وصف هایی از حالات رزمندگان عاشقی که در عشق حضرت محبوب ذوب شدند و هرچه خواستند یافتند
فرمان عشق
وقتی می آمد مرخصی تا می گفتند : « بسه دیگه نرو » می گفت : « اجباریه سربازیه غیبت رد می کنن اضافه خدمت می خوریم ! »
تازه فهمیده بودم که چه بهانه خوبی برای حضور در جبهه پیدا کرده بود.
داشت می رفت که گفتم : « خیلی کلکی دو سال هم دو ساله ! »
گفت : « عاشقیه دیگه آنجا که عشق فرمان می دهد محال سر تسلیم فرود می آورد! »
بعد از چهلمش تونستم موضوع را به مادر بگم .
راوی : برادر شهید محمدجباری
حرف عشق
طوری از عاشقی حرف می زد که گویی چندین بار آن را تجربه کرده است .
گفت : « من عاشق خدا شدم . آدم عاشق هم تا به معشوق نرسه از پانمی نشینه . »
وصیت نامه اش را که از جیبش در آوردم خونی بود. جمله اولش حرف عاشقی بود.
راوی : همرزم شهید
اقتدا
منتظر بودم . گردان شون از خط برگشت . سراغش را از بچه های گردان گرفتم . گفتند : « به امام حسین (ع ) اقتدا کرد. »
منتظر بودم آمبولانس از خط برگشت . جنازه اش تو آمبولانس بود. سر در بدن نداشت !
بچه ها گفتند : « تا گفت یا حسین خمپاره امانش نداد. »
راوی : محمد نباتی
التماس برای شهادت
گلوله توپ 106 دو برابر اون قد داشت چه رسد به قبضه اش .
گفتم : « چه جوری اومدی اینجا »
گفت : « با التماس ! »
گفتم : « چه جوری گلوله توپ رو بلند می کنی میاری »
گفت : « با التماس ! »
گفتم : « می دونی آدم چه جوری شهید می شه »
گفت : « با التماس ! »
و رفت . چند قدم برگشت . گفت : « اگه شهید شدم شما دست از راه امام برندارید! »
وقتی آخرین تکه های بدنش رو تو پلاستیک ریختیم فهمیدم چقدر التماس کرده بوده برای شهادت .
مهدی انصاری
رسم عاشق
دفترم دست به دست بین بچه ها می چرخید . 25 نفر شدند . هر کسی چیزی نوشت . سعیدی فر هم نوشت :
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن !
وقتی رسیدم سرخاکش شعری که روی سنگ قبرش بود خیلی برام آشنا بود!
راوی : سعید سبزواری
انتظار
آن قدر از جبهه تعریف کرد که دل من آب شد.
وقتی می خواست دوباره بره گفتم :
« کاش کارهای کشاورزی تموم شده بود و من هم می تونستم همراهت بیام . »
گفت : « پدر جان ! قول میدم دفعه بعد که برگشتم با هم بریم . »
او رفت و من هنوز منتظرم که برگردد و مرا با خود به جبهه ببرد.
پدر شهید اصحابعلی سعیدی
گریه
خیلی بچه صاف و ساده دلی بود.
از خط که برگشتیم رفتم سراغش . گوشه چادر کز کرده بود و گریه می کرد.
پرسیدم : « چته »
گفت : « بازم سالم برگشتم . آخه من چه کار کنم . الان بازم می گن گناهاش اون قدر زیاد بوده که بازم سالم برگشته ! »
گفتم : « شوخی می کنن پسر. تو تا حالا به سن و سالت فکر کردی تو کجا گناه کجا یعنی بچه هایی که برگشتن همه گنهکارن »
گل از گلش شگفت . خندید و از چادر رفت بیرون . حالا من گریه ام گرفته بود.
از خط که برگشتیم رفتم سراغش . بچه ها عکسشو زده بودن تو چادر!
جمشید صارمی
دنیا جای ماندن نیست
تنهایی کلافه ام کرده بود. دور و برم همه اش سفید بود. دیوار سفید لامپ سفید سقف سفید تخت سفید ملحفه سفید. دیگه از این یکنواختی حوصله ام سر رفته بود که یک باره چند تا رنگ خاکی قاطی سفیدی شد.
برقعی بود و چند تا از بچه ها. یه جعبه شیرینی دستشون بود که اون هم رنگش سفید بود.
به برقعی که گفتم گفت : « ان شاالله که سفید بخت می شی ! »
گفتم : « تو چی »
گفت : « از ما دیگه گذشته . دنیا جای ماندن نیست . هرچه زودتر باید رفت . »
الان که سال ها می گذره هنوز به حال او غبطه می خورم . (راوی : حسین توکلی )
تهیه و نگارش : مهدی دهقان نیری
گفت : « من عاشق خدا شدم آدم عاشق هم تا به معشوق نرسه از پا نمی نشینه »
وصیت نامه اش را که از جیبش در آوردم خونی بود. جمله اولش « حرف عاشقی » بود.
دفتر دست به دست بین بچه ها می چرخید 25 نفر شدند . هر کسی چیزی نوشت . سعیدی فر نوشت :
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یازجان باید که دل برداشتن .
وقتی رسیدم سرخاکش شعری که روی سنگ قبرش بود خیلی برایم آشنا بود!
کم سن و سال بود. وقتی از خط برگشتیم رفتم سراغش . گوشه چادر کز کرده و گریه می کرد.
رسیدم : چرا گریه می کنی
گفت : باز هم من سالم برگشتم .
دفعه دیگر که از خط برگشتیم رفتم سراغش . بچه ها عکس او را زده بودند توی چادر!
در آیین پاک اسلام، جان و مال و ناموس و آبروى مؤمن از حرمتى ویژه برخوردار است و هیچ کس در هیچ شرایطى حق ندارد به او بى حرمتى کند. امام صادق (علیه السلام) مىفرماید:
«لِلّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـى بـِلادِهِ خـَمـْسُ حـُرَمٍ؛ حُرْمَةُ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) وَ حُرْمَةَُّ الِ الرَّسُولِ وَ حُرْمَةُ کِتابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُرْمَةُ کَعْبَةِاللهِ وَ حُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ)(1) ؛ مملکت خداوند بزرگ را پـنـج حـریـم اسـت: حـریـم پـیـامـبـر و حـریـم آل پیامبر و حریم کتاب خداى بزرگ و حریم کعبه الهى و حریم مؤمن.
بـا ایـن حـال، در حـکـومت بنى امیه و واقعه عاشورا حرمت همه این حریمها شکسته شد، به ویژه حرمت آل رسول و حضرت امام حسین (علیه السلام). مزدوران بنى امیه در روز عاشورا، مردانه و محترمانه با حـزب اللّه نـجـنـگـیـدنـد، بـلکـه ناسزاگویى و بى حرمتى را به اوج رسانیدند و هیچ یک از رفـتـارشـان رنـگ و بـویـى انـسـانـى نـداشت. آنگاه که امام حسین (علیه السلام) بر اثر شدت جراحات، زمینگیر شد، مالک بن نسر، نزد حضرت آمد با ناسزاگویى شمشیر بر سر آن حضرت فرود آورد؛ چونان که کلاه خود را درید و به سر مقدس رسید.(2)
شـمـر بـن ذى الجـوشـن در کشاکش نبرد، به خیمه امام حسین (علیه السلام) هجوم آورد و با نیزه آن را درید و فـریـاد زد: "آتـش بـیـاوریـد تـا اهـل ایـن خـیـمـه را بسوزانم!" آن نابخردان پس از کشتن امام و اصـحـابـش، پیکرهاى پاکشان را مُثله کردند، لوازم انفرادى، حتى لباسها، عمامه و چکمهها را بـه غـارت بـردنـد و پـیراهن کهنه بى قیمتى را نیز که امام در زیر لباسهایش پوشیده بود به یغما بردند. (3)
ایـن حـرمـت شـکـنـى در حـالى صـورت مـىگـرفـت کـه سپاهیان یزید خود را مسلمان و پیرو آیین مـحـمـد(صلی الله علیه و آله) مـىدانـسـتـند. سنان بن انس در کنار پیکر غرقه به خون امام از اسب پایین آمد و با نهادن شمشیر بر گلوى آن حضرت، با گستاخى گفت: "به خدا سوگند مىدانم که تو پسر پـیـامـبـرى و پـدر و مـادرت بـهـتـریـن مـردم بودند و سرت را از بدنت جدا مىکنم!) و چنین نیز کرد.(4)
نقل است که یزید ملعون در حضور امام سجاد(علیه السلام) و بازماندگان شهیدان، خطیب دربارى خویش را فرمان داد تا به منبر برود و امام على (علیه السلام) و فرزند والا مقامش امام حسین (علیهالسلام) را ناسزا گوید. او نیز بر فراز منبر رفت و چنین کرد و سپس معاویه و یزید را ستود تا این که امام سجاد(علیه السلام) بىتـاب شـد و فـریـاد بـرآورد: "اى خطیب! عذاب آفریدگار را به خشنودى آفریدهاى خریدى و جاى خویش را در دوزخ بر نهادى!"(5)
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج 24، ص 186.
2- لهوف، ص 172.
3- همان، ص 174.
4- لهوف، ص 176.
5- مقتل، ابومخنف، ص 227(پاورقى.)
برگرفته از کتاب عبرتهای عاشورا، علی اصغر الهامینیا .
« جهل و نادانی » ویروسی پیش رونده و آفتی زیانبار و آسیبی مهلک و تباه کننده به شمار می رود و به همین دلیل برای شکل گیری جامعه ای رشد یافته و پویا و در حال حرکت سالم و سازنده باید خطرات این آفت و آسیب را آنگونه که لازم است شناخت و به رفع آنها پرداخت .
وقتی قرآن کریم جهل و نادانی را « ظلمت و تاریکی » می نامد و این نقیصه و خطر بزرگ را در تقابل با « نور و روشنایی » که در فرهنگ قرآنی « دانایی و آگاهی » محسوب می شود می داند و سپس می پرسد : « آیا ظلمت و تاریکی با نور و روشنایی همانند می باشند ! » (1 ) به نیکی می توان دریافت که جهل چیست و چه آثار خطرناکی را تولید می کند.
همچنین وقتی قرآن کریم انسان های سفیه و جاهل را در همان حالی که در جهل و سفاهت غوطه می خورند به گونه ای فریفته و درحماقت فرورفته می داند که اعلام می کند : آنان سفیه و نادان می باشند و خود نمی دانند و نمی فهمند!(2 ) باید به شدت خطر و آسیب رسانی آن وقوف حاصل نمود.
و نیز آیه شریفه ای که می فرماید : « سفیهان کر و گنگ و کورند و از ضلالت و گمراهی خود برنمی گردند » (3 ) نشان از عمق خطر جاهلان وجمودگرایان برای اسلام و جامعه اسلامی دارد و همه را به بیداری و هشیاری فرامی خواند
متون روایی اسلام نیز به همین ترتیب خطر جهل را می نمایانند آنجا که اعلام می کنند : « جهل مرگ است » (4 ) و « جاهل مرده ای در میان زندگان است » (5 ) و « حرکت کننده نادان و جاهل همچون سائر و رونده ای است که در بیراهه افتاده و هرچه بیشتر در رفتن تلاش می کند از هدف دورتر می گردد » (6 )
با توجه به آنچه از نظر گذشت جهل و نادانی را که از عوامل و زمینه های بزرگ وقوع واقعه کربلا به شمار می رود نباید کوچک پنداشت و از کنار آن به سهولت گذشت . زیرا جهل ریشه اصلی بیراهه روی مردم جامعه آن روز می باشد و انحراف ها و ضلالت های آنان از این مرداب عفن مایه گرفت و خیانت ها و جنایت ها فسق و فسادها خبائث و پلیدی ها و هر زشتی و تبهکاری صورت گرفته در آن عصر خاستگاهی چون جهالت و ناآگاهی مردم داشت .
تردیدی وجود ندارد که در کالبد شکافی جهل و نادانی های منجر به وقوع حادثه تلخ و رنجزای کربلا نباید سریع و سطحی به این عامل بنگریم که باید از عمق و ریشه های اصلی آن سراغ بگیریم و در این صورت است که بهتر می توانیم به نقش تخریبی جهل در قیام کربلا واقف و آگاه گشته و ژرف تر به زمینه سازی این عامل در وقوع آن واقعه اسف انگیز و دردناک شناخت و بینش حاصل نمائیم .
بررسی های دقیق تاریخی ما را به این واقعیت رهنمون می شود که جهل و نادانی مردم در واقعه کربلا یکباره و سریع به وجود نیامد بلکه دارای سابقه ای طولانی می باشد که به دوران امامت و زمامداری حضرت علی (ع ) باز می گردد و سپس در دوران امامت حضرت امام حسن مجتبی (ع ) تداوم می یابد و سرانجام در حیات و امامت حضرت اباعبدالله الحسین (ع ) در تفکر و رفتار و عملکرد مردم تسری می یابد. در واقع امام حسین (ع ) را باید کشته جهل و نادانی مردم دوران زندگی و امامت حضرت علی (ع ) دانست نه جهلی که سریع و یکباره و در فاصله ای کوتاه شکل گرفته باشد که چنین امری محال و چنین تفکری خطا و محکوم است .
تعمق در آنچه در ذیل می آید نشان می دهد که حکومت بنی امیه چگونه از جهل مردم بهره گرفت و شخصیت حضرت علی (ع ) را در جامعه اسلامی آن روز در غربت فروبرد.
در تاریخ و آثاری همچون النصایح الکافیه مروج الذهب مسعودی تاریخ طبری مناقب ابوحنیفه و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است :
در زمان بنی امیه در بیش از هفتاد هزار منبر علی (ع ) را سب می کردند و دشنام می دادند.
کار اطاعت مردم از معاویه به جایی رسیده بود که سب و دشنام علی سنت شده بود و کودکان بر آن سنت متولد می شدند و بزرگان با آن روش می مردند.
به معاویه گفتند : « تو که به آرزویت رسیده ای حالا دیگر از دشنام و لعن علی (ع ) دست بردار » معاویه گفت : « نه چنین نمی کنم تا آن که کودکان بر این لعن تربیت شوند و بزرگان پیر گردند تا دیگر یادکننده ای باقی نماند که یاد و فضیلت های علی را بداند و زنده نگه دارد » (7 )
به این ترتیب دشنام و لعن علی (ع ) آنچنان در قلمرو سلطنت و حاکمیت معاویه رواج یافته بود که هم تبدیل به فرهنگ شد هم ملاک ارزش گذاری بود و هم هنجار اجتماعی . (8 )
بی تردید همین گونه که حضرت علی (ع ) با تبلیغات وسیع دستگاه معاویه در مظلومیت و غربت قرار گرفت و جهل و نادانی ساخته و پرداخته اسلام اموی باعث شد که امام و پیشوای معصوم به عنوان فردی خارج از دین سب و لعن شود و مخالفت و جنگ علیه او مشروع ! قلمداد گردد امام حسین (ع ) که فرزند آن پیشوای الهی بود و تداوم دهنده راه پاک او قربانی جهل مردم گردید و جاهلان فریب خورده در اثر تبلیغات فریبکارانه معاویه قتال با فرزند رسول الله (ص ) را به قصد قربت و به عنوان یک واجب شرعی بر خود لازم و ضروری دانستند!
این آموزه دینی که می فرماید : « انسان جاهل با مکر و حیله دیگران فریب می خورد » (9 ) شاهد گویایی است بر این واقعیت تلخ که جهل و نادانی مردم باعث شد که در دام های مکر و حیله معاویه اسیر شوند و فریب خورند و به گمراهی بیفتند و در برابر علی (ع ) و فرزندش حضرت امام حسین (ع ) قرار گیرند.
مکر و نیرنگ ها و اغواگری های حکومت بنی امیه حتی در میان سپاهیان حضرت علی (ع ) نیز رخنه کرد و اثر گذاشت و آنان را به جهل و قشری گری کشاند به گونه ای که گروهی از آنها در دوره امامت و حکومت امیرمومنان (ع ) با تاثیرپذیری از مکر و نیرنگ های معاویه در مشی و سیره سیاسی و نظامی آن پیشوای معصوم به تردید افتادند و جهل و جمود و قشری گری آنان باعث وارد آمدن ضرر و زیان های جبران ناپذیری به جبهه حق گردید.
در تاریخ آمده است که در جریان جنگ صفین جمع کثیری از یاران علی (ع ) خدمت امام (ع ) رسیدند و عرض کردند : « ما با این که به فضل شما اعتراف داریم ولی در جنگ با معاویه دچار تردید شده ایم ما را به مرزها بفرست تا در آن جا با کفار جنگ کنیم » .
همچنین در همین جنگ صفین بود که مردی از یاران امام علی (ع ) نزد عمار یاسر آمد و به او گفت : « من هنگام خروج از کوفه تا دیشب در باطل بودن معاویه و لزوم جنگ با وی تردید نداشتم اما اکنون دچار شک و تردید شدم زیرا می بینم که ما اذان می گوییم و نماز می خوانیم آنها نیز اذان می گویند و نماز می خوانند . » (10 )
نمونه دیگر که بسیار دردناک و اسف انگیز می باشد مربوط می شود به سیاست شیطانی قرآن بر سر نیزه کردن معاویه و فریفتن سپاهیان حضرت علی (ع ) و بازماندن از ادامه نبرد با دشمن .
معاویه که می دید جنگ صفین نزدیک است که با پیروزی سپاه حضرت علی (ع ) به اتمام رسد توسط عمروعاص به حیله ای دست یازید و آن اینکه دستور داد قرآن ها را سر نیزه کننده و به این علامت که ما حاضریم کتاب خدا را میان خود و شما حاکم قرار دهیم از پیشروی و وارد آمدن آخرین ضربات و مرحله نهایی پیروزی سپاه علی (ع ) جلوگیری کنند.
گروهی از سپاه حضرت علی (ع ) که اسیر جهل و جمود و قشری گری بودند در دام این سیاست شیطانی اسیر شدند و به نزد امام (ع ) آمدند و از او خواستند که دستور دهد جنگ علیه معاویه متوقف گردد. امیرمومنان (ع ) فرمود : « فریب آنان را مخورید که این کار مکر و خدعه است و دستور قرآن این است که ما به جنگ ادامه دهیم . زیرا آنان هرگز حاضر نبوده و نیستند به قرآن عمل شود و اصولا اختلاف ما و آنها بر سر عمل به قرآن است و معاویه و سپاهیانش که می بینند نزدیک است ما به پیروزی و نتیجه نهایی برسیم به این حیله و نیرنگ روی آورده اند. »
این گروه جاهل و نادان از سپاه امام (ع ) پاسخ دادند : « آنان به طور رسمی اعلام می کنند که ما حاضریم قرآن را میان خود و شما حاکم قرار دهیم به همین دلیل ما جنگ با سپاه معاویه را جایز نمی دانیم زیرا از این پس جنگ با آنان جنگ با قرآن است . بنابراین اگر سریع فرمان به متارکه نبرد صادر نکنی همین جا خود تو را قطعه قطعه خواهیم کرد. »
حضرت علی (ع ) به ناچار دستور به ترک جنگ داد و به این ترتیب از شکست اردوگاه باطل در اثر جهل و نادانی گروهی از سپاهیان جلوگیری به عمل آمد و پس از آن جریان حکمیت پیش آمد و دردهای تازه و رنج های مداوم و مظلومیت و غربت امام (ع ) و در پی آن شهادت جانسوز او با نقشه و توطئه منافقی به نام اشعث و به دست مسلمان جاهل و متحجری به نام ابن ملجم به وقوع پیوست .
این گونه بود که جهل و جمود مسلمان نمایانی که علی (ع ) را در مظلومیت و غربت افکندند و اسلام نبوی را منزوی ساختند و اسلام اموی را حاکم و مسلط نمودند در دوران امامت و رهبری حضرت امام حسین (ع ) تداوم یافت و موجب وقوع حادثه کربلا گردید.
به این ترتیب همان شمشیر جهلی که بر فرق علی (ع ) فرود آمد و آن را شکافت بر گلوی مطهر حضرت امام حسین (ع ) نشست . و این « جهل » هنوز هم در جوامع و سرزمین های اسلامی قربانی می گیرد!
پاورقی :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قرآن کریم سوره رعد (13 ) آیه 15
2 ـ سوره بقره (2 ) آیه 13
3 ـ سوره بقره (2 ) آیه 18
4 ـ غررالحکم تنظیم موضوعی ج 1 ص 202
5 ـ همان مدرک ص 205
6 ـ همان مدرک ص 206
7 ـ قیام و حیات حسینی موسسه فرهنگی قدر ولایت ص 150 و 151
8 ـ همان منبع ص 151
9 ـ غررالحکم ج 1 ص 210
10 ـ ره توشه راهیان نور دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ص 120 و 121
بررسی های دقیق تاریخی ما را به این واقعیت رهنمون می شود که جهل و نادانی مردم در واقعه کربلا یکباره و سریع به وجود نیامد بلکه دارای سابقه ای طولانی می باشد که به دوران امامت و زمامداری حضرت علی (ع ) باز می گردد
همان شمشیر جهلی که بر فرق علی (ع ) فرود آمد و آن را شکافت بر گلوی مطهر حسین (ع ) نیز نشست و این « جهل » هنوز هم در جوامع و سرزمین های اسلامی قربانی می گیرد!
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
جنایت هولناک رژیم صهیونیستی در غزه و قتلعام صدها مرد و زن و کودک مظلوم، بار دیگر چهرهی خونخوار گرگهای صهیونیست را از پشت پردهی تزویرِ سالهای اخیر بیرون آورد و خطر حضور این کافر حربی را در قلب سرزمینهای اُمت اسلام، به غافلان و مسامحهکاران گوشزد کرد.
مصیبت این حادثهی هولناک برای هر مسلمان بلکه برای هر انسان با وِجدان و با شرف در هر نقطهی جهان بسی گران و کوبنده است، ولی مصیبت بزرگتر سکوت تشویقآمیز برخی دولتهای عربی و مدّعی مسلمانی است. چه مصیبتی از این بالاتر که دولتهای مسلمان که باید در برابر رژیم غاصب و کافر و محارب، از مردم مظلوم غزه حمایت میکردند، رفتاری پیشه کنند که مقامات جنایتکار صهیونیست، گستاخانه آنها را هماهنگ و موافق با این فاجعهآفرینیِ بزرگ معرفی کنند؟
سران این کشورها چه جوابی در برابر رسولالله صلیاللهعلیهوآله خواهند داشت؟ چه جوابی به ملتهای خود که یقیناً عزادار این فاجعهاند خواهند داد؟ به یقین امروز دل مردم مصر و اردن و سایر کشورهای اسلامی از این کشتار، پس از آن محاصرهی طولانی غذائی و داروئی لبالب از خون است.
دولت جنایتکار بوش در واپسین روزهای حکمرانی ننگین خود با همدستی در این جنایت بزرگ، رژیم آمریکا را بیش از پیش روسیاه کرد و پروندهی جرائم خود را به عنوان جنایتکار جنگی قطورتر ساخت. دولتهای اروپائی با بیتفاوتی و شاید همراهی خود در این فاجعهی بزرگ، یکبار دیگر دروغ بودن ادعاهای طرفداری از حقوق بشر را ثابت کردند و شرکت خود در جبههی ضدیت با اسلام و مسلمین را نشان دادند. اکنون سئوال من از علماء و روحانیون جهان عرب و رؤسای الازهر مصر این است که آیا هنگام آن نرسیده است که برای اسلام و مسلمین احساس خطر کنید؟ آیا هنگام آن نرسیده است که به واجب نهی از منکر و کلمةُ حقٍ عندَ امامٍ جائر عمل کنید؟
آیا عرصهی دیگری عریانتر از آنچه در غزه و فلسطین در جریان است در همدستی کُفار حربی با منافقان امّت برای سرکوب مسلمانان لازم است، تا شما احساس تکلیف کنید؟
سئوال من از رسانهها و روشنفکران جهان اسلام و بویژه جهان عرب آن است که تا چه هنگام به مسئولیت رسانهئی و روشنفکری خود بیتفاوت خواهید ماند؟ آیا سازمانهای حقوق بشرِ رسوای غرب و شورای باصطلاح امنیت سازمان ملل بیش از این هم ممکن است رسوا شوند؟
همهی مجاهدان فلسطین و همهی مؤمنان دنیای اسلام به هر نحو ممکن موظف به دفاع از زنان و کودکان و مردم بیدفاع غزهاند و هر کس در این دفاع مشروع و مقدس کشته شود شهید است و امید آن خواهد داشت که در صف شهدای بدر و اُحد در محضر رسولالله صلیاللهعلیهوآله محشور شود.
سازمان کنفرانس اسلامی باید در این شرائط حساس به وظیفهی تاریخی خود عمل کند و جبههی یکپارچهئی به دور از ملاحظهکاری و انفعال، در برابر رژیم صهیونیستی تشکیل دهد. باید رژیم صهیونیستی به وسیلهی دولتهای مسلمان مجازات شود. سران آن رژیم غاصب باید به جرم این جنایت و نیز محاصرهی طولانی مدّت، شخصاً محاکمه و مجازات شوند.
ملّتهای مسلمان میتوانند با عزّم راسخ خود این مطالبات را تحقّق بخشند و وظیفهی سیاستمداران و علما و روشنفکران در این بُرهه بسی سنگینتر از دیگران است.
اینجانب به مناسبت فاجعهی غزه روز دوشنبه را عزای عمومی اعلام میکنم و مسئولان کشور را به ادای وظائف خود در این حادثهی غمانگیز فرا میخوانم. وَ سَیعلَمُ الذین ظَلَموا اَیّ مُنقلبٍ یَنقلبون.
سیّدعلی خامنهای
8/دی/1387