قیامت جهنمی‏ها با هم به تخاصم می‏پردازند، او می‏گوید تقصیر تو بود، دیگری می‏گوید تقصیر تو بود ”کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَه6؛ هر گروهی آن دیگری را لعنت می‏کند، تا بالاخره می‏آیند سراغ ابلیس و می‏گویند: تو بودی که همه‏ی ما را گمراه کردی، جواب می‏دهد ”ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ”؛ من تسلطی بر شما نداشتم، ”إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی7؛ مگر این که من دعوتتان کردم و شما قبول کردید. البته گاهی کار به جایی می‏رسد کسانی خودشان را در اختیار شیطان قرار می‏دهند و مرکب شیطان می‏شوند. خودشان می‏روند در اختیار شیطان، خب او هم تسلط پیدا می‏کند، ولی خدا برای شیطان بر کسی تسلطی قرار نداده است ”إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ8؛ اگر کسانی ولایت شیطان را بپذیرند و بگویند تو آقا و ما نوکرتیم و هر چه تو می‏گویی ما عمل می‏کنیم، شیطان هم این هدیه را از ایشان می‏پذیرد و سوارشان می‏شود. این طور افراد نه‏تنها خودشان گمراه می‏شوند بلکه ابزاری می‏شوند برای گمراه کردن دیگران. شیاطین انس از اینجا پیدا می‏شوند.

حکمت خلقت شیطان

چرا خدا شیطان را آفرید و چرا اینطوری شد؟ این چراها در سطح ساده‏ای برای افرادی که با تدبیر الهی و با فلسفه‏ی آفرینش آشنا نیستند زیاد مطرح می‏شود. خدا این عالم را طوری آفریده که کارها با اسباب انجام بگیرد. این هم حکمت‏ها دارد، نه اینکه خدا نمی‏توانست کارها بدون اسباب انجام شود. اصلاً وجود این اسباب، فلسفه‏ی وجود این عالم است. اگر این اسباب نباشد، این عالم جا ندارد. برای مثال همه‏ی ما احتیاج به غذا داریم، قرآن هم تصریح می‏کند روزی شما و فرزندانتان همه با خداست. سؤال می‏شود که خوب بود ظهر که می‏شد خدا روزی ما را می‏گذاشت سر جانمازمان، چرا آدم باید این قدر زحمت بکشد و کار کند؟! این اسباب برای چیست؟ راحت خدا یک نان درست می‏کرد، می‏گفت: نان! موجود شو؛ ”کُنْ فَیَکُونُ”؛ برای خدا که هیچ زحمتی ندارد! اما این حکمت دارد. از اوّلی که دنبال غذا می‏روید تا آخر، چقدر برای شما زمینه‏ی آزمایش فراهم می‏شود. چقدر تکلیف برای شما و دیگران پیش می‏آید که در هر قدمی یا بهشت است یا جهنّم، یا ثواب است یا عقاب. آیا کشاورز در زمین خودش کشت می‏کند یا در زمین غصبی؟ آیا زکاتش را می‏دهد یا نمی‏دهد؟ آیا مزد کارگر را درست می‏دهد یا نه؟ نانوا نان را درست می‏پزد یا نه؟ معامله‏ها درست است یا نه؟ ربا و کم فروشی هست یا نیست؟ سر یک شکم سیر شدن، باید هزارها زمینه برای تکلیف پیش بیاید. زمینه‏ای که انسان رشد کند. رشد ما در اطاعت امر خداست، امری باید باشد تا اطاعت کنیم. امر به چه؟ هر چه بیشتر زمینه‏ی امر و نهی فراهم شود، زمینه‏ی تکامل انسان هم بیشتر فراهم می‏شود و این عالم آفریده شده تا ما تکامل پیدا کنیم. درست است که هواهای نفسانی خودش عاملی برای امتحان است، که آیا ما به تمایلات خودمان عمل می‏کنیم یا زمینه را برای شکوفایی استعدادها و خواست‏های معنوی و ملکوتی فراهم می‏کنیم؟ امّا در خیلی از این موارد، هر دو طرف، عاملی ضعیف است. احتیاج به یک تحریک داریم، یعنی زمینه‏ی امتحان بیشتر، عمیق‏تر، لطیف‏تر و قوی‏تری باید فراهم شود. در این میان نقش شیطان تقویت هواهای نفسانی است.

وسوسه؛ همان آش و همان کاسه

نکته دیگر این که چرا تصور می‏کنیم غذای حرام لذتش بیشتر است؟ چرا تصور می‏کنیم غذای دزدی مزه‏اش بیشتر است؟ چرا فکر می‏کنیم نظر به نامحرم لذتش بیشتر است؟ بعد هم می‏بینیم، نه، خیلی زشت‏تر هم بود و هیچ لذت فوق‏العاده‏ای هم نداشت، اما باز فردایش همان آش است و همان کاسه! باز خیال می‏کند نه خیر، این چیز دیگری است! انسان در کار خودش تعجب می‏کند که چطور می‏شود هر روز فریب می‏خورم؟ این کار شیطان است. موجودی است که به شما القاء می‏کند این لذتش بیشتر است، ”یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ9؛ وسوسه می‏کند،”لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ10؛ خودش گفته من چیزهایی را که ضرر دارد، گناه است و موجب عذاب می‏شود، در نظر مردم زینت می‏دهم. کاری می‏کنم خیال کند این چیز دیگری است!

شک، توهم، ترس

مجموع کارهایی که شیطان می‏کند چند سنخ است. یکی این که در شناخت‏های ما با وسوسه‏ها و القائاتش تصرف و یقین ما را تدریجاً به شک بدل می‏کند. گاهی در واضح‏ترین چیزهایی که هیچ عاقلی انکار نمی‏کند، آدم مبتلا به شک می‏شود.در یک دسته چیزهایی که آدم می‏داند ارزش و لذتش چه اندازه هست، توهماتی می‏کند و گمان می‏کند که لذتش فوق‏العاده است. بعدش هم می‏بیند که نشد، باز هم مرتبه‏ی دوم و سوم تکرار می‏کند.نوع دیگر کار شیطان این است که در مواردی که انسان باید کار و تکلیفی انجام بدهد، می‏ترسد ضرر کند. مصداق واضحش خمس دادن است. سر سال که می‏شود جانش در می‏آید خمسش را بدهد! با این که خرج‏های دیگر می‏کند؛ سفر می‏کند سوغاتی می‏خرد، خرج‏های الکی می‏کند. ”الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ11؛ وعده‏ی فقر به آدم می‏دهد، یا تعبیر بهترش ”یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ12، می‏ترساند. می‏گوید: اگر تکلیفت را انجام بدهی فقیر می‏شوی. اگر روزه بگیری مریض می‏شوی. در صورتی که برعکس است، آن دوایش است، همان زکات و خمس باعث رشد مالش می‏شود. ”الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً”. شیاطین انس هم عیناً همین کار را می‏کنند، دست پرورده‏ی همین هستند! می‏نشینند تعریف می‏کنند، دیشب رفتیم فلان جا چقدر حال کردیم، راست و دروغ به هم می‏بافد تا این جوان را تحریک کند فردا شب با او باشد. کار شیطان هم همین است، می‏گوید: بیا ببین چقدر لذت دارد. گول این آخوندها را نخور، دم غنیمت است.

الهی أشکو...

از لطف‏های قرآن این است که به صورت‏های مختلف به ما هشدار می‏دهد چنین دشمنی دارید؛ ”إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّ13، این واقعاً دشمن شماست، شما هم با او دشمنی کنید. وقتی انسان دید کسی به این فکر است که او را به گناه بکشاند، این هم شیطان است، نباید او را دوست خودش حساب کند. ”إلهی أشْکُو إلَیْکَ عَدوّاً یُضِلُّنی”، آن دشمن، دشمنی نیست که فقط بخواهد مال من یا خوشی زندگی من کم بشود، نه، او می‏خواهد من را گمراه کند. از این دشمن به تو پناه می‏برم و شکایت می‏کنم. بعد مصداقش را ذکر می‏فرماید. ”وَشَیْطاناً یُغْوینی”، چون خودش گفته بود:؛ “لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ”، قسم خورده به اغوای من. حالا کار این دشمن چیست؟


“قَدْ مَلأَ بِالوَسْواسِ صَدْرِی”؛ سینه‏ی من را پر از وسواس می‏کند. “وَأحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبی”؛ این خطوراتی را که القاء می‏کند قلب من را احاطه می‏کند. یعنی آنچنان خاطراتی در ذهن آدم ایجاد می‏کند و فشار می‏آورد که قوّه‏ی ادراکی انسان را احاطه می‏کند. تا می‏آیم فکر صحیحی بکنم، فوراً خاطرات شیطانی می‏آید، و قلب را احاطه می‏کند.“یُعاضِدُ لِیَ الهَوی”؛ این نقش شیطان را درست نشان می‏دهد، آنی که من را به گناه می‏کشد، هوای نفس است، اما این هوای نفس و خواهش‏ها را شیطان تقویت می‏کند.


“وَیُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیا”، انسان بطور طبیعی علاقه‏هایی به دنیا دارد، ما فرزندِ این دنیا هستیم، رشدمان در طبیعت است، چیزهای این دنیا را دوست داریم، اما اینطور نیست که به آنها عشق بورزیم. هر وقت نیازی احساس می‏کنیم غذا می‏خوریم اما شیطان این چیزها را تزیین می‏کند. این باعث می‏شود که تدریجاً آدم نسبت به دنیا عشق بورزد و فریفته‏ی دنیا شود. اولیاء خدا هم از غذای خوب خوردن و استفاده از زینت‏های دنیا لذت می‏برند، ”مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ14؛ از معاشرت با همسر خوبشان لذت می‏برند، ممنوع نیست، اما دلباختگی و فریفته شدن و شیفتگی است که آدم را به تجاوز و طغیان می‏کشاند و بعد هم خدای نکرده به بی‏ایمانی.


“وَیَحُولُ بَیْنی وَبَیْنَ الطَّاعَةِ وَالزُّلْفی”، آن وقت کار به اینجا می‏رسد که من دیگر آن رغبتی که به اطاعت خدا و به تقرب دارم، میلی که به کمالات انسانی و ارزش‏های معنوی دارم، فراموشم می‏شود. من می‏مانم و همین خواسته‏های حیوانی و همین لذت‏های دنیا که روز به روز مرا از خدا و از کمالات انسانی دور می‏کند. خداوند همه ما را در پناه خودش قرار دهد ان شاء الله.


1. اعراف / 27.

2. اعراف / 12.

3. بقره / 124.

4. بحارالأنوار، ج 2، ص 262، باب البدعة و السنة، روایت 5.

5. ص / 83-82.

6. اعراف / 38.

7. ابراهیم / 22.

8. نحل / 100.

9. ناس / 5.

10. حجر / 39.

11. بقره / 268.

12. آل‏عمران / 175.

13. فاطر / 6.

14. اعراف / 32.

منبع:رجا نیوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد