بدان که ثواب تلاوت قـرآن را حدّى نیست ، و اخبارى که در بزرگى اجر و بسیارى پاداش آن وارد شده بى شمار است ، و چگونه اجر آن عظیم نباشد و حال آنکه کلام خداوند است که روح الامین به سیّد المرسلین منتقـل ساخته ، و تأمّل کن که کلامى که از جانب خدا صادر شده بى واسطه است ، و چون قـرآن از حیث لفـظ به سبب نهایت فـصاحت معجزه است ، و از جهت معنى متضمّن اصول حقـایق معارف و مواعظ و احکام است ، و از دقـایق صنع الهى و از امور غیبى و احوال نهانى و داستانهائى که در قرنها و سالهاى پیشین روى داده خبر مى دهد ، تأثیر آن در دلها و صفـا بخشى آن براى نفـوس چگونه و تا چه اندازه است . و بالجمله : عقل و نقل و تجربه شواهدى است که بر بزرگى ثواب تلاوت قرآن یکدیگر را تأ یید مى کنند .
و چون اخبارى که درباره آن وارد شده مشهور است نیازى به ذکر آنها نیست ، و ما در اینجا به برخى از آداب ظاهرى و باطنى تلاوت قرآن اشاره مى کنیم .
» 1 ـ روایات تلاوت قرآن
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وسلم الْقُرْآنُ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ وَهُوَ النُّورُ الْمُبِینُ وَالشِّفـَاءُ النَّافـِعُ فـَاقـْرَءُوهُ فـَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَأْجُرُکُمْ عَلَى تِلَاوَتِهِ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ الم حَرْفٌ وَاحِدٌ وَلَکِنْ أَلِفٌ وَلَامٌ وَمِیمٌ ثَلَاثُونَ حَسَنَةً قـرآن ، خوان احسان خدا است که جمیع بندگان را به او دعوت نموده ، پس از خوان نعمت او ، بهره مند شوید . و هر چند توانید فایده آن را فراگیرید . چه ، آن ریسمانى است محکم که هر که دست در آن زند ، هرگز از رحمت واسعه خدا محروم نشود . و نورى است روشن ، که گمراهان را به سر منزل مقصود رساند . و شفائى است به غایت سودمند ، که دردمندان و مستمندان جهل ، از دار الشّفـاى معرفت آن ، عارف مى شوند . و کافى است که هر که تابع او مى شود ، به مرتبه ارجمند مى رسد . پس تلاوت آن نمائید ، تا حضرت او سبحانه ، به هر حرفى از آن ، ده حسنه در دیوان حسنات شما بنویسد . نمى گویم که الم ده حسنه دارد ، بلکه الف را ده حسنه است ، و لام را ده حسنه ، و میم را ده . مستدرک الوسائل ج4 ص258 |
عبد اللّه بن مسعود از حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده که آن حضرت فرموده که : کسى که به او هم و غمى و اندوه و حزنى برسد پس بگوید :
الدُّرُّ الْمَنْثُورُ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وسلم مَنْ أَصَابَهُ هَمٌّ أَوْ حُزْنٌ فَلْیَقُلْ : اللَّهُمَّ إِنِّی عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ أَمَتِکَ نَاصِیَتِی فِی یَدِکَ مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ عَدْلٌ فـِیَّ قـَضَاؤُکَ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی کِتَابِکَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِیعَ قَلْبِی وَنُورَ صَدْرِی وَذَهَابَ هَمِّی وَجَلَاءَ حُزْنِى قـَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وسلم مَا قـَالَهُنَّ مَهْمُومٌ قَطُّ إِلَّا أَذْهَبَ اللَّهُ هَمَّهُ وَأَبْدَلَهُ بِهَمِّهِ فَرَحاً قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فَلَا نَتَعَلَّمُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ قَالَ فَتَعَلَّمُوهُنَّ وَعَلِّمُوهُنَّ هر مهمومى که این دعا را بخواند خداوند همّ او را بر طرف مى گرداند و جاى آن همّ براى او خوشحالى بوجود مى آورد ؛ سئوال کردند که این را به دیگران یاد بدهیم ? حضرت فرمودند : هم یاد بدهید و هم بخوانید . بحارالانوار ج92 ص280 |
از حضرت پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ مروى است که :
قال علیه السلام مَا مِنْ شَفِیعٍ أَفْضَلْ مَنْزِلَهً عِنْدَ اللهِ یَوْمَ القِیَامَةِ مِنَ القُرآنِ لا نَبِیٌ وَلا مَلَکٌ وَلا غَیْرَهُ هیچ شفیعى در روز قیامت بلند مرتبه تر از قرآن نیست ، نه پیغمبرى و نه ملکى و نه غیر این ها . عوالی اللالى ج4 ص112 |
و فرمود که :
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنْهُ صلى الله علیه وآله وسلم قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَرَأَ طه وَیس قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ فـَلَمَّا سَمِعَتِ الْمَلَائِکَةُ الْقُرْآنَ قَالُوا طُوبَى لِأُمَّةٍ یَنْزِلُ هَذَا عَلَیْهَا وَطُوبَى لِأَجْوَافٍ تَحْمِلُ هَذَا وَطُوبَى لِأَلْسُنٍ تَکَلَّمُ بِهَذَا خداى ـ تعالى ـ هزار سال پیش از آنکه عالم را خلق کند سوره طه و یس را خواند ، چون ملائکه آن را شنیدند گفـتند : خوشا به حال امّتى که این بر ایشان نازل شود . و خوشا به حال سینه هایى که این ها را حفـظ کند . و خوشا به حال زبانهایى که این ها را بخواند . مستدرک الوسائل ج4 ص344 |
و فرمود که :
عَنْ عُقـْبَةَ بْنِ عَامِرٍ الْجُهَنِیِّ أَنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه وآله وسلم قَالَ لَوْ کَانَ الْقُرْآنُ فِی إِهَابٍ مَا مَسَّتْهُ النَّارُ هرگاه قرآن در پوستى باشد آتش به آن نمى رسد . بحارالانوار ج89 ص184 |
یعنى : هر کس قرآن را حفظ نموده باشد آتش پوست بدن او را مسّ نمى کند .
و نیز از آن حضرت مروى است که :
عَوَالِی اللاَّلِی ، عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه وآله وسلم قـَالَ إِنَّ الْقـُلُوبَ تَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا جَلَاؤُهَا قَالَ قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ وَذِکْرُ الْمَوْتِ دلها زنگ مى گیرد همچنان که آهن زنگ مى گیرد . شخصى عرض کرد : یا رسول اللّه جلاى آن از چه چیز است ؟ فرمود : تلاوت قرآن و یاد مرگ . مستدرک الوسائل ج2 ص104 |
امام صادق علیه السلام فرمودند :
ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ مِنْهَالٍ الْقَصَّابِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ قَرَأَ الْقـُرْآنَ وَهُوَ شَابٌّ مُؤْمِنٌ اخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَدَمِهِ وَجَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَکَانَ الْقُرْآنُ حَجِیزاً عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَة ... جوان مؤمنى که قرائت قرآن کند قرآن با گوشت و خون او مخلوط مى شود و او را با ملائکه محشور مى گرداند و قرآن حاجز و مانعى از آتش جهنم براى اوست کافى ج2 ص603 |
و احادیث در خصوص ثواب آن بى حدّ و حصر است . و چگونه چنین نباشد ؟ و حال اینکه آن کلام پروردگار است که حضرت روح الامین حامل آن ، و بر سیّد المرسلین نازل شده است .
» 2 ـ تاثیر تلاوت قرآن
در کتاب لب اللباب مرحوم علامه (ره) مى فرمایند :
از مرحوم آقا سید احمد کربلائى ـ رضوان الله علیه ـ که از شاگردان معروف و مبرّز مرحوم آخوند بوده اند نقل است که فرموده اند :
روزى در جائى استراحت کرده بودم کسى مرا بیدار کرد و گفت : اگر مى خواهى نور اسفهبدیّه را تماشا کنى از جاى برخیز .
وقتى چشم گشودم دیدم نورى بى حدّ و اندازه ، مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته است . اللَّهُمَّ ارْزُقـْنا. این همان مرحله تجلّى نفس است که بدین صورت و به کیفیّت نور غیر محدود مشاهده مى شود .
از این مرحله که مى گذرد ، سالک سعادتمند ، در اثر اهتمام در امر مراقبه به تناسب همان عوالم علوى و به مقتضیات آن منازل و مراحل ، موفّق مى گردد که صفات بارى تعالى را مشاهده نماید و یا اسماء ذات مقدّسه او را به نحو کلّیّت دریابد . چه بسا در این موقع سالک ناگهان متوجّه مى گردد که تمام موجودات جهان یک واحد علم است ، و یا غیر از یک قـدرت واحده ابدا قـدرتى نیست ، این در مرحله شهود صفات است . و امّا در مرحله شهود اسماء که از این نیز برتر است سالک ملاحظه مى کند که در تمام عوالم ، عالم یکى است ، و قادر یکى است ، و حىّ یکى است . و این مرحله از مرحله ادراک صفات که در مرتبه قلب پیدا مى شود اشرف و اکمل است لانّ السّالک یصبح و لا یرى قادرا و لا عالما و لا حیّا سوى الله تعالى .
و این شهود غالبا در حال تلاوت قرآن پیدا مى شود . چه بسا خواننده قرآن درمى یابد که خواننده او نبوده ، کسى دیگر بوده است ، و گاه مى شود که ادراک مى کند که مستمع نیز کسى دیگر بوده که استماع مى کند .
باید دانست که تلاوت قرآن را در حصول این امر تأثیر فراوانى است ، و سزاوار است که سالک در حین اشتغال به نماز شب سور عزائم را تلاوت کند چه از حال قـیام ناگهان براى خدا به سجده افتادن خالى از لطف نیست ، و به تجربه ثابت شده است که قـرائت سوره مبارکه صلى الله علیه وآله وسلم در نماز وتیره شب جمعه بسیار مؤثّر است و خصوصیّت این سوره از روایتى که در ثواب آن وارد شده است معلوم مى گردد .
اکثر افرادى که موفّق به نفى خواطر شده و توانسته اند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفّا کنند و بالا خره سلطان معرفت براى آنان طلوع نموده است در یکى از این دو حال بوده است :
اوّل : در حین تلاوت قرآن مجید و التفات به خواننده آن ، که چه کسى در حقیقت قارى قرآن است و در آن وقت بر آنان منکشف مى شده است که قارى قرآن خداست جلّ جلاله .
دوّم : از راه توسّل به حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام زیرا آن حضرت را براى رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتى عظیم است .
» 3 ـ امّا آداب ظاهرى
این است که با وضو باشد ، و بر هیئت ادب و سکون و وقار ایستاده یا نشسته رو به قبله و سر به پیش افـکنده بدون چهار زانو و تکیه دادن ، و با شمرده و تأ نّى بخواند و حال گریه داشته باشد ، و اگر از ریا ایمن است اندکى بلند بخواند و گر نه آهسته افـضل است ، و اگر تواند با آواز نیکو و خوش بخواند ، و حقّ آیات را مراعات نماید ، بدین سان که چون آیه سجود خواند سجده کند ، و چون به آیه عذاب رسد به خدا پناه برد ، و چون به آیه رحمت و نعمتهاى بهشت رسد از خداى تعالى مسألت نماید که آن را روزى او گرداند ، و چون به آیه اى رسد که در آن تسبیح و تکبیر الهى باشد تسبیح و تکبیر گوید ، و چون به آیه دعا یا استغفار رسد دعا و استغفار کند ، و در آغاز قرائت بگوید :
اعوذ باللّه السّمیع العلیم من الشّیطان الرّجیم ، و بعد از فراغ از هر سوره بگوید : صدق اللّه العلىّ العظیم و بلّغ رسوله الکریم ، اللّهم انفعنا به و بارک لنا فیه ، و الحمد للّه ربّ العالمین .
» 4 ـ آداب و اعمال باطنى عبارتند از :
1) فـهمیدن عظمت کلام و بلندى قـدر آن ، و یاد آوردن فـضل خداى تعالى و لطف او به خلق خود ، که آن را از عرش جلال خود به درجه فهم انسانى نازل فرموده :
پس انسان باید نظر کند که چگونه خداوند معانى کلام خود را که صفت قائم به ذات اوست به مرتبه افهام خلق خود رسانیده ، و چگونه آن صفت در ضمن حروف و اصوات که از صفـات بشرى است براى مردم ظاهر شده ، زیرا آدمى از وصول به فـهم صفـات خدا جز بوسیله صفات نفس خود ناتوان و عاجز است . و اگر جمال کلام خود را به لباس حروف نپوشانیده بود ، نه عرشیان را توان شنیدن کلام او از عظمت سلطنت و جلالت انوار او بود نه خاکیان را و نه آنچه میان آنهاست . و اگر خداوند موسى علیه السّلام را بر جاى نمى داشت تاب شنیدن کلام او نمى آورد ، چنانکه کوه طاقت تحمّل نخستین پرتو تجلّى او نداشت و درهم کوفته و هموار شد . و فهماندن عظمت کلام خدا ممکن نیست مگر با مثالهائى در حدّ فـهم مردم ، و از این رو یکى از اهل معرفت چنین تعبیر کرده است : هر حرفى از کلام خدا در لوحى است بزرگتر از کوه قاف ، و اگر جمله فـرشتگان بخواهند یک حرف از آن را بردارند و نقـل کنند نتوانند تا آنکه اسرافیل که فرشته لوح است بیاید و آن را بردارد و به اذن خدا و رحمت او نه به قوّت و طاقت خود آن را به جائى ببرد .
و رساندن خدا معانى کلام خود را با وجود بلندى درجه به مرتبه فهم قاصر انسانى شبیه است به صدا کردن انسان چهار پایان و مرغان را. زیرا وقتى انسان بخواهد چارپائى یا مرغى را بفهماند که بیاید یا برود ، چون فهم آنها از درک کلام انسانى که از روى عقـل و با زیبائى و نظم و ترتیب صادر مى شود کوتاه است ، آدمى از درجه خود نزول مى کند و براى رسیدن به مقـصود به آنچه درخور آنهاست از بانگ و سوت و آوازهاى نزدیک به آواهاى آنها صدا مى کند . همچنین آدمیان ، چون از حمل کنه کلام خدا و صفـات کامل او عاجزند ، از این رو کلام او از عرش عظمت و جلال به درجه فهم آنان نزول کرد ، و در مظاهر اصوات و حروف تجلّى نمود ، و صوت و حرف آن براى حکمتى که در آن است صاحب شرف گردید . و همچنانکه تن آدمى به سبب آنکه جایگاه روح است داراى کرامت و عزّت است ، همچنین اصوات و حروف کلام الهى بواسطه حکمتى که در آن است شریف و عزیز است .
و منزلت این کلام عالى و درجه آن رفـیع و برهان آن قـوى و حکم آن در حق و باطل نافـذ است ، و قـاضى عادلى است که امر و نهى مى کند و باطل را تاب آن نیست که در پیشگاه کلام حکمت آمیز آن بایستد ، چنانکه سایه را توان آن نیست که در پیش پرتو آفتاب بپاید ، و مردم را یارائى آن نیست که به عمق آن برسند ، چنانکه نمى تواند با چشم خود به نور خورشید خیره شوند ، و لیکن مى توانند به اندازه دید خود به آن نائل گردند و به حسب نیازهاى خود بدان راه یابند . پس این کلام همچون پادشاهى است در پس پرده که رویش غایب و امرش حاضر است ، و کلید گنجینه هاى نفیس ، و آب حیاتى است که هر که از آن بنوشد نمیرد ، و داروى دردهاست که هر که از آن بخورد بیمار نشود .
2) بزرگداشت صاحب کلام : کسى که قرآن مى خواند در ابتداى تلاوت باید عظمت متکلّم را به یاد آورد ، و بداند که آن از گفتار بشر نیست ، بلکه کلام آفریدگار خورشید و ماه است ، و همچنانکه شایسته نیست که هر دستى خط آن را لمس کند ، بلکه از ظاهر پوست بساونده محفوظ است مگر وقتى که با طهارت باشد ، همچنین هر زبانى شایستگى خواندن کلمات آن را ندارد ، و نه هر دلى مى تواند معانى آن را دریابد ، بلکه حقـیقـت و باطن آن بواسطه بلندى مرتبه و جلالت قدر از باطن دلها پوشیده و محجوب است مگر آنکه از همه پلیدیها پاک شود ، و به نور بزرگ داشتن آن روشن گردد .
و بالجمله : هنگام تلاوت نباید از تعظیم متکلّم غافـل باشد ، تا تعظیم کلام تحقّق یابد ، زیرا بزرگداشت کلام به بزرگداشت متکلّم بسته است ، و اگر به سبب غفـلت دل عظمت متکلّم را متذکّر نیست درباره صفات و افعال متکلّم بیندیشد ، و به خاطر آورد که صاحب کلام کسى است که به مجرّد اراده هر آنچه را که مى بیند و مى شنود ، از عرش و کرسى و آسمان ها و زمینها و آنچه در آنها وزیر و زبر آنهاست ، بوجود آورده و پدیدار ساخته ، و او آفریدگار و روزى رسان همگان است ، و جمیع موجودات در قـبضه قـدرت او مسخّر و اسیرند ، بعضى از فـضل و رحمت او برخوردار ، و بعضى به عقوبت و مهابت او گرفتارند ، و این همه را نسبتى به عوالم مجرّدات نیست . بدین سان تفـکر در امثال این ها موجب توجّه دل به عظمت متکلّم و کلام مى گردد . یکى از بزرگان هنگامى که قـرآن را براى تلاوت مى گشود مى گفـت : این کلام پروردگار من است ، این کلام پروردگار من است و بیهوش مى گشت .
3) فروتنى و نرم دلى : امام صادق علیه السّلام فرمود :
مِصْبَاحُ الشَّرِیعَةِ ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَلَمْ یَخْضَعْ لِلَّهِ وَلَمْ یَرِقَّ قَلْبُهُ وَلَا یَکْتَسِی حُزْناً وَوَجَلًا فِی سَرِّهِ فَقَدِ اسْتَهَانَ بِعِظَمِ شَأْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَخَسِرَ خُسْرَاناً مُبِیناً فَقَارِئُ الْقُرْآنِ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ قَلْبٍ خَاشِعٍ وَبَدَنٍ فَارِغٍ وَمَوْضِعٍ خَال فـَإِذَا خَشَعَ لِلَّهِ قـَلْبُهُ فـَرَّ مِنْهُ الشَّیْطَانُ الرَّجِیمُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَإِذا قـَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ وَإِذَا تَفَرَّغَ نَفْسُهُ مِنَ الْأَسْبَابِ تَجَرَّدَ قـَلْبُهُ لِلْقـِرَاءَةِ فـَلَا یَعْرِضُهُ عَارِضٌ فَیُحْرَمَ بَرَکَةَ نُورِ الْقُرْآنِ وَفَوَائِدِهِ وَإِذَا اتَّخَذَ مَجْلِساً خَالِیاً وَاعْتَزَلَ مِنَ الْخَلْقِ بَعْدَ أَنْ أَتَى بِالْخِصْلَتَیْنِ الْأَوَّلَتَیْنِ اسْتَأْنَسَ رُوحُهُ وَسِرُّهُ وَوَجَدَ حَلَاوَةَ مُخَاطَبَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِبَادَهُ الصَّالِحِینَ وَعَلِمَ لُطْفَهُ بِهِمْ وَمَقَامَ اخْتِصَاصِهِ لَهُمْ بِفُنُونِ کَرَامَاتِهِ وَبَدَائِعِ إِشَارَاتِهِ فَإِذَا شَرِبَ کَأْساً مِنْ هَذَا الشِّرْبِ حِینَئِذٍ لَا یَخْتَارُ عَلَى ذَلِکَ الْحَالِ حَالًا وَلَا عَلَى ذَلِکَ الْوَقْتِ وَقْتاً بَلْ یُؤْثِرُهُ عَلَى کُلِّ طَاعَةٍ وَعِبَادَةٍ لِأَنَّ فـِیهِ الْمُنَاجَاةَ مَعَ الرَّبِّ بِلَا وَاسِطَةٍ فَانْظُرْ کَیْفَ تَقْرَأُ کِتَابَ رَبِّکَ وَمَنْشُورَ وَلَایَتِکَ وَکَیْفَ تُجِیبُ أَوَامِرَهُ وَنَوَاهِیَهُ وَکَیْفَ تَمْتَثِلُ حُدُودَهُ فـَإِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ فَرَتِّلْهُ تَرْتِیلًا فَقِفْ عِنْدَ وَعْدِهِ وَوَعِیدِهِ وَتَفَکَّرْ فِی أَمْثَالِهِ وَمَوَاعِظِهِ وَاحْذَرْ أَنْ تَقَعَ مِنْ إِقَامَتِکَ حُرُوفَهُ فِی إِضَاعَةِ حُدُودِهِ هر که قـرآن بخواند ، و خاضع نشود و دلش نرم نگردد ، و اندوه و ترسى در دل او پدید نیاید ، شأن عظیم خداى تعالى را حقیر شمرده ، و آشکارا زیانکار است . قارى قـرآن محتاج سه چیز است : دل خاشع ، بدن فـارغ از مشغله ، جاى خلوت . چون دل او براى خدا خاشع باشد شیطان از او مى گریزد ، خداى تعالى مى فرماید : فَإذا قـَرَأتَ القـُرآنَ فـَاستَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ نحل : 98 و چون قرآن خوانى از شیطان رانده شده به خدا پناه بر. و چون بدن از مشاغل و اسباب تشویش فارغ باشد ، دل او متوجّه قرائت مى شود ، و عارضه اى پدید نمى آید که او را از برکت نور قرآن و فوائد آن محروم سازد . و اگر جاى خلوتى بدست آورد و از خلق کناره گیرد بعد از آنکه دو خصلت خضوع دل و فـراغ بدن را حاصل کرد روح و دل او به خداى عز و جل انس مى گیرد ، و شیرینى خطابهاى الهى به بندگان شایسته خود را مى یابد ، و لطف او را به آنان و اختصاص ایشان را به کرامتهاى او مى داند و به اشارت هاى نو و بدیع مى رسد . پس هر گاه از این باده جامى نوشید ، هیچ حالى را بر این حال اختیار نخواهد کرد ، و هیچ وقتى را بر این وقت ترجیح نخواهد داد ، بلکه آن را بر هر طاعت و عبادتى بر مى گزیند ، زیرا در آن وقت بیواسطه با پروردگار در مناجات است . پس بنگر که چگونه کتاب پروردگار و منشور ولایت خود را مى خوانى ، و چگونه اوامر و نواهى او را بجا مى آورى ، و حدود او را مراعات مى کنى . مستدرک الوسائل ج4 ص240 |
وَانَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ ، لا یَأتیهِ الباطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَلا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ و این [ قـرآن ] کتابى است ارجمند [ و با شکوه ] که باطل [ و خلاف حق ] نه از پیش آن و نه از پس آن به آن راه ندارد ، از جانب خداى حکیم (استوار کار) و ستوده (شایسته ستایش) نازل شده است . فصلت 41 ـ 42 |
پس قـرآن را شمرده و با تأنّى بخوان ، و هر گاه به آیات وعد وعید رسیدى لحظه اى درنگ کن ، و در امثال و مواعظ آن بیندیش ، و بپرهیز از اینکه حروف آن را چنانکه باید ادا نکنى و حدود آن را ضایع گذارى .
4) حضور قـلب و ترک سخن گفتن با خود (حدیث نفس) و وسوسه ها و خاطره هاى نفـسانى : و این نتیجه بزرگداشت است ، زیرا کسى که چیزى را بزرگ مى داند ، کلام باشد یا غیر آن ، خوشدلى و انس او به همان است و از آن غفلت نمى کند . و شکّى نیست در اینکه قـرآن مشتمل بر چیزى است که دل به آن انس مى گیرد و نفـس به آن شاد مى شود ، بشرط آنکه تلاوت کننده اهل آن باشد .
5) تدبّر [ در معانى قرآن : ] و آن علاوه بر حضور قلب است ، زیرا خواننده قـرآن بسا که در غیر قـرآن تفـکر نمى کند و لیکن تنها گوش او تلاوت را مى شنود بدون تدبّر در معانى آن ، و حال آنکه مقصود از تلاوت قرآن تدبّر در آن در باطن است ، خداى سبحان مى فرماید :
افَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ ام عَلى قُلُوبٍ اقفالُها آیا در این قرآن نمى اندیشند یا بر دلها قفلهاست ؟ محمّد ص24 |
امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود :
أَلَا لَا خَیْرَ فِی عِبَادَةٍ لا فِقْه فِیها الَا لَا خَیْرَ فِی قِرَاءَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَدَبُّرٌ در عبادتى که از روى فـهم و دانش نباشد خیرى نیست ، و نه در قرائتى که تأمّل و تدبّرى در آن نیست . کافى ج1 ص36 |
و اگر نتواند تدبّر و تفکّر کند مگر اینکه آیه را تکرار کند ، تکرار کند . و از این رو بزرگان آیات را بسیار تکرار مى کرده اند تا در آن تدبّر کنند ، و بسا بوده که در یک آیه مدتى دراز درنگ مى کرده اند .
6) تفـهّم (در یافـتن معنى به درنگ و تأمّل) : و آن این است که از هر آیه اى معنى فـراخور آن بر او روشن شود ، زیرا قرآن مشتمل است بر ذکر صفـات و افـعال خداى تعالى ، و ذکر بهشت و دوزخ و احوال عالم دیگر ، و ذکر احوال پیغمبران ، و احوال تکذیب کنان و اینکه چگونه هلاک شدند ، و ذکر احکام و اوامر و نواهى الهى و غیر این ها ، مانند این آیه :
لَیْسَ کَمِثلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست . شورى 11 |
و مانند این قول خداى تعالى :
الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ ... تا آخر آیه حشر : 23 و غیر این ها .
پس باید در معانى این اسماء و صفات تأمّل کند ، تا اسرار نهفته در آنها براى او کشف و آشکار شود ، و این اسرار منکشف نمى گردد مگر براى کسانى که در فهم کتاب خدا تأیید شوند .
و اگر آیاتى را تلاوت کند که در آنها افـعال ذکر شده باشد ، یعنى آیاتى که از آفرینش آسمان ها و زمین و فرشتگان و ستاره ها و کوهها و حیوان و نبات و ابر و باران و بادها و غیر این ها حکایت شده است ، باید از آنها عظمت و جلال خداوند را بفـهمد ، زیرا هر فـعلى بر فـاعل دلالت مى کند ، و عظمت خلقـت دلیل بر عظمت خالق است . و سزاوار است که در فـعل فاعل را ببیند نه فعل را ، زیرا هر که حق تعالى را شناخت او را در هر چیزى دید ، از آن رو که هر چیزى از او و قائم به او و به سوى او و براى اوست . پس او در عین وحدت کلّ هستى است ، و هر که او را در هر آنچه مى بیند نبیند چنانست که گوئى او را نشناخته ، و هر که او را شناخت مى داند که هر چیزى غیر از او باطل و بى حقـیقـت است ، و هر چیزى بجز ذات او فانى است ، زیرا قطع نظر از واجب تعالى و ایجاد او ، ذات و وجودى موجود نیست ، بلکه عدم محض است . پس ذات هر چیزى و وجود و ثبات و بقاى او بواسطه خداى والا و بزرگ است . و هر گاه تلاوت کننده آیه اى بخواند که بر چیزى از عجایب صنع و شگفـتیهاى فـعل او دلالت داشته باشد باید در آنها تأمّل کند و از آنها به شگفت ترین عجایب ، یعنى صفتى که این شگفتیها از آن صادر مى شود ، بالا رود . و چون وصف بهشت و جهنّم و دیگر احوال آخرت را شنید ، متذکّر گردد که آنچه در این عالم است از نعمتها و بلاها نسبتى به آنچه در عالم آخرت است ندارد ، و از آن به عظمت خداى تعالى پى ببرد و در باطن به سوى او منقـطع شود ، تا او را از عقـوبتهاى آن عالم نجات بخشد و به نعمتها و لذتهاى آن برساند . و چون احوال پیغمبران علیهم السّلام از تکذیب و ضرب و قتل ایشان را شنید ، از آن صفت بى نیازى خداى تعالى از رسولان و مردمان را دریابد ، که اگر جمیع ایشان هلاک مى شدند اثرى در ملک او نداشت . و چون به آیات نصرت و یارى ایشان در امر رسالت رسید ، قـدرت خدا و اراده او براى نصرت حق را بفهمد . و امّا از احوال تکذیب کنان و عقوبتها و انواع عذاب آنان ، ترس و بیم از مهابت و عقوبت او را در دل آورد ، و بداند که غفلت و بى ادبى کرده ، و از مهلتى که یافته مغرور شده ، و چه بسا عذاب او را دریابد ، و همچنین هر گاه آیات وعد و وعید و امر و تهدید را شنید . و فهم کامل قرآن و احاطه به معانى آن ممکن نیست ، زیرا آن را نهایتى نیست .
لا رَطبٍ وَلا یابِسٍ الا فِى کِتابٍ مُبینٍ هیچ تر و خشکى نیست مگر آنکه در کتابى روشن است . انعام 59 |
قُل لَو کانَ البَحرُ مِدادا لِکَلِماتِ رَبّى لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ أَن تَنفَدَ کَلِماتُ رَبّى بگو اگر دریا مرکّب براى کلمات پروردگار من باشد دریا تمام شود پیش از آنکه سخنان پروردگارم تمام گردد . کهف 109 |
و هر بنده اى را بقـدر استعداد و به اندازه فـهم و صفـاى دل و باطن او بهره اى از آن است .
7) خالى و فارغ شدن از موانع فهم قرآن و این ها عبارتند از:
تقـلید و تعصّب براى مذهبى خاص ، زیرا این بمنزله پرده اى است براى آئینه نفس که از تابیدن آنچه غیر معتقد اوست در آن جلوگیرى مى کند
و جمود به تفـسیر ظاهر قرآن ، به این گمان که غیر از آن ، تفسیر به رأى است که ارتکاب آن جایز نیست ، و صرف همّت و فکر و فهم به تحقیق حروف و دیگر امورى که میان قـاریان متداول است ، زیرا همه تأمّل را مقصور بر این کردن مانع از کشف و آشکار شدن معانى قـرآن است ، و اصرار بر گناهان ظاهرى و باطنى ، و پیروى شهوات که باعث تاریکى دل و موجب محرومیّت از کشف اسرار و حقایق آن و تابیدن انوار معارف حقّه است .
و خداى تعالى انابت (بازگشت به سوى خدا) را شرط فهم و تذکّر قرار داده
و فرموده است :
تَبصِرَةً وَذِکرى لِکُلِّ عَبدٍ مُنیبٍ بینشى و پندى براى هر بنده توبه گر است . ق 8 |
و مى فرماید :
وَما یَتَذَکَّرُ الا مَن یُنیبُ و پند نمى گیرد مگر کسى که [ به سوى خدا ] باز گردد . مؤمن 13 |
و مى فرماید :
انَّما یَتَذَکَّرُ اولُوا الاَلبابِ فقط خردمندان پند مى گیرند . رعد : 21 ، زمر : 9 |
8) تخصیص : و آن این است که چنان بیندیشد که او مقصود هر خطابى است که در قـرآن است ، از امر و نهى و وعد و وعید ، حتّى اگر قصّه هاى پیشینیان را بخواند و بشنود یقین کند که مقصود از آن عبرت گرفتن است نه محض حکایت و قصّه خوانى . و هیچ قصّه اى در قرآن نیست مگر اینکه ترتیب و روش آن فایده اى براى پیغمبر و امّت او دارد ، و از این رو خداى سبحان مى فرماید :
ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ تا دلت را بدان بر جاى و استوار بداریم . هود 120 |
زیرا همه قرآن هدایت و شفا و رحمت و نور و موعظه و راهنماى بصیرت براى عالمیان است . پس هر که آن را بخواند خواندن او باید مانند قرائت بنده ، نامه و فرمان مولاى خود باشد که به او نوشته که آن را بفـهمد و به مقـتضاى آن عمل کند . یکى از بزرگان گفته است : این قرآن نامه هائى است که از جانب پروردگار عزّ و جلّ ، با عهد و پیمان او به ما رسیده است ، تا در نمازها آنها را تدبّر کنیم ، و در خلوتها در آنها تأ مّل کنیم ، و در طاعات آنها را بوسیله سنّتهاى پیروى شده اجرا کنیم .
9) تأثّر : و آن این است که دل او به آثار آیات گوناگون متأثّر شود ، و به حسب فـهم هر آیه حالى پیدا کند ، از خوف و حزن و بیم و شادى و بهجت و امید و دلتنگى و گشادگى . و اگر آیه رحمت و وعده آمرزش شنید ، شاد و خوشحال گردد که گوئى از شدّت شکفتگى و بهجت پرواز مى کند ، و چون وصف بهشت را شنید ، شوق به آن در دلش بر انگیخته شود ، و چون به وصف دوزخ رسد از شدت ترس بدنش به لرزه آید ، و چون صفـات و اسماء خدا و نعوت جلال او را شنید فروتنى و خضوع نماید و متذکّر عظمت و کبریاى او شود ، و هر گاه به سخن کافـران رسید که بر خدا محال است از فـرزند گرفـتن و امثال آن ، آواز خود فـرو آرد و در دل از زشتى گفـتار آنان شرمسار گردد ... و بر همین قـیاس درباره سایر آیات . و هر گاه معرفـت تمام و کامل شد ، خشیت بر دل غالب مى شود ، و در غالب آیات قرآن تنگ شدن و تضیّق مصداق هست ، زیرا ذکر مغفرت و رحمت را نمى بینى مگر همراه شرطهائى که دست بیشتر مردم از رسیدن به آن کوتاه است ، و از این رو در میان خائفان کسانى بودند که هنگام شنیدن آیات وعید از ترس صیحه مى زدند .
و بالجمله : مقـصود اصلى از تلاوت قـرآن حصول این حالتها در دل و عمل به آن است ، و گر نه جنباندن زبان کار آسانى است . و حقّ تلاوت قرآن این است که زبان و عقل و دل انباز باشند . سهم زبان ادا کردن صحیح حروف و شمرده خواندن است ، و بهره عقـل ادراک معانى است ، و بهره دل پند گرفتن و تأثّر به حالات مذکور است . پس زبان واعظ دل و عقل مترجم و دل پند گیرنده است .
10) ترقـّى : و آن این است که حال او در ترقّى باشد تا کلام را از خداى تعالى بشنود ، نه از نفس خویش . و قرائت را سه درجه است :
اول) و آن درجه پائین تر است ، این است که بنده خود را چنان تصور کند که در حضور خداى تعالى ایستاده و قرآن مى خواند ، و خداوند به او نظر مى کند و از او مى شنود ، و بر این تقدیر حال او تملّق و سؤال و تضرّع و زارى است .
دوم) آنکه در دل چنان ببیند که گوئى پروردگار به لطف و کرم خود به او خطاب مى کند و به احسان و انعام خود با او سخن مى گوید ، و مقام او هیبت و حیا و تعظیم و گوش فرا دادن است .
سوم) آنکه در کلام متکلّم را و در کلمات صفات را ببیند ، و به خود و تلاوت خود التفات نکند ، و نه حتّى به نعمتى که به او تعلّق گرفته است ، بلکه همه همّت و فکر او مقـصور و منحصر بر صاحب کلام باشد ، که گوئى چنان مستغرق مشاهده اوست که پرواى غیر ندارد . و این درجه مقرّبان و صدّیقان است ، و دو درجه پیشین مرتبه اصحاب یمین است ، و آنچه غیر از این هاست مرتبه غافلان است .
و امام صادق علیه السّلام به همین درجه اشاره دارد آنجا که فرموده است :
قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلَامِهِ وَلَکِنَّهُمْ لَا یُبْصِرُونَ به خدا قسم که خداى عز و جل در کلام خود براى خلق خود تجلّى کرده است و لیکن او را نمى بینند . بحارالانوار ج89 ص107 |
و روایت است که :
السَّیِّدُ عَلِیُّ بْنُ طَاوُسٍ فِی فَلَاحِ السَّائِلِ ، رُوِیَ أَنَّ مَوْلَانَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ علیه السلام کَانَ یَتْلُو الْقـُرْآنَ فـِی صَلَاتِهِ فـَغُشِیَ عَلَیْهِ فَلَمَّا أَفَاقَ سُئِلَ مَا الَّذِی أَوْجَبَ مَا انْتَهَتْ حَالُکَ إِلَیْهِ فـَقـَالَ مَا مَعْنَاهُ مَا زِلْتُ أُکَرِّرُ آیَاتِ الْقُرْآنِ حَتَّى بَلَغْتُ إِلَى حَالٍ کَأَنَّنِی سَمِعْتُهَا مُشَافَهَةً مِمَّنْ أَنْزَلَهَا آن حضرت را در نماز حالتى روى داد که بیهوش افتاد ، چون به هوش آمد درباره آن پرسیدند ، فرمود : پیوسته آیه را بر قلب خود تکرار کردم تا آن را از صاحب کلام شنیدم ، و جسم را طاقت مشاهده قدرت او نماند . مستدرک الوسائل ج4 ص106 |
و اگر کسى به این درجه رسید شکفتگى و بهجت او شدّت مى یابد ، و شیرینى و لذت تلاوت او عظیم خواهد شد . یکى از حکیمان گفته است :
من قرآن مى خواندم و حلاوتى نمى یافتم ، تا آنکه آن را به گونه اى تلاوت کردم که گویا از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى شنوم که بر یاران خود مى خواند ، سپس به مقـامى بالاتر ترقـّى کردم ، و آن را به نحوى خواندم که گویا از جبرئیل مى شنیدم که بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم القاء مى کرد ، در این هنگام چنان لذت و نعمتى یافتم که از آن صبر نتوانم کرد .
و حذیفه گفت :
اگر دلها پاک گردد ، از خواندن قرآن سیر نمى شود .
و این بدان جهت است که دلهاى پاک از کلام به مشاهده صاحب کلام ، بلکه به توحید خالص ، ترقـى مى کند ، بدین سان که در هر چیزى جز خدا نبیند ، زیرا اگر غیر او را ببیند ، نه از این حیث که از او و براى او و بواسطه او و به سوى اوست ، مشرک به شرک خفى است .
11) تبرّى : و آن این است که از قدرت و قوّت خود برى و بیزار شود و خود را به دیده رضا و پاکى ننگرد . پس چون آیاتى بخواند که در آنها از نیکان ستایش شده و به آنان وعده نیک داده شده ، خود را در آن مقام نبیند و در زمره ایشان نینگارد ، بلکه اهل صدق و یقین را از آنان شمارد و شوق نماید که خدا او را بدیشان پیوندد .
و هر گاه آیات وعید و مذمّت گناهکاران را بخواند ، خود را به نظر آورد ، و از ترس و بیم بینگارد که مخاطب اوست . مولاى ما امیر مؤمنان علیه السّلام به این معنى اشاره دارد که در وصف متّقین مى فرماید : و چون به آیه اى برخوردند که در آن بیم دادن و تهدید است ، گوشهاى دل خود را بر آن مى گشایند ، و چنان پندارند که بانگ فریاد و غرّش دوزخ به گوشهاى ایشان مى رسد .
و چون قارى خود را در قرائت مقصّر دید ، همین سبب تقرّب او خواهد شد .
زیرا هر که در عین قـرب بعد دید ، به او لطف شده که بواسطه خوف او را به درجه بالاترى از درجات قرب رسانند ، و هر که در عین بعد قرب دید ، گرفتار مکر ایمنى شده که او را به درجه اى فروتر از درجات بعد مى کشانند . و هر گاه خود را به چشم رضا دید ، به نفس خود محجوب و در پرده است . و اگر از حدّ التفات و توجّه به خود فراتر رفـت و در قـرائت بجز خداى تعالى مشاهده نکرد ، راز ملکوت به حسب احوال او برایش کشف مى شود ، پس چون آیات رحمت و امید را بخواند و حالت شکفتگى و انبساط در او پدید آید و صورت بهشت براى او هویدا گردد ، آن را چنان مشاهده مى کند که گویى به چشم مى بیند ، و اگر خوف بر او غلبه کرد ، جهنّم برایش پدیدار مى شود ، تا جائى که انواع عذاب آن را مى بیند ، و این براى آنست که کلام خداى عزّ و جلّ مشتمل است بر آسان گیرى و لطف ، و شدّت و سختگیرى ، و مایه امید و ترس است ، و این به حسب اوصاف او یعنى رحمت و لطف یا قهر و سخت گرفتن و انتقام است .
پس به اعتبار مشاهده کلمات و صفات ، دل در حالات مختلف تغییر مى کند ، و به حسب هر حالتى مستعدّ کشف چیزى مى شود که مناسب آن حالت باشد ، چون محال است که حال شنونده یکسان و شنیده مختلف باشد ، زیرا در آن ، سخن خشنودى و خشم و سخن انعام و انتقام اوست ، و سخن جبّارى متکبّر است که از هیچ چیز باک ندارد ، و گفتار نعمت دهنده مشفق و مهربان است که هیچ کس را مهمل نگذارد .
و انسان در هنگام قرائت قرآن نباید مانند کسانى شود که فریفته قرائت قرآن شده اند به سرعت تمام قرآن مى خوانند و چه بسا در شبانه روز یک بار قرآن را ختم مى کنند زبانشان به تلاوت قرآن مشغول و قلبشان در وادى آرزوها سرگردان است .
خداى تعالى مى فرماید :
لَوْ انْزَلْنا هذا الْقُرآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ ولى این خواننده ترس خدا ندارد در حالى که اگر مقدار کمى قرآن با تدبر و تفکر و آداب لازم مى خواند برایش از قرائت زیاد بدون تدبّر بهتر بود . حشر 21 |
» 5 ـ اما دعاى ختم قرآن این است
امام سجاد علیه السلام دردعاى چهل و دوم : به هنگام ختم قرآن مى فرمایند :
وَکَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ خَتْمِ الْقُرْآنِ اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعَنْتَنِی عَلَى خَتْمِ کِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُوراً وَجَعَلْتَهُ مُهَیْمِناً عَلَى کُلِّ کِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَى کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ وَفُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلاَلِکَ وَحَرَامِکَ وَقُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْکَامِکَ وَکِتَاباً فـَصَّلْتَهُ لِعِبَادِکَ تَفـْصِیلاً وَوَحْیاً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ ـ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ تَنْزِیلاً وَجَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلاَلَةِ وَالْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ وَشِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ وَمِیزَانَ قِسْطٍ لاَ یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ وَنُورَ هُدًى لاَ یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ وَعَلَمَ نَجَاةٍ لاَ یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ وَلا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ اَللَّهُمَّ فَإِذْ أَفَدْتَنَا الْمَعُونَةَ عَلَى تِلاَوَتِهِ وَسَهَّلْتَ جَوَاسِیَ أَلْسِنَتِنَا بِحُسْنِ عِبَارَتِهِ فـَاجْعَلْنَا مِمَّنْ یَرْعَاهُ حَقَّ رِعَایَتِهِ وَیَدِینُ لَکَ بِاعْتِقَادِ التَّسْلِیمِ لِمُحْکَمِ آیَاتِهِ وَیَفْزَعُ إِلَى الْإِقْرَارِ بِمُتَشَابِهِهِ وَمُوضَحَاتِ بَیِّنَاتِهِ اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ مُجْمَلاً وَأَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلاً وَوَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً وَفَضَّلْتَنَا عَلَى مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ وَقَوَّیْتَنَا عَلَیْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ یُطِقْ حَمْلَهُ اَللَّهُمَّ فَکَمَا جَعَلْتَ قُلُوبَنَا لَهُ حَمَلَةً وَعَرَّفْتَنَا بِرَحْمَتِکَ شَرَفَهُ وَفَضْلَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْخَطِیبِ بِهِ وَعَلَى آلِهِ الْخُزَّانِ لَهُ وَاجْعَلْنَا مِمَّنْ یَعْتَرِفُ بِأَنَّهُ مِنْ عِنْدِکَ حَتَّى لاَ یُعَارِضَنَا الشَّکُّ فِی تَصْدِیقِهِ وَلاَیَخْتَلِجَنَا الزَّیْغُ عَنْ قَصْدِ طَرِیقِهِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلْنَا مِمَّنْ یَعْتَصِمُ بِحَبْلِهِ وَیَأْوِی مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ إِلَى حِرْزِ مَعْقِلِهِ وَیَسْکُنُ فـِی ظِلِّ جَنَاحِهِ وَیَهْتَدِی بِضَوْءِ صَبَاحِهِ وَیَقْتَدِی بِتَبَلُّجِ إِسْفَارِهِ وَیَسْتَصْبِحُ بِمِصْبَاحِهِ وَلاَ یَلْتَمِسُ الْهُدَى فِی غَیْرِهِ اَللَّهُمَّ وَکَمَا نَصَبْتَ بِهِ مُحَمَّداً عَلَماً لِلدَّلاَلَةِ عَلَیْکَ وَأَنْهَجْتَ بِآلِهِ سُبُلَ الرِّضَا إِلَیْکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلِ الْقـُرْآنَ وَسِیلَةً لَنَا إِلَى أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْکَرَامَةِ وَسُلَّماً نَعْرُجُ فِیهِ إِلَى مَحَلِّ السَّلاَمَةِ وَسَبَباً نُجْزَى بِهِ النَّجَاةَ فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَةِ وَذَرِیعَةً نَقْدَمُ بِهَا عَلَى نَعِیمِ دَارِ الْمُقَامَةِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاحْطُطْ بِالْقُرْآنِ عَنَّا ثِقْلَ الْأَوْزَارِ وَهَبْ لَنَا حُسْنَ شَمَائِلِ الْأَبْرَارِ وَاقـْفُ بِنَا آثَارَ الَّذِینَ قَامُوا لَکَ بِهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ حَتَّى تُطَهِّرَنَا مِنْ کُلِّ دَنَسٍ بِتَطْهِیرِهِ وَتَقـْفـُوَ بِنَا آثَارَ الَّذِینَ اسْتَضَاءُوا بِنُورِهِ وَلَمْ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ عَنِ الْعَمَلِ فَیَقْطَعَهُمْ بِخُدَعِ غُرُورِهِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلِ الْقُرْآنَ لَنَا فِی ظُلَمِ اللَّیَالِی مُونِساً وَمِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ وَخَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ حَارِساً وَلِأَقـْدَامِنَا عَنْ نَقْلِهَا إِلَى الْمَعَاصِی حَابِساً وَلِأَلْسِنَتِنَا عَنِ الْخَوْضِ فِی الْبَاطِلِ مِنْ غَیْرِ مَا آفَةٍ مُخْرِساً وَلِجَوَارِحِنَا عَنِ اقـْتِرَافِ الْآثَامِ زَاجِراً وَلِمَا طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الاِعْتِبَارِ نَاشِراً حَتَّى تُوصِلَ إِلَى قُلُوبِنَا فَهْمَ عَجَائِبِهِ وَزَوَاجِرَ أَمْثَالِهِ الَّتِی ضَعُفَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِی عَلَى صَلاَبَتِهَا عَنِ احْتِمَالِهِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَدِمْ بِالْقُرْآنِ صَلاَحَ ظَاهِرِنَا وَاحْجُبْ بِهِ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ عَنْ صِحَّةِ ضَمَائِرِنَا وَاغْسِلْ بِهِ دَرَنَ قُلُوبِنَا وَعَلاَئِقَ أَوْزَارِنَا وَاجْمَعْ بِهِ مُنْتَشَرَ أُمُورِنَا وَأَرْوِ بِهِ فـِی مَوْقـِفِ الْعَرْضِ عَلَیْکَ ظَمَأَ هَوَاجِرِنَا وَاکْسُنَا بِهِ حُلَلَ الْأَمَانِ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ فِی نُشُورِنَا اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْبُرْ بِالْقُرْآنِ خَلَّتَنَا مِنْ عَدَمِ الْإِمْلاَقِ وَسُقْ إِلَیْنَا بِهِ رَغَدَ الْعَیْشِ وَخِصْبَ سَعَةِ الْأَرْزَاقِ وَجَنِّبْنَا بِهِ الضَّرَائِبَ الْمَذْمُومَةَ وَمَدَانِیَ الْأَخْلاَقِ وَاعْصِمْنَا بِهِ مِنْ هُوَّةِ الْکُفـْرِ وَدَوَاعِی النِّفـَاقِ حَتَّى یَکُونَ لَنَا فِی الْقِیَامَةِ إِلَى رِضْوَانِکَ وَجِنَانِکَ قَائِداً وَلَنَا فِی الدُّنْیَا عَنْ سُخْطِکَ وَتَعَدِّی حُدُودِکَ ذَائِداً وَلِمَا عِنْدَکَ بِتَحْلِیلِ حَلاَلِهِ وَتَحْرِیمِ حَرَامِهِ شَاهِداً اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَهَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَى أَنْفُسِنَا کَرْبَ السِّیَاقِ وَجَهْدَ الْأَنِینِ وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّرَاقِیَ وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ وَتَجَلَّى مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ وَرَمَاهَا عَنْ قـَوْسِ الْمَنَایَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ وَدَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ وَدَنَا مِنَّا إِلَى الْآخِرَةِ رَحِیلٌ وَانْطِلاَقٌ وَصَارَتِ الْأَعْمَالُ قـَلاَئِدَ فـِی الْأَعْنَاقِ وَکَانَتِ الْقُبُورُ هِیَ الْمَأْوَى إِلَى مِیقَاتِ یَوْمِ التَّلاَقِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَبَارِکْ لَنَا فـِی حُلُولِ دَارِ الْبِلَى وَطُولِ الْمُقَامَةِ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَى وَاجْعَلِ الْقُبُورَ بَعْدَ فِرَاقِ الدُّنْیَا خَیْرَ مَنَازِلِنَا وَافـْسَحْ لَنَا بِرَحْمَتِکَ فـِی ضِیقِ مَلاَحِدِنَا وَلاَ تَفـْضَحْنَا فِی حَاضِرِی الْقِیَامَةِ بِمُوبِقَاتِ آثَامِنَا وَارْحَمْ بِالْقـُرْآنِ فـِی مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَیْکَ ذُلَّ مَقَامِنَا وَثَبِّتْ بِهِ عِنْدَ اضْطِرَابِ جِسْرِ جَهَنَّمَ یَوْمَ الْمَجَازِ عَلَیْهَا زَلَلَ أَقْدَامِنَا وَنَوِّرْ بِهِ قـَبْلَ الْبَعْثِ سُدَفَ قُبُورِنَا وَنَجِّنَا بِهِ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَشَدَائِدِ أَهْوَالِ یَوْمِ الطَّامَّةِ وَبَیِّضْ وُجُوهَنَا یَوْمَ تَسْوَدُّ وُجُوهُ الظَّلَمَةِ فِی یَوْمِ الْحَسْرَةِ وَالنَّدَامَةِ وَاجْعَلْ لَنَا فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وُدّاً وَلاَ تَجْعَلِ الْحَیَاةَ عَلَیْنَا نَکَداً اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ کَمَا بَلَّغَ رِسَالَتَکَ وَصَدَعَ بِأَمْرِکَ وَنَصَحَ لِعِبَادِکَ اَللَّهُمَّ اجْعَلْ نَبِیَّنَا ـ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَعَلَى آلِهِ ـ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَقْرَبَ الْنَّبِیِّینَ مِنْکَ مَجْلِساً وَأَمْکَنَهُمْ مِنْکَ شَفَاعَةً وَأَجَلَّهُمْ عِنْدَکَ قَدْراً وَأَوْجَهَهُمْ عِنْدَکَ جَاهاً اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَشَرِّفْ بُنْیَانَهُ وَعَظِّمْ بُرْهَانَهُ وَثَقِّلْ مِیزَانَهُ وَتَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ وَقَرِّبْ وَسِیلَتَهُ وَبَیِّضْ وَجْهَهُ وَأَتِمَّ نُورَهُ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ وَأَحْیِنَا عَلَى سُنَّتِهِ وَتَوَفَّنَا عَلَى مِلَّتِهِ وَخُذْ بِنَا مِنْهَاجَهُ وَاسْلُکْ بِنَا سَبِیلَهُ وَاجْعَلْنَا مِنْ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَاحْشُرْنَا فِی زُمْرَتِهِ وَأَوْرِدْنَا حَوْضَهُ وَاسْقِنَا بِکَأْسِهِ وَصَلِّ اللَّهُمَّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ صَلاَةً تُبَلِّغُهُ بِهَا أَفْضَلَ مَا یَأْمُلُ مِنْ خَیْرِکَ وَفَضْلِکَ وَکَرَامَتِکَ إِنَّکَ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَفَضْلٍ کَرِیمٍ اَللَّهُمَّ اجْزِهِ بِمَا بَلَّغَ مِنْ رِسَالاَتِکَ وَأَدَّى مِنْ آیَاتِکَ وَنَصَحَ لِعِبَادِکَ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِکَ أَفْضَلَ مَا جَزَیْتَ أَحَداً مِنْ مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَأَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ الْمُصْطَفَیْنَ وَالسَّلاَمُ عَلَیْهِ وَعَلَى آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُه (1) خداوندا تو مرا بر ختم قـرآن که به عنوان نور نازل کرده اى یارى فرمودى . کتابى که آن را بر همه کتابهاى دیگرى که فرو فرستاده اى ، سیطره بخشیدى و بر هر سخن دیگرى که حکایت نموده اى برترى دادى . (2) کتابى که آن را جدا کننده بین حلال و حرام قرار داده اى و قرآنى که با آن از احکام و شرایع خود سخن مى گویى ، و کتابى که آن را براى بندگانت به تفـصیل بیان کرده اى و وحیى که آن را بر پیامبرت حضرت محمد (که درود تو بر او و آل او باد) نازل کرده اى . (3) و آن را همچون نورى فرا راه ما قرار دادى که با تبعیت از آن ، از تاریکیهاى گمراهى و نادانى ، نجات یا بیم و شفا قرار دادى براى کسى که از سر فهم و اذعان به آن گوش فرا دهد . کتابى که میزان عدالت است و زبانش هرگز از حق باز نمى ایستد و نور هدایتى است که برهانش براى آنها که در آن بنگرند هرگز محو نمى شود . پرچم نجاتى است که اگر کسى قصد پیروى از آن را داشته باشد هرگز گمراه نمى شود . و هر کس که به ریسمان محکم آن چنگ بزند هرگز گرفتار هلاکت و بدبختى نخواهد شد . (4) خدایا ، پس اینک که ما را یارى نمودى تا آن را تلاوت کنیم و عبارات نیکوى آن را به زبان ما روان ساختى ، ما را از آنان قـرار ده که حق رعایت قرآن را بجا مى آورند و با اعتقـاد و تسلیم نسبت به آیات محکم آن ، متدین به دین تو هستند و نسبت به متشابهات و آیات روشن قرآن ، اقرار دارند . (5) خداوندا تو قـرآن را به صورت مجمل بر پیامبرت محمد (که درود خدا بر او و آل او باد) نازل کردى و علم به شگفـتیهاى آن را به نحو کامل به او الهام فرمودى و براى ما علم تفسیر شده آن را به ارث گذاشتى و ما را بر کسى که به قرآن جاهل است برترى دادى . و ما را نسبت به او قدرت بخشیدى تا مقام ما را رفیع تر از کسى گردانى که طاقت حمل قرآن را ندارد . (6) خداوندا همانگونه که قلبهاى ما را حامل قرآن قرار دادى و به رحمت خود ، ما را نسبت به شرافت و فضیلت قرآن واقف گردانیدى ، پس بر محمد صلّى اللّه علیه و آله که با قرآن سخن مى گوید و بر آل پیامبر که خزانه دار قرآنند ، درود فرست و ما را از کسانى قـرار ده که اعتراف مى کنند قرآن از جانب توست تا اینکه شک در تصدیق به آن بر ما عارض نشود و دلتنگیى نسبت به پیمودن راه قرآن در قلب ما پدید نیابد . (7) خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ما را از کسانى قرار ده که به ریسمان او چنگ زده اند و در متشابهات ، به پایگاه او پناه آورده اند و در سایه او مسکن گزیده اند و در پرتو طلوع او هدایت شده اند و به فـروغ و روشنى او اقـتدا کرده اند و از مشعل او ، نور گرفته اند و از غیر او هدایت نمى طلبند . (8) خدایا همانگونه که به وسیله قرآن ، حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله را نشانه اى براى راهیابى به سوى خودت نصب فرمودى و عترت طاهرینش را شاهراه رضایت خودت قـرار دادى ، پس بر او و خاندانش درود فرست و قرآن را براى ما همچون وسیله اى قـرار ده که به شریفترین مراتب کرامت نایل آییم و آن را نردبانى ساز که با آن به جایگاه سلامت دست یابیم و وسیله اى قرارش ده که با آن در عرصه قیامت نجات یابیم و آن را راهى قرار ده که با گام نهادن در آن به نعمتهاى دار جاوید دست یابیم . (9) خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و به وسیله قرآن ، سنگینى بار گناه را از دوش ما کم کن و به ما خوبیهاى صفات نیکان را عطا فرما و ما را پیرو کسانى گردان که در راه رضاى تو نیمه هاى شب و در ساعات روز به تلاوت قـرآن مشغول اند . تا از این طریق در پرتو طهارت قرآن ما را از هر پلیدى پاک گردانى و ما را دنباله رو کسانى سازى که از پرتو قـرآن ، نور گرفته اند و آرزوها آنان را از عمل صالح باز نداشته و گرفتار غرور و فریبشان نساخته است . (10) خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و در تاریکى هاى شب قرآن را مونس ما و حافظ ما از فـریبها و وسوسه هاى شیطان قرار ده و به وسیله قرآن گامهاى ما را از رفتن به سوى معاصى باز بدار و زبانهاى ما را از فـرو غلطیدن در سخنان باطل ـ بدون تحمل ضرر و آفـت ـ لال کن . و قرآن را وسیله اى براى بازداشتن اعضاء ما از فرو رفتن در گناهان قرار بده و با آن پرده هاى غفـلت دل ما را براى عبرت گیرى باز کن ، تا اینکه فهم شگفتیهاى قـرآن و پندگیرى از حکمتها و مثالهاى آن را بر دلهاى ما عنایت فرمائى ، مثالها و حکمتهایى که کوههاى سخت و استوار از تحمل بار آنها عاجزاند . (11) خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و در پرتو قرآن ، صلاح ظاهر ما را همیشگى کن و با قـرآن ، خطر وسوسه هاى شیطانى را از باطن سالم ما به دور دار و زنگارهاى قـلوب و دلبستگى هاى گناهان ما را با قرآن بشوى . و نابسامانیهاى زندگى ما را با قرآن سامان بخش و در روز محشر و عرضه اعمال تشنگى دلهاى ما را با قرآن سیراب کن و در روز سختى بزرگ (قیامت) در پناه قرآن بر ما لباس امنیت بپوشان . (12) خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و کاستى و فقر ما را با قرآن جبران کن که تنگدستى بر ما غلبه نکند و اسباب خوشى و آسایش در معیشت و وسعت در رزق را براى ما فراهم ساز و ما را به وسیله قرآن از صفات نکوهیده و اخلاق ناپسند باز بدار و از فرو افتادن در سیاه چال کفر و نفاق محفوظ بدار تا اینکه قرآن در مسیر رضوان و بهشت تو در قـیامت ما را راهنما باشد و در این دنیا نیز ما را از بر انگیختن خشم خود و تعدى از مقررات باز بدارد و در نزد خودت شاهد باشد که ما حلال تو را حلال مى دانیم و حرام تو را حرام مى شماریم . (13) خداوندا بر محمد و آل او درود فـرست و با قـرآن در هنگام مرگ ، سختى ارتحال و مشقت ناله و فریادهاى پى در پى را آسان فرما : آن هنگام که جان به گلو رسد و گفته شود چه کسى است که روح را بالا برد ؟ آن هنگام که ملک الموت براى قبض روح انسان از پرده غیب در آید و جان را از کمان مرگ با تیرهاى وحشت فراق ، نشانه رود و کاسه اى زهر آلود از شربت مرگ به ما بنوشاند و با ندایى و حرکتى ما را به سراى دیگر نزدیک کند ، و اعمال و رفتارمان قلاده گردنمان شوند و قبرها تا روز حشر و دیدار ، جایگاه ما گردند . (14) خداوندا بر محمد و آل او درود فـرست و ورود ما را به خانه قـبر و طول اقامتمان در زیر طبقات زمین را مبارک گردان و پس از مفارقت از دنیا ، قبرها را بهترین منازل ما قـرار ده . و با رحمت خود ، تنگى لحد را به فـراخى و وسعت مبدل فرما و ما را در عرصه قیامت به خاطر آثار زشت گناهانمان رسوا مکن . (15) و به حق قـرآن ، در آن هنگام که اعمال بر تو عرضه مى شود بر ذلت و پستى ما ترحم فـرما. و در آن زمان که پل دوزخ هنگام عبور لرزان مى شود ، قدمهاى ما را محکم گردان ، و به حق قـرآن ما را از سختیهاى روز قیامت و از شدت هراسهاى آن روز نجات بخش . (16) و در آن روز که هنگام حسرت و پشیمانى ظالمان و ستمکاران است و روزى است که چهره آنان سیاه مى گردد ، صورت ما را سفید گردان . و در قلب مؤمنین نسبت به ما محبت و دوستى قرار ده و زندگى را بر ما سخت و ناگوار مساز . (17) خدایا : بر محمد که بنده و فرستاده توست درود فرست ، چنانکه او به خوبى تبلیغ رسالت تو نمود و با نداى رسا امر تو را به مردم رسانید و بندگانت را نصیحت فرمود . (18) خدایا ، جایگاه پیامبر ما را ـ که درود تو بر او و آل او باد ـ در روز قـیامت ، نزدیکتر به خودت از سایر انبیاء قرار ده و شفاعت او را از شفاعت سایرین ، ممکن تر ساز و ارزش او را در نزد خودت بالاتر از آنان قرار ده ، و منزلت او را رفیعتر گردان . (19) خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و اساس کار او را شرافت بخش و برهان او را بزرگ بدار و میزان اعمالش را سنگین گردان و شفـاعتش را قـبول فـرما و او را وسیله اى نزدیک به خودت قـرار ده (تا به حضرتش توسل جوییم) و صورتش را سفید و نورش را تام گردان و درجه اش را رفیع فرما. (20) و ما را بر سنت او زنده بدار و بر دین او بمیران و در آیین و طریقت او راهبرمان باش . ما را از پیروان او قـرار ده و در زمره یاران او محشور فرما و ما را به حوض کوثر او وارد ساز و با جام او سیرابمان گردان . (21) و خداوندا بر محمد و آل او درود فرست ، درودى که با آن او را به بهترین آنچه آرزو دارد از خیر و فـضل و کرامت نایل گردانى ، زیرا تو داراى رحمت واسعه و فضل کریمانه اى . (22) خدایا به خاطر اینکه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، رسالات تو را ابلاغ فرمود و آیات تو را به مردم رسانید و بندگانت را موعظه فرمود و در راه تو جهاد کرد ، بهتر از جزایى که به احدى از فرشتگان مقرب و یا به پیامبران برگزیده ات داده اى به او عطا فرما . و سلام و رحمت و برکات خدا بر او و بر عترت پاک و مطهر او باد . |
آمین رب العالمین
خدایا دوست می دارمت و تو خود بر صداقتم گواهی جز تو که را دوست بدارم جز تو که را بخوانم ای وای بر من که جز به تو دل دهم و علقه ببندم . معشوق من ! تو خود میدانی دلم می خواهد در فراقت آنقدر بگریم که آب چشمانم بپایان رسد تا شاید خونابه دیدگانم به لطفت وادارد ای مخزن لطف و ای معدن رافت و رحمت بسوزانم خواب از چشمانم در ربا و مرا هرگز تنها مگذار آنچنانم به آتش کش که حتی اعمالم بسوزد و بین من و تو هیچ چیز دیگری نماند.
مولایم سید و سرورم
خودم هم نمی دانم چرا یاد تو به گریه ام وا می دارد شاید گریه ام برای آن باشد که دوست دارم که دوستت داشته باشم همین را واقفم که محبتت را به دل گرفته ام آه ای محبوبم از سرای رحمتت مرانم .
وای بر من اگر دست رد بر سینه ام بزنی . وای بر من اگر کالایم را نپذیری . با چه رویی به روی دنیا بنگرم اگر شیدایم نخوانی .
پروردگار من خسارت کردند آنان که جز تو را برگزیدند و باختند آنان که تو را فروختند من چگونه رستگار خواهم بود اگر از گروه ایشانم بدانی ! می خواهم از سر صفا با تو نجوی کنم پرنده دلم را بیاد تو پرواز می دهم هدایتگرم باش خدایا قصد دارم لحظاتی دیگر پیشانی عبودیت برخاک بگذارم و با استعانت از روح و کلام مولایم علی علیه السلام به عرض احترام و ادب در پیشگاهت مشغول شوم و به انابه و استغاثه از درگاه رحمتت مصلحت را طلب کنم . میخواهم با دلی شکسته و عقلی بگل مانده ندای یا غفار یا غفار سر دهم . می خواهم با اشک دیدگانم زیر انداز مسجد عشق را شستشو دهم و با پریشانی از تو می خواهم که جز غیر از خود را از دلم بیرون کن پروردگار من بربنده بی مقدارت رحم کن و بنما به من حقیقت آنچه را در کمیل می خوانم . خدایا خدایا راست می گویم و براستی فقر و مسکنتم را بدرگاهت ارمغان می آورم که بندگی ات سخت است به خودت قسم اگر یاریم نکنی دست بسته اسیر شیطانم خدایا می انگارم بخاطر تو به قلب دشتهای سوزان خوزستان آمده ام و می پندارم که جز تو دیگر هدفی ندارم . پس وای برمن . بر من اگر در آن روز عظیم پرده از اعمالم برگیری و خاکستری را حاصل اعمالم بگردانی الهی به آن عاشق عادل به آن فانی مجاهد سوگندت می دهم چنان حالی عطایم کن که از غیر تو منقطع گردم تا با تو باشم جز تو را نبینم دست رحمتت را بر سر و صورتم بکش و از خود بی خودم کن .
ای سوزاننده دل داران و محبوب جویان . الهی اگر حبیبم بخوانی همانگام راضی ام که جانم را بستانی . اگر حبیبم بپذیری بهشت را برای اهلش می گذارم و به آتش جهنم راضی می شوم اگر تو مرا حبیب خود بدانی و در میان دوست دارانت قرارم دهی کیست که حبیب تو باشد و آتش برای او بهشت نباشد
امیرمومنان حضرت علی (ع ) تامین آزادی در حد اعلا در حکومت اسلامی را اصل و قانونی ضروری و مهم می دانست که با خاستگاهی چون نظام سیاسی اسلام فضایی تهی از اجبار و ارعاب به وجود می آورد و جامعه و کشور را در بلندای قله آزادگی و آرامش می نشاند و برای همه استعدادها فرصت ظهور و بروز و حضور در صحنه های فعالیت های
اجتماعی و سیاسی و مشارکت در نظارت بر عملکرد زمامداران و کارگزاران حکومتی را فراهم می آورد.
در این فضای سرشار از آزادی تنها دوستان و حامیان و توده های مردم اسلام گرا و مسئول و متعهد در یاری رسانی به دین و حکومت دینی حضور نداشتند که در کنار آنان مخالفان حکومت و مدیریت امام علی (ع ) نیز حاضر و ناظر بودند و با تدبیر امیرمومنان (ع ) آزادانه فعالیت میکردند.
علاوه بر جبهه خوارج که از سرسخت ترین دشمنان امام (ع ) محسوب می شدند و در عین حال از آزادی فعالیتهای سیاسی برخوردار بودند و تا زمانی که به قیام مسلحانه علیه نظام حکومتی و امنیت کشور و نفوس مردم بی گناه نپرداخته بودند از این آزادی بهره می بردند جبهه ای دیگر به نام جبهه پیمان شکنان نیز در حکومت امیر مومنان (ع ) از آزادی کامل برخوردار بودند و مانعی بر سر راه آنان وجود نداشت .
جبهه پیمان شکنان از دو چهره سرشناس به نام های طلحه و زبیر برخوردار بود که در کنار آنها گروه هایی از مردم قبایل و شهرها حضور داشتند و با حکومت علی (ع ) مخالفت می ورزیدند در حالی که با آن پیشوای الهی بیعت کرده بودند و باید به پیمان خویش وفادار باقی می ماندند و سودای عناد و نفی و انکار در سر نمی پروراندند.
طلحه و زبیر سابقه ای درخشان در اسلام داشتند و در میادین مختلف جنگ و جهاد علیه کفار در کنار پیامبر اکرم (ص ) حضور داشته و فداکاری های بسیار کردند و در کسب پیروزی های خیره کننده سپاه حق سهیم بودند. اینان با رحلت پیامبر اکرم (ص ) و فاصله ای که بین آن و حکومت عدالت پرور حضرت علی (ع ) به وجود آمد به دامان ثروت اندوزی و سرمایه داری در غلطیدند و با تجمل گرایی و رفاه افراطی زیستند و باروی کار آمدن امام (ع ) چنین انتظار داشتند که شیوه سرمایه داری و زراندوزی آنان تداوم یابد و از جانب امیرمومنان (ع ) در تشکیلات حکومتی راه یابند و ضمن برخورداری از قدرت و ریاست در زرق و برق ثروت و التذاذ مکرر از چرب و شیرین های دنیای رفاه زدگی و اشرافی گری بهره و نصیب ببرند.
حضرت علی (ع ) در مواجهه با طلحه و زبیر سه راه پیش پای داشت . راه اول این بود که تسلیم خواسته آنان شود و حکومت کوفه و بصره را در اختیارشان قرار دهد و با این « تطمیع » مانع مخالفت های آنان شود. برخی از افراد به امام (ع ) پیشنهاد دادند که زبیر را در بصره و طلحه را در کوفه به حکومت بگمارد. لکن امام مخالفت نمود و اعلام نمود : « اینها در این دو شهر دارای نفوذ میباشند و مال و ثروت دارند و چون برگردن مردم مسلط گشتند سفیهان را به طمع مال به سوی خویش جلب می کنند و حقوق ضعفا را پایمال می نمایند و به زورمندان قدرت و تسلط می دهدند . » (1 )
امام (ع ) روش تطمیع را مردود اعلام می نماید ضمن آن که طلحه و زبیر را با رویکردهای جدیدشان عناصر سالمی نمی داند و معتقد است که چنانچه به حکومت برسند مردم را تحت سیطره زورمندان در می آورند و حقوقشان را ضایع می سازند. بنابراین از دیدگاه امام (ع ) نه تنها کوفه و بصره که هیچ شهر و منطقه از کشور اسلامی صلاح نیست تحت حکمرانی و مدیریت آنان در آید.
راه دوم « تهدید » بود و براین مبنا امام (ع ) می توانست این دو عنصر را با روش مبتنی بر ارعاب و خشونت از فعالیت سیاسی باز دارد و منزوی نماید و در صورت اجتناب و خودداری از مخالفت دستگیر و زندانی کند.
امام (ع ) این روش را نیز نمی پسندید و نمی خواست تحت عنوان مخالفت با نظام و حکومت و زمامدار اسلامی مانع فعالیت های آزادانه سیاسی افراد و گروه ها شود و آنان را تحت فشار و محدودیت قرار دهد.
راه سوم پایبندی به اصل و قانون « آزادی » بود و محقق ساختن جلوه خاص و حساس آن یعنی آزادی فعالیت افراد و احزاب مخالف تا زمانی که دست به اسلحه نبرده اند و علیه امنیت جامعه و کشور آشوب و بلوا به پا نکرده اند
امیرمومنان (ع ) راه سوم را برگزید و آن را مطابق با تعالیم و دستورالعمل های سیاسی اسلام دانست .
طلحه و زبیر بر مبنای راه و روش اسلامی امیرمومنان (ع ) آزادانه به مخالفت و اعتراض فکری و سیاسی علیه زمامداری و روش های عدالت خواهانه آن حضرت می پرداختند و امام (ع ) اخبار و گزارشات این تحرکات سیاسی را دریافت می کرد و هیچ اقدامی برای محدود کردن و یا جلوگیری از فعالیت های سیاسی آنان انجام نمی داد.
روزی امام (ع ) بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه ای درباره روش های عادلانه خود خواند و همگان را به تسلیم در برابر تعالیم و قوانین قرآن و اطاعت از سیره و روش رسول خدا دعوت نمود و از تمایلات اقتصادی نامشروع و فزون طلبی های ضد عدالت نهی نمود. سپس از منبر فرود آمد و دو تن از یارانش را به نزد طلحه و زبیر که در گوشه مسجد نشسته بودند فرستاد و آن دو را به نزد خویش فراخواند.
وقتی آنها به حضور امام (ع ) رسیدند آن حضرت به روش های الهی خود در تامین آزادی برای آنان اشاره کرد و از جمله این واقعیت ها را به صورت پرسش در برابر آنان نمایاند که آیا من شما را در بیعت با خود مجبور کردم و آیا زوری بر سر شما بود یا این که با میل و رغبت با من بیعت کردید آیا من جلوی حقی از شما را گرفتم و ظلمی به شما روا داشتم
طلحه و زبیر در پاسخ به پرسش های امام (ع ) روش های مبتنی بر آزادی و سعه صدر آن حضرت را ستودند. آن گاه در تقسیم بیت المال و در نظر نگرفتن تمایلات فزون طلبانه افراد توسط امام (ع ) اعتراض کردند. آن حضرت با آرامش و مدارا به طور مستدل اعتراضات و انتقاداتشان را پاسخ داد و آن دو را به آمرزش خواهی از خداوند متعال فراخواند . (2 )
طلحه و زبیر که نمی توانستند از دنیاخواهی و قدرت طلبی و ریاست گرایی بگذرند و دست در دست امیر مومنان (ع ) در رفع مشکلات جامعه و کشور اسلامی بکوشند پس از گذشت چند روز از ملاقات با امام (ع ) در مسجد و شنودن رهنمودهای او خود را به نزد آن پیشوای عدالت گستر رساندند و با صراحت حکومت بصره و کوفه را درخواست نمودند.
امام (ع ) به آن دو اعلام نمود که باید در این باره فکر کنم . طبیعی می نمود که امیر مومنان (ع ) هرگز به خواسته آنان تن در نمی داد و تاخیر در پاسخ گویی دلیل روشنی بر این تصمیم بود. طلحه و زبیر دریافتند که پیشوای مسلمین حکومت کوفه و بصره را به آنها وا نمی گذارد به همین دلیل نزد حضرت آمدند و اجازه خواستند که به زیارت عمره رهسپار گردند.
امام (ع ) به آنها فرمود :
« شما نمی خواهید به عمره بروید »
آن دو سوگند یاد کردند که جز سفر عمره قصد دیگری ندارند. امام (ع ) پاسخ داد :
« شما به عمره نمی روید بلکه قصد خیانت و پیمان شکنی دارید. »
پس از آن که طلحه و زبیر دیگر بار اعلام کردند که قصد پیمان شکنی ندارند و می خواهند به سفر عمره بشتابند امام (ع ) فرمود :
« پس بیعت خود را دوباره تجدید کنید. »
آن دو با محکم ترین سوگندها تجدید بیعت کردند.
امام (ع ) اجازه خروج داد لکن هنگامی که بیرون رفتند به حاضران فرمود :
« به خدا سوگند دیگر آن دو را نخواهید دید جز در فتنه ای که در آن به کشتار برخیزند. »
طلحه و زبیر بیرون رفتند و بر خلاف سوگند خویش به این و آن گفتند : بیعت و پیمانی از علی بن ابیطالب در گردن ما نیست . (3 )
مشاهده می کنیم که امیرمومنان (ع ) به دلیل شدت پایبندی به تامین آزادی مخالفان سیاسی با آن که می داند طلحه و زبیر قصد فتنه و آشوب دارند آنها را آزاد می گذارد و مخالف با دستگیری و زندان آن دو می شود که در سیره و روش امام (ع ) به جرم انجام نیافته و به ظهور و عینیت در نیامده مجازات تعلق نمی گیرد.
حضرت علی (ع ) بر مبنای قوانین نظام سیاسی اسلام تا زمانی که طلحه و زبیر به جنگ مسلحانه علیه حکومت اسلامی نپرداخته و به غارت اموال بیت المال و کشتن بی گناهان مبادرت نکرده بودند آزادی فعالیت های سیاسی آنان را تامین می نمود لکن پس از اقدام نظامی علیه نظام اسلامی و دست یازی به امنیت جامعه و جان و مال مردم به سرکوب این جبهه معاند پرداخت . (4 )
امام علی (ع ) پس از سرکوب فتنه جبهه پیمان شکنان روش مبتنی بر تامین آزادی بازماندگان و خودداری از ارعاب و تهدید و دستگیری آنان را پی گیری و عمل نمود.
وقتی تعدادی از این مخالفان برای پوزش و عذرخواهی نزد امام (ع ) آمدند حضرت با روشنگری درباره سیر تاریخی حکومت اسلامی پس از رسول اکرم (ص ) و نقش مخرب پیمان شکنی و خیانت طلحه و زبیر و حامیان جبهه آنان هیچ رنج و فشار و تضییع حقوقی نسبت به این جمع روانداشت و آنها در کمال آزادی و امنیت در جامعه به زندگی روزمره خود ادامه دادند. حتی وقتی عنصر فاسد و خطرناک این جبهه یعنی مروان بن حکم را که در جنگ به اسارت گرفته شده بود نزد حضرت آوردند او را آزاد کرد . (5 )
همچنین پس از جنگ جمل « صفیه » ـ مادر طلحه ـ وقتی چشمش به امیرمومنان (ع ) افتاد فریاد زد و گفت : « خدا فرزندان تو را یتیم کند که فرزندانم را یتیم کردی »
امام (ع ) پاسخی به او نداد. پس از لحظه ای صفیه دیگر بار سخنانش را تکرار نمود ولی حضرت سکوت نمود و او را آزاد گذاشت .
یکی از همراهان امام (ع ) به خشم آمد و به حضرت عرض کرد : « یا امیرالمومنین چرا پاسخ او را نمی دهی »
امام (ع ) فرمود :
« چه می گویی و چه فکر می کنی مگر خداوند به ما نفرموده که به زنها تعرض نکنیم اگر چه کافر باشند پس چگونه می شود به زن های مسلمان تعرض کرد » (6 )
به این ترتیب امیرمومنان (ع ) در نقش و مسئولیت بزرگ زمامدار حکومت اسلامی ضمن تامین آزادی های اساسی برای عموم مردم جامعه و فراهم آوردن زمینه های لازم برای رشد و رونق فعالیتهای سیاسی و مشارکت ملت در تعیین سرنوشت خویش در تامین آزادی برای مخالفان سیاسی خود نیز می کوشید و آنان را تا زمانی که سلاح برنگرفته و به قیام نظامی علیه نظام اسلامی و امنیت جامعه و کشور نمی پرداختند آزاد می گذاشت تا به فعالیت های سیاسی اهتمام ورزند و دیدگاه و نظرات و اعتراضات خود را در غیاب و حضور اعلام نمایند.
اگر چه مخالفان حضرت علی (ع ) به جبهه پیمان شکنان و جبهه خوارج محدود نمی گردید لکن متشکل ترین و خطرناک ترین مخالفان آن پیشوای الهی همین دو جبهه و حزب سیاسی بودند.
تفاوت اساسی جبهه خوارج با جبهه پیمان شکنان در این بود که خوارج اسیر جهل و نادانی و جمود و قشری گرایی بودند و همین عامل آنان را به مخالفت با اسلام اصیل و ناب و رهبر بصیر و جامع نگر و مدیر و مدبر حکومت اسلامی واداشت و سرانجام این جهل و جمود مسلخ و قربانگاهشان گردید. لکن پیمان شکنان اسیر جاذبه های قدرت و ریاست و ثروت و شهرت بودند و عطش سیری ناپذیر سرمایه اندوزی و تجمل گرایی و اشرافی گری آنان را به رویارویی خونین با امام و پیشوای حق قرار داد و فرجام تفکرات باطل و عملکردهای خیانت آمیز و جنایت بارشان به ذلت و اضمحلال منتهی گردید.
« جهل و جمود » و « قدرت طلبی و اشرافی گری » اگر چه از یک سنخ و ماهیت نیستند لکن هر دو از گنداب عفن و آلوده « باطل » تغذیه می شوند و در نهایت نیز به همان جا باز می گردند.
این دو آفت و آسیب در همه اعصار و زمان ها از جمله عصر و زمان ما حاضر و خطرآفرین و زیان رسان می باشند. حکومت اسلامی و زمامداران و کارگزاران و مدیران امروز باید در روش مواجهه با این دو جریان و جبهه به امیرمومنان (ع ) اقتدا نمایند و در عین تامین آزادی فعالیت سیاسی آنان در صورت ایجاد آشوب و بلوا و فتنه و با به خطر افکندن اسلام و نظام اسلامی و امنیت مردم جامعه در مقابله و معارضه مستقیم و قاطع و بازدارنده قصور و تسامح روامدارند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی :
1 ـ مواضع سیاسی حضرت علی (ع ) در قبال مخالفین جلال درخشه انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ص 125
2 ـ زندگانی امیرالمومنین (ع ) سید هاشم رسولی محلاتی دفتر نشر فرهنگ اسلامی ص 345 و 346
3 ـ همان منبع ص 349
4 ـ جبهه پیمان شکنان به بصره حمله ور شدند و حاکم آن « عثمان بن حنیف » را دستگیر و پس از ضرب و شتم موی سر و صورت و ابرو و مژگانش را کندند. سپس هفتاد نفر از نگهبانان را به وضع فجیعی همچون گوسفند سر بریدند. آنگاه به سراغ محافظان بیت المال رفتند و پنجاه نفر از آنها را گردن زدند و اموال بیت المال را غارت کردند و سپس به قتل و جنایات دیگر پرداختند و در مجموع چهار صد نفر را به قتل رساندند. حضرت علی (ع ) با وجود این جنایاتی که از ناحیه جبهه پیمان شکنان به وقوع پیوست پیک هایی به نزد آنان فرستاد تا مانع جنگ شود ولی موفق نشد. این جبهه حتی در لحظه ای که دو سپاه در برابر هم صف آرایی کرده بودند آخرین پیک امام (ع ) را در حالی که قرآنی به دست داشت و آنان را دعوت به عمل به تعالیم و قوانین الهی میکرد و از جنگ نهی می نمود به قتل رساندند. امام (ع ) باز هم آغازگر جنگ نشد و سپاهیانش را از شروع نبرد باز داشت تا آن که سپاه خصم تیراندازی به سوی لشگر حق را آغاز کردند و تنی چند را به خاک و خون کشاندند. در این لحظه بو دکه امیر مومنان (ع ) به سرکوب جبهه پیمان شکنان پرداخت و جنگ را با پیروزی به اتمام رساند.
5 ـ نهج البلاغه ترجمه محمد دشتی انتشارات پارسایان خطبه 73
6 ـ توسعه سیاسی از دیدگاه امام علی (ع ) علی اکبر علیخانی انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ص 216
امیرمومنان (ع ) در نقش و مسئولیت بزرگ زمامدار حکومت اسلامی ضمن تامین آزادی های اساسی برای عموم مردم جامعه و فراهم آوردن زمینه های لازم برای رشد و رونق فعالیت های سیاسی و مشارکت ملت در تعیین سرنوشت خویش در تامین آزادی برای مخالفان سیاسی خود نیز می کوشید و آنان را تا زمانی که به قیام علیه نظام اسلامی و امنیت جامعه و کشور نمی پرداختند آزاد می گذاشت تابه فعالیت های سیاسی اهتمام ورزند
تفاوت اساسی جبهه خوارج با جبهه پیمان شکنان در این بود که خوارج اسیر جهل و جمود بودند و همین عامل آنان را به مخالفت و قیام علیه اسلام اصیل و رهبر بصیر حکومت اسلامی واداشت لکن پیمان شکنان اسیر جاذبه های قدرت و ریاست و ثروت و شهرت بودند و عطش سیری ناپذیر سرمایه اندوزی و اشرافی گری آنان را در رویارویی خونین با امام و پیشوای حق قرار داد
دو آفت « جهل و جمود » و « قدرت طلبی و اشرافی گری » در همه اعصار و زمان ها از جمله عصر و زمان ما حاضر و زیان رسان می باشند. حکومت اسلامی و زمامداران امروز باید در روش مواجهه با این دو جریان و جبهه به امیرمومنان (ع ) اقتدا نمایند و در عین تامین آزادی فعالیت های سیاسی آنان درصورت ایجاد آشوب و فتنه در مقابله و معارضه مستقیم و قاطع قصور و تسامح روا مدارند