خبرگزاری فارس: استاد رجال و علوم حدیث حوزه علمیه قم گفت: معاندان امیرالمؤمنین(ع) نمازهای 1000 رکعتی ایشان را زیر سؤال میبردند تا اینکه علامه امینی(ره) برای اثبات صحت این موضوع، در حرم امام رضا(ع) در یک شب 1000 رکعت نماز خواند!
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، عبدالحسین احمد امینی که بعدها به «علامه امینی» معروف شد، بیش از یک قرن پیش یعنی در سال 1285 هجری شمسی، در یکی از روستاهای سراب از توابع تبریز به دنیا آمد.
وی پس از کسب معارف اولیه در مدرسه علمیه تبریز و بهرهمندی از محضر اساتیدی همچون سیدمحمد موسوی (مولانا) و حضرات آیات سیدمرتضی خسروشاهی و حسن توتونچی، در سن 16 سالگی راهی نجف اشرف شد.
شیخ عبدالحسین در نجف، از محضر اساتیدی همچون سیدابوالحسن اصفهانی، میرزا محمد نائینی، شیخ محمدحسین کمپانی، شیخ محمدحسین کاشفالغطاء، سیدمحمد حسینی فیروزآبادی، سیدابوتراب خوانساری، میرزا علی ایروانی و میرزا ابوالحسن مشکینی بهرهمند شد.
او پس از 16 سال تلمّذ از محضر اساتید و بهرهمندی از معنویات امیرالمؤمنین(ع) در نجف اشرف، در سن 32 سالگی به کشور بازگشت، اما شیفتگی او به مقام امیرالمؤمنین (ع) بار دیگر او را به نجف بازگرداند و در این مراجعت، به درجه اجتهاد نائل آمد.
مرحوم علامه امینی، از مجتهدان بزرگی از جمله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، علیاصغر ملکی تبریزی و آقابزرگ تهرانی اجازه روایت و نقل حدیث دریافت کرد.
علامه امینی پس از مدتی تدریس، به تألیف کتابهای دینی روی آورد و رسالاتی چون «شهداءالفضیلة»، «سیرتنا وسنّتنا»، «تفسیر فاتحةالکتاب»، «ثمرات الأسفار»، «ریاض الأنس» و «المقاصد العلیة» را به رشته تحریر در آورد.
مهمترین اقدام علامه امینی در حوزه تألیف، کتاب 20 جلدی «الغدیر» است که به گواهی مرحوم سیدجعفر شهیدی (از یاران علامه در تهران و نجف)، مرحوم علامه امینی چهل سال متوالی، هر روز در حدود 16ساعت در تهیه مطالب «الغدیر» همت گماشت.
وی در تبیین هدف خود از نگارش الغدیر میگوید: «الغدیر، ملل اسلامی را در یک صف واحد، متحد و متشکل میسازد. مجموعه مطالب این اثر اتحادی را که در زمان رسول خدا (ص) در سایه همدلی اسلامی بین صفوف مسلمین بود، دوباره به جوامع اسلامی باز میگرداند».
علامه امینی در «الغدیر» کوشیده است با نامبردن از 110 تن از صحابه و 84 نفر از تابعین پیامبر (ص) ـ که حدیث غدیر را رویات کردهاند ـ ولایت مطلقه ائمه معصومین را از طریق اثبات خلافت بلافصل امام علی (ع) اثبات کرده و سپس ولایت غیر معصوم را نفی کند.
علامه امینی میگوید: «من برای نوشتن الغدیر، 10 هزار کتاب را از بای بسمالله تا تای تمّت خواندهام و به 100 هزار کتاب مراجعه مکرر داشتم.»
علامه امینی در دوازدهم تیرماه سال 1349 در تهران دار فانی را وداع گفت. مزار این عالم ربانی در نجف اشرف است و به عقیده بسیاری از علما، علامه امینی با نگارش کتاب «الغدیر» دل امیرالمؤمنین (ع) و شیعیان آن حضرت را شاد کرد.
* اثبات صحت ماجرای نماز 1000 رکعتی امیرالمؤمنین(ع)
حجتالاسلام والمسلمین محمد مسعودی از استادان رجال و علوم حدیث حوزه علمیه قم درباره یکی دیگر از اقدامات مهم علامه امینی به خبرنگار فارس چنین میگوید: علامه امینی(ره) احوالات عجیبی داشت. ما شنیدهایم که امیرالمومنین علی علیهالسلام در هر شب هزار رکعت نماز میخواندند. این مسئله مورد نقد برخی مخالفین قرار گرفت که مگر در یک شب، انسان چقدر میتواند نماز بخواند که هزار رکعت شود؟!
وی ادامه داد: در احوالات علامه امینی است که ایشان در سفری که به مشهد مقدس داشت، در حرم امام رضا علیهالسلام شبها هزار رکعت نماز میخواند تا ثابت کند چنین امری محال نیست.
منبع:فارس
خبرگزاری فارس: نویسنده کتاب «وحی شناسی» گفت: پیامبر(ص) فقط دو بار صورت اصلی جبرئیل را مشاهده کرد؛ یک بار در غار حرا و در آغاز نزول قرآن و بار دیگر زمانی که به معراج رفت.
حجتالاسلام مصطفی کریمی عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در گفتوگو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس، با بیان اینکه پیامبر اکرم(ص) در دریافت وحی دخالت تام نداشته است، ابراز داشت: هر چند که برای دریافت وحی، ظرف درونی شخص باید دارای ظرفیت باشد، چنانچه امام حسن عسگری علیهالسلام در خصوص دارا بودن شرایط روحی پیامبر برای دریافت وحی میفرماید: «ان اللّه وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاها فاختاره لنبوته»، «خداوند، قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلبها یافت و آن گاه او را برای نبوت برگزید»، این نشان میدهد که پیامبر دارای یک ظرفیت و توانایی ویژه برای دریافت وحی بوده است.
وی با اشاره به «تحنث» پیامبر در غار حرا در دوران قبل از بعثت، افزود: «تحنث» تقریباً نوعی اعتکاف است که از در آیین حضرت ابراهیم علیهالسلام وجود داشته و موحدان به مدت 40 روز به گوشهگیری و عزلت میپرداختند که با ظهور اسلام، پیامبر (ص) مدت آن را به 10 روز آخر ماه رمضان تغییر داد و به عنوان اعتکاف مطرح ساخت، هر چند که سه روز میانی ماه رجب نیز به عنوان ایام اعتکاف محسوب میشود، بنابراین تحنث پیامبر(ص) در ارتقای نفس ایشان برای دریافت وحی بسیار موثر بوده است.
*وحی اکتسابی نیست/ وحی مقامی عطایی است
کریمی با تاکید بر اینکه وحی صرفاً اکتسابی نیست، بیان داشت: اینگونه نیست که وحی کاملاً وابسته به شرایط روحی، روانی و توانایی فرد باشد، به همین در آیات قرآن میبینیم که هر گاه مردم از پیامبران معجزه میخواستند، حضرات نمیآورد، میگفتند: نمیتوانیم معجزه بیاوریم، مگر به اذن خداوند! که این جمله نشان میدهد، پیامبران یک مقدار توانایی داشتن معجزه را داشتند و کاملاً معجزه در اختیار خودشان نبوده است.
وی با اشاره به اینکه دشمنان در قبال معجزه پیامبران میگفتند: «قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ»؛ «گفتند: شما جز بشرى مانند ما نیستید و [خداى] رحمان چیزى نفرستاده و شما جز دروغ نمىپردازید»، ادامه داد: پیامبران در جواب گفتند: «قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَمُنُّ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»؛ «پیامبرانشان به آنان گفتند: ما جز بشرى مثل شما نیستیم، ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منت مىنهد»، به همین جهت میتوان گفت، دریافت وحی یک نوع مقام عطایی، در سایه یک نوع توانایی اکتسابی است.
نویسنده کتاب « وحیشناسی» با اشاره به اینکه برخی از نقلها در خصوص نحوه ورود جبرئیل بر پیامبر (ص) و ابلاغ فرمان خداوند بر آغاز رسالت ایشان، خرافهای بیش نیست، خاطرنشان کرد: در بعضی از نقلها که در روایات اهل سنت و شیعه نیست، گفته شده هنگامی که پیغمبر(ص) مبعوث شد، فرشته حضرت را فشار داد و گفت: بخوان، پیامبر(ص) گفت: نمیتوانم بخوانم!، این نقل ساختگی است، یعنی چنین چیزی نبوده است.
*انقطاع رسول(ص) از حالت ماده به عالم معنا/ رد شبهات مستشرقان درباره حالت پیغمبر در وحی
وی با بیان اینکه حضرت رسول در هنگام دریافت وحی دچار یک نوع انقطاع از عالم ماده میشدند، افزود: یعنی پیامبر (ص) در هنگام وحی مستقیم یا حالتهایی که فرشته را نمیدید، وحی برای حضرت خیلی سخت میشد، در توحید صدوق از امام صادق (ع) نقل شده که از حضرت پرسیدند: آن حالت مدهوش شدن که به پیامبر (ص) به هنگام وحی دست میداد چه بود؟، فرمود: این هنگامی بود که در میان او و خداوند هیچ کس واسطه نبود و خداوند مستقیماً بر او تجلی میکرد».
نویسنده کتاب «معجزات پیامبر» با بیان اینکه برخی از مستشرقان غربی تهمتهایی را به پیغمبر زدهاند که نعوذبالله پیامبر صرع داشته است، اظهار داشت: در همین زمینه یکی دیگر از مستشرقان غربی جواب میدهد، مگر میشود، یک پیامبری صرع داشته باشد و قرآن را بیاورد! و یک میلیارد مسلمان پیرو او و پیرو وحی آن باشند! در حالی که این چنین نیست، آن حضرت در اثر آن فشاری که - دقیقاً نمیدانیم، مکانیسم آن چه بوده است که حتی در زمستان سرد هنگام دریافت وحی، پیامبر به شدت عرق میکردند- از سنگینی وحی بود، دچار سختی میشدند.
وی با اشاره به آیه قرآن در رابطه با سنگینی وحی بر پیامبر(ص)، ادامه داد: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا»؛ «در حقیقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مىکنیم»، یکی از علتها این بوده است که در اثر انقطاعی که برای حضرت در وحی صورت میگرفت و توجه ایشان به وحی، دیگران احساس میکردند که ایشان مدهوش میشوند.
*دریافت وحی یا در آسمان یا در زمین
کریمی با بیان اینکه حضرت رسول(ص) برای دریافت وحی یا به آسمان میرفت یا فرشته وحی به زمین میآمد، خاطرنشان کرد: در آن موقعی که پیامبر خودش را به بالا میکشید، شرایط برای حضرت خیلی سخت میشد، باید در نظر داشت که سخن خداوند بر هر قلبی که نازل شود، بالاخره آن قلب متأثر میشود، چنانچه وقتی حضرت موسی(ع) به میقات رفت و بنیاسرائیل خواستند، خدا را آشکارا ببینند، خداوند فرمود، من را نمیبینید، ولی به این کوه نگاه کنید، «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ»، کوه یک دفعه متلاشی شد و این نشان میدهد که خداوند بر هر موجودی که بخواهد تجلی کند، ولو پر ظرفیت باشد، سنگین بوده است.
وی در تشریح این موضوع، افزود: چنانچه اگر کسی بخواهد به محضر امام زمان (عج) مشرف شود، چه حالتی بر او خواهد بود، یک چنین حالتی در مرتبه بسیار بالایی برای پیغمبر هنگام وحی وجود داشته است.
*آیات ابتدایی سوره «مدثر» مربوط به سه سال بعد از بعثت است نه فردای روز مبعث
نویسنده کتاب «جامعیت قرآن» با اشاره به آیات ابتدایی سوره «مدثر»، ابراز داشت: «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنذِرْ»؛ «ای کشیده رداى شب بر سر، بر خیز و بترسان»، آیاتی هستند که سه سال بعد از بعثت پیامبر(ص) بر ایشان نازل شد،نه اینکه در فردای روز بعثت بر پیغمبر نازل شده باشد، این آیه، آیه تبلیغ است، در حالی که در شب مبعث حضرت رسول(ص) ابلاغ رسالت را دریافت کردند.
پیامبر(ص) 2 بار چهره اصلی جبرئیل را مشاهده کرد
وی با بیان اینکه پیامبر اکرم(ص) تا پیش از رسالت صدای جبرئیل را میشنیدند، ادامه داد: پیامبر(ص) دو بار صورت اصلی جبرئیل را مشاهده کرده است، یک بار در غار حرا و در آغاز نزول قرآن و دیگر زمانی که پیامبر به معراج رفت، بار دوم و زمانی که پیامبر به معراج رفت، این شخص پیامبر بود که تقاضا کرد جبرئیل را به صورت اصلی خودش ببیند که آیات «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول کَرِیم... وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ» (تکویر: 19 و 23) به آن اشاره میکند، بیشتر مواقع حضرت رسول(ص) جبرئیل را به شکل یک دحیه کلبی میدید، دیگران گمان میکردند، دحیه کلبی نزد حضرت هست، ولی حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) میفهمیدند که فرشته وحی است که نزد آن پیغمبر به شکل دحیه کلبی آمده است.
چنان که درک شب قدر، کاری مشکل است، بیان جایگاه و «قدر» شب قدر عملی است دشوار که تنها راه یافتگان به آن شب عزیز میتوانند واقعیت و حقیقت آن را بیان دارند؛ چرا که قرآن به پیامبر خدا فرمود: «و تو چه دانی شب قدر چیست؟»
در وصف آن همین بس که «از هزار ماه برتر است» و مسائلی بر قدر و منزلت این شب افزوده است، از جمله:
1- نزول قرآن
نزول جامعترین، کاملترین و ماندگارترین کتاب الهی بر عظمت و منزلت شب قدر افزوده است. قرآن خود میگوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْانَ»(1)؛ «ماه [مبارک] رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است.» اما در چه شبی از شبهای آن ماه، قرآن نازل شده است؟ آیه دیگر بیان میکند که «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» (2)؛ «به راستی، آن [قرآن] را در شبی پر برکت نازل کردیم.» و این شب مبارک را در سوره قدر مشخص فرموده که «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (3)؛ «به حقیقت ما آن [قرآن] را در شب قدر فرود آوردیم.» پس باید گفت نزول قرآن در چنین شبی بر عظمت آن میافزاید. این نکته را هم اضافه کنیم که این نزول، نزول دفعی است بر قلب رسول گرامی اسلام، نه نزول تدریجی که آغاز آن با آغاز بعثت یعنی بیست و هفتم رجب همراه است.
2- تقدیر امور
در نامگذاری شب قدر بیانهای مختلفی وارد شده است: برخی آن را به معنای شبی با عظمت و بزرگ «لَیْلَةُ الْعَظَمَة» (4) گرفتهاند؛ چرا که قدر در قرآن به معنای منزلت و بزرگی خداوند آمده، در آیهای میخوانیم: «ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(5) ؛ «قدر ندانستند (و نشناختند) خدا را آنگونه که حقّ عظمت او بود.»
«قدر» به معنای تقدیر و اندازهگیری و تنظیم است. این معنی را هم لغت تأیید میکند و هم قرآن و روایات. راغب اصفهانی میگوید: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ اَیْ لَیْلَةٌ قَیَّضَها لِأُمُورٍ مَخْصُوصَة » (6)؛ شب قدر یعنی شبی که (خداوند) برای [تنظیم و تعیین] امور مخصوصی آن را آماده [و مقرّر] نموده است.» و قرآن کریم میفرماید: در آن شب «یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ» (7) «هر کاری بر طبق حکمت [خداوند] جدا (و تعیین و تنظیم) میگردد.»
در بحارالانوار روایتی آمده که: «هر کس در شب قدر، از روی ایمان و محاسبه (و اخلاص) نماز گزارد، خداوند گناهان گذشته او را میبخشد.»
و امام صادق علیه السلام فرمود: «التَّقْدیرُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ تِسْعَةُ عَشْرٍ، وَالاِْبْرامُ فی لَیْلَةِ اِحْدی وَ عِشْرینَ وَالْاِمْضاءُ فی لَیْلَةِ ثَلاثَ وَ عِشْرینَ (8)؛ « تقدیر امور و سرنوشتها در شب قدر، یعنی شب نوزدهم، تحکیم آن در شب بیست و یکم، و امضا آن در شب بیست و سوم صورت میگیرد.»
و امام رضا علیه السلام فرمود: «... یُقَدَّرُ فیها ما یَکُونُ فی السَّنَةِ مِنْ خَیْرٍ اَوْ شَرٍّ اَوْ مَضَرَّةٍ اَوْ مَنْفَعَةٍ اَوْ رِزْقٍ اَوْ اَجَلٍ وَ لِذلِکَ سُمِّیَتْ لَیْلَةُ الْقَدْر (9)؛ در آن شب (قدر) آنچه که در سال واقع میشود، تقدیر و اندازهگیری میشود، از نیکی و بدی و سود و زیان و روزی و مرگ. به همین جهت نیز شب قدر شب اندازهگیری نامیده شده است.»
و طبق روایات فراوانی (10) سرنوشت افراد برای سال بعد، مانند: رزق و روزی، مرگ و میرها، خوشی و ناخوشیها، حج رفتن و حوادث دیگر زندگی، بر اساس استعدادها و لیاقتها، رقم میخورد، و این تقدیر حکیمانه هم، در انسان هیچ گونه «اجبار» و «سلب اختیاری» به وجود نمیآورد. میتوان بین تمام اقوال این گونه جمع کرد که در این شب با عظمت و بزرگ، با فرود ملائکه آسمانی، تقدیرات یک سال مشخص و بر قلب حجّت زمان علیهالسلام عرضه میشود.
شب قدر بزرگترین سند امامت و تداوم آن در طول زمان است. در روایات فراوانی، وجود شب قدر را در هر زمان دلیل لزوم امامت و بقای آن دانسته اند، لذا سوره قدر به منزله شناسنامه اهلبیت علیهمالسلام شمرده شده است که به برخی روایات اشاره میشود:
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: علی علیهالسلام زیاد میفرمود: هیچ گاه تیمی و عدوی (ابوبکر و عمر) خدمت پیامبر جمع نشدند مگر آن که آن حضرت سوره «اِنّا اَنْزَلْناهُ ...» را با خشوع و گریه میخواند، سپس آن دو عرض میکردند چقدر رقّت شما نسبت به این سوره شدید است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمود: به جهت آنچه چشمم دیده و دلم فهمیده است و به جهت آنچه دل این شخص [یعنی علی علیهالسلام ] پس از من خواهد دید. آن دو میگفتند: مگر شما چه دیدهای و او چه میبیند؟
رسول اکرم فرمود: «هر کس که از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم شده است و محروم نمیماند از خیرات شب قدر، مگر کسی که (با اعمال خویش) خود را محروم نموده باشد.»
فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای آن دو نوشت «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ» ؛ «ملائکه و روح در آن شب با اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل میشوند.» آنگاه میفرمود: آیا بعد از «کُلُّ اَمْرٍ؛ تمام امرها» که خداوند میفرماید، چیزی باقی خواهد ماند؟ میگفتند: نه. سپس حضرت میفرمود: آیا میدانید آن کسی که هر امری بر او نازل میشود کیست؟ میگفتند: تو هستی ای رسول خدا! آنگاه میفرمود: بله ولی آیا شب قدر بعد از من هم ادامه دارد؟ میگفتند: بله. میفرمود: آیا [در شبهای قدر] بعد از من هم آن امر نازل میشود؟ میگفتند: بله. سپس میفرمود: بر چه کسی؟ میگفتند: نمیدانیم. سپس آن حضرت از سر من (علی) میگرفت (و دست را روی سر من قرار میداد) و میفرمود: اگر نمیدانید بدانید، آن شخص پس از من این مرد است.
فرمود: پس آن گاه آن دو نفر همیشه اینگونه بودند که شب قدر را بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سبب هراسی که بر دل آن دو میافتاد، میشناختند.» (11)
و در جای دیگر علی علیه السلام فرمود: «به حقیقت شب قدر در هر سال وجود دارد و امر سال در آن شب نازل میشود و به راستی برای آن امر صاحبان امری است. عرضه شد آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «اَنَا وَ اَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبی اَئِمَّةً مُحَدَّثُونَ» (12)؛ من و یازده امام از نسل من که همه امامانی محدَّث میباشند ( ملائکه را نمیبینند ولی صدای آنها را میشنوند). »
و در برخی روایات آمده که خود ولایت علی علیه السلام و ائمه علیهمالسلام جزء تقدیرات آن شب است (13) و دستور دادهاند که با مخالفان برای اثبات امامت و بقای آن و زنده بودن مهدی علیه السلام به شب قدر استدلال کنید.(14) آری، بقای شب قدر دلیل محکمی است بر بقای امامت و بقای امامت اقتضا میکند حیات و زنده بودن مهدی علیه السلام را و حیات مهدی علیه السلام نشانه حیات مذهب پیشتاز و همیشه در صحنه تشیّع است. لذا اسلام اصیل و قرآن تا ابد زنده است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «التَّقْدیرُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ تِسْعَةُ عَشْرٍ، وَالاِْبْرامُ فی لَیْلَةِ اِحْدی وَ عِشْرینَ وَالْاِمْضاءُ فی لَیْلَةِ ثَلاثَ وَ عِشْرینَ ؛ « تقدیر امور و سرنوشتها در شب قدر، یعنی شب نوزدهم، تحکیم آن در شب بیست و یکم، و امضا آن در شب بیست و سوم صورت میگیرد.»
4- بخشش گناهان
یکی دیگر از ویژگیهای شب قدر بخشش گناهان و عفو عاصیان و مجرمان است، لذا باید تلاش نمود تا این فیض عظمای الهی شامل حال انسان شود. وای به حال انسانی که در شب قدر مورد غفران الهی قرار نگیرد؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمود: «کسی که شب قدر را درک کند، پس بخشیده نشود پس خدا او را (از رحمت خویش) دور میسازد.» (17)
و در جای دیگر فرمود: «هر کس که از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم شده است و محروم نمیماند از خیرات شب قدر، مگر کسی که (با اعمال خویش) خود را محروم نموده باشد.» (18)
لذا باید تلاش مضاعف نمود تا غفران الهی در این شبِ بخششِ گناهان شامل حال انسان گردد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمود: «کسی که در شب قدر به پاخیزد (و آن شب را) از روی ایمان و محاسبه (و اخلاص بیدار باشد) گناهان گذشتهاش بخشوده میشود.» (19)
در بحارالانوار در ذیل این روایت اضافه شده: «هر کس در شب قدر، از روی ایمان و محاسبه (و اخلاص) نماز گزارد، خداوند گناهان گذشته او را میبخشد.» (20)
پینوشتها:
1- بقره/ 185 .
2- دخان/ 3 .
3- قدر/ 1.
4- تفسیر نوین، محمدتقی شریعتی، ص275/ مجمع البیان، ابوعلی طبرسی، ج1، ص 518 .
5- حج/ 74 .
6- المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، ص 395 .
7- دخان/ 4 .
8- وسائل الشیعه، حرّ عاملی، دار الاحیاء التراث، ج 7، ص259/ تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص627/ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص487 .
9- عیون اخبارالرضا، ج2، ص 116 .
10- تفسیر نورالثقلین، ج5، ص631 / البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 486/ بحار الانوار، ج94، صص 141 – 18 .
11- اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ج1، ص 363 – 364 .
12- اثباة الهداة، شیخ حرّ عاملی، قم مطبعة العلمیة، ج2، ص 256/ بحارالانوار (همان)، ج 94، ص15، ح26 .
13- همان، ص18 .
14- اصول کافی، ج1، ص 353 - 362 - 364، روایت 6 .
15- مبلغان عزیز توجه داشته باشند که یکی از شبهای قدر را حتما به صحبت و سخنرانی در مورد امام زمان علیه السلام اختصاص دهند که هم تناسب دارد و هم لازم است و هم عنایاتی را به دنبال دارد.
16- تفسیر فرات کوفی، مؤسسه نشر، ص581 .
17- بحار الانوار، ج94، ص80، ح47 .
18- کنز العمّال، علی متقی هندی، بیروت، مؤسسه الرساله، ج8، ص534، ح28 . 24 .
19- وسائل الشیعه، ج10، ص 358، ح13601.
20- بحار الانوار، ج93، ص 366، ح 42 .
در مناجات شاکین، سه محور تشخیص داده میشود. اول: شکایت از نفس؛ دوم: شکایت از شیطان و سوم: شکایت از قلب، در بعضی از حالات و صفاتش. شیطان یک معنای عامی دارد که به صورت صفت ذکر میشود، یعنی موجودی که مبدأ شرارت است. گاهی شیطان بر “ابلیس”؛ اطلاق میشود، شیطان با الف و لام عهد که گفته میشود یعنی آن شیطان معینی که معهود است، وگرنه لفظ شیطان اسم خاص نیست بلکه ابلیس اسم خاص است. شواهدی هست که عنوان شیطان بر غیر ابلیس هم اطلاق میشود. ما این موجود را نمیشناسیم و نمیبینیم، قرآن هم میفرماید ”إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ1“. ما نه از درکِ شیطان تجربهی حسّی داریم و نه هیچ برهانِ عقلی وجود شیطان را اثبات میکند. فقط راه شناختنش وحی است. اگر انبیاء نفرموده بودند که چیزی به نام ابلیس وجود دارد و شیطانی هست که در انسان وسوسههایی ایجاد میکند، هیچ راهی برای اثباتش نداشتیم؛ مگر اینکه کسی از اولیاء خدا باشد ببیند یا خودش از شیاطین باشد!
خدای متعال برای اینکه هم میزانِ ایمان و تسلیم ابلیس را آزمایش کند و هم وسیلهای برای آزمایش بنی آدم قرار دهد، او را سالها قبل خلق کرد تا اینکه نوبت به خلقت حضرت آدم(ع) رسید. بعد به ملائکه دستور داد که سجده کنند. شیطان هم در صف ملائکه بود. همهی فرشتگانی که مورد این خطاب بودند، اطاعت کردند و در مقابل حضرت آدم سجده کردند، مگر ابلیس. خدای متعال فرمود: چرا تو سجده نکردی؟ گفت: خدایا من از انسان بهترم؛ ”أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ2“؛ وجود من کاملتر است، افضل است، صحیح نیست که موجود کاملتر در مقابل موجود ناقص به خاک بیفتد. با این عصیانی که شیطان کرد، معلوم شد ایمانِ ابلیس، مطلق نیست. ایمانی پذیرفته است و موجب کمال میشود که شرط و قیدی نداشته باشد. شش هزار سال ملائکه خیال میکردند ابلیس هم مثل خودشان ایمانِ مطلق دارد. این جریان باید اتفاق میافتاد تا معلوم شود ایمان او مطلق نیست. این هشدار بزرگی برای ما هم هست که خودمان را بیازماییم، ببینیم ایمان ما مطلق است یا مشروط است؟ آیا طوری هستیم که هر چه خدا امر کند اطاعت کنیم؟ این بستگی به مراتب امتحان دارد.
آنهایی که ظرفیتشان بیشتر باشد امتحانشان سختتر است. برخی تکالیف بسیار سخت است و شاید در میان میلیونها انسان یک نفر هم ظرفیتش را نداشته باشد، ولی خدا ظرفیتهایی در افرادی سراغ دارد و آن تکالیف را متوجه آنها میکند، تا امتحانشان کند و به درجات عالی برسند. به حضرت ابراهیم(ع) دستور میدهد که جوانِ شادابِ زیبای مؤدب با معرفتت را به دست خودت سر بِبُر؛ ”وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ3“، این امتحان برای همه نیست، ما اگر خاری هم توی پای بچهمان برود نمیتوانیم تحمل کنیم. ابلیس، امتحان شد فقط به اینکه در مقابل انسان به خاک بیفتد. شیطان گفت تو من را از این تکلیف معاف کن، من عبادتی میکنم که هیچ کس نکرده باشد. به حسب روایت، خدای متعال فرمود؛ “إنی أحب أن أطاع من حیث أرید4“؛ اگر میخواهی اطاعت کنی، همانطوری که من میگویم انجام بده و الّا تو دلت را اطاعت کردهای و هر طور دلت خواسته عمل کردهای. شیطان در این امتحان مردود شد، آگاهانه هم مردود شد! از یک طرف کبر و خودبزرگبینی که در دلش بود و از یک طرف حسدی که نسبت به حضرت آدم داشت، باعث شد سرسختی نشان بدهد. این موجب شد تا انسانها به وسلیهی این ابلیس آزمایش شوند. بعد از اینکه ابلیس مردود شد گفت: ”فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ5“؛ قسم خورد به عزت الهی که همهی آدمیزادها را گمراه کند. فقط یک استثناء کرد و آن بندگان مخلَص را، یعنی آنهایی را که خدا برای خودش خالص کرده است.
اولاً شیطان هیچ کس را نمیتواند مجبور کند. اگر کسی روز قیامت بگوید: خدایا! من تحتِ وسوسهی شیطان مجبور شدم این کار را بکنم، خدا بر او حجت دارد. شیطان بر هیچ کس تسلطی ندارد. روز قیامت جهنمیها با هم به تخاصم میپردازند، او میگوید تقصیر تو بود، دیگری میگوید تقصیر تو بود ”کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَه6“؛ هر گروهی آن دیگری را لعنت میکند، تا بالاخره میآیند سراغ ابلیس و میگویند: تو بودی که همهی ما را گمراه کردی، جواب میدهد ”ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ”؛ من تسلطی بر شما نداشتم، ”إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی7“؛ مگر این که من دعوتتان کردم و شما قبول کردید. البته گاهی کار به جایی میرسد کسانی خودشان را در اختیار شیطان قرار میدهند و مرکب شیطان میشوند. خودشان میروند در اختیار شیطان، خب او هم تسلط پیدا میکند، ولی خدا برای شیطان بر کسی تسلطی قرار نداده است ”إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ8“؛ اگر کسانی ولایت شیطان را بپذیرند و بگویند تو آقا و ما نوکرتیم و هر چه تو میگویی ما عمل میکنیم، شیطان هم این هدیه را از ایشان میپذیرد و سوارشان میشود. این طور افراد نهتنها خودشان گمراه میشوند بلکه ابزاری میشوند برای گمراه کردن دیگران. شیاطین انس از اینجا پیدا میشوند.
چرا خدا شیطان را آفرید و چرا اینطوری شد؟ این چراها در سطح سادهای برای افرادی که با تدبیر الهی و با فلسفهی آفرینش آشنا نیستند زیاد مطرح میشود. خدا این عالم را طوری آفریده که کارها با اسباب انجام بگیرد. این هم حکمتها دارد، نه اینکه خدا نمیتوانست کارها بدون اسباب انجام شود. اصلاً وجود این اسباب، فلسفهی وجود این عالم است. اگر این اسباب نباشد، این عالم جا ندارد. برای مثال همهی ما احتیاج به غذا داریم، قرآن هم تصریح میکند روزی شما و فرزندانتان همه با خداست. سؤال میشود که خوب بود ظهر که میشد خدا روزی ما را میگذاشت سر جانمازمان، چرا آدم باید این قدر زحمت بکشد و کار کند؟! این اسباب برای چیست؟ راحت خدا یک نان درست میکرد، میگفت: نان! موجود شو؛ ”کُنْ فَیَکُونُ”؛ برای خدا که هیچ زحمتی ندارد! اما این حکمت دارد. از اوّلی که دنبال غذا میروید تا آخر، چقدر برای شما زمینهی آزمایش فراهم میشود. چقدر تکلیف برای شما و دیگران پیش میآید که در هر قدمی یا بهشت است یا جهنّم، یا ثواب است یا عقاب. آیا کشاورز در زمین خودش کشت میکند یا در زمین غصبی؟ آیا زکاتش را میدهد یا نمیدهد؟ آیا مزد کارگر را درست میدهد یا نه؟ نانوا نان را درست میپزد یا نه؟ معاملهها درست است یا نه؟ ربا و کم فروشی هست یا نیست؟ سر یک شکم سیر شدن، باید هزارها زمینه برای تکلیف پیش بیاید. زمینهای که انسان رشد کند. رشد ما در اطاعت امر خداست، امری باید باشد تا اطاعت کنیم. امر به چه؟ هر چه بیشتر زمینهی امر و نهی فراهم شود، زمینهی تکامل انسان هم بیشتر فراهم میشود و این عالم آفریده شده تا ما تکامل پیدا کنیم. درست است که هواهای نفسانی خودش عاملی برای امتحان است، که آیا ما به تمایلات خودمان عمل میکنیم یا زمینه را برای شکوفایی استعدادها و خواستهای معنوی و ملکوتی فراهم میکنیم؟ امّا در خیلی از این موارد، هر دو طرف، عاملی ضعیف است. احتیاج به یک تحریک داریم، یعنی زمینهی امتحان بیشتر، عمیقتر، لطیفتر و قویتری باید فراهم شود. در این میان نقش شیطان تقویت هواهای نفسانی است.
نکته دیگر این که چرا تصور میکنیم غذای حرام لذتش بیشتر است؟ چرا تصور میکنیم غذای دزدی مزهاش بیشتر است؟ چرا فکر میکنیم نظر به نامحرم لذتش بیشتر است؟ بعد هم میبینیم، نه، خیلی زشتتر هم بود و هیچ لذت فوقالعادهای هم نداشت، اما باز فردایش همان آش است و همان کاسه! باز خیال میکند نه خیر، این چیز دیگری است! انسان در کار خودش تعجب میکند که چطور میشود هر روز فریب میخورم؟ این کار شیطان است. موجودی است که به شما القاء میکند این لذتش بیشتر است، ”یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ9“؛ وسوسه میکند،”لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ10“؛ خودش گفته من چیزهایی را که ضرر دارد، گناه است و موجب عذاب میشود، در نظر مردم زینت میدهم. کاری میکنم خیال کند این چیز دیگری است!
مجموع کارهایی که شیطان میکند چند سنخ است. یکی این که در شناختهای ما با وسوسهها و القائاتش تصرف و یقین ما را تدریجاً به شک بدل میکند. گاهی در واضحترین چیزهایی که هیچ عاقلی انکار نمیکند، آدم مبتلا به شک میشود.در یک دسته چیزهایی که آدم میداند ارزش و لذتش چه اندازه هست، توهماتی میکند و گمان میکند که لذتش فوقالعاده است. بعدش هم میبیند که نشد، باز هم مرتبهی دوم و سوم تکرار میکند.نوع دیگر کار شیطان این است که در مواردی که انسان باید کار و تکلیفی انجام بدهد، میترسد ضرر کند. مصداق واضحش خمس دادن است. سر سال که میشود جانش در میآید خمسش را بدهد! با این که خرجهای دیگر میکند؛ سفر میکند سوغاتی میخرد، خرجهای الکی میکند. ”الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ11“؛ وعدهی فقر به آدم میدهد، یا تعبیر بهترش ”یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ12“، میترساند. میگوید: اگر تکلیفت را انجام بدهی فقیر میشوی. اگر روزه بگیری مریض میشوی. در صورتی که برعکس است، آن دوایش است، همان زکات و خمس باعث رشد مالش میشود. ”الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً”. شیاطین انس هم عیناً همین کار را میکنند، دست پروردهی همین هستند! مینشینند تعریف میکنند، دیشب رفتیم فلان جا چقدر حال کردیم، راست و دروغ به هم میبافد تا این جوان را تحریک کند فردا شب با او باشد. کار شیطان هم همین است، میگوید: بیا ببین چقدر لذت دارد. گول این آخوندها را نخور، دم غنیمت است.
از لطفهای قرآن این است که به صورتهای مختلف به ما هشدار میدهد چنین دشمنی دارید؛ ”إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّ13“، این واقعاً دشمن شماست، شما هم با او دشمنی کنید. وقتی انسان دید کسی به این فکر است که او را به گناه بکشاند، این هم شیطان است، نباید او را دوست خودش حساب کند. ”إلهی أشْکُو إلَیْکَ عَدوّاً یُضِلُّنی”، آن دشمن، دشمنی نیست که فقط بخواهد مال من یا خوشی زندگی من کم بشود، نه، او میخواهد من را گمراه کند. از این دشمن به تو پناه میبرم و شکایت میکنم. بعد مصداقش را ذکر میفرماید. ”وَشَیْطاناً یُغْوینی”، چون خودش گفته بود:؛ “لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ”، قسم خورده به اغوای من. حالا کار این دشمن چیست؟
“قَدْ مَلأَ بِالوَسْواسِ صَدْرِی”؛ سینهی من را پر از وسواس میکند. “وَأحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبی”؛ این خطوراتی را که القاء میکند قلب من را احاطه میکند. یعنی آنچنان خاطراتی در ذهن آدم ایجاد میکند و فشار میآورد که قوّهی ادراکی انسان را احاطه میکند. تا میآیم فکر صحیحی بکنم، فوراً خاطرات شیطانی میآید، و قلب را احاطه میکند.“یُعاضِدُ لِیَ الهَوی”؛ این نقش شیطان را درست نشان میدهد، آنی که من را به گناه میکشد، هوای نفس است، اما این هوای نفس و خواهشها را شیطان تقویت میکند.
“وَیُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیا”، انسان بطور طبیعی علاقههایی به دنیا دارد، ما فرزندِ این دنیا هستیم، رشدمان در طبیعت است، چیزهای این دنیا را دوست داریم، اما اینطور نیست که به آنها عشق بورزیم. هر وقت نیازی احساس میکنیم غذا میخوریم اما شیطان این چیزها را تزیین میکند. این باعث میشود که تدریجاً آدم نسبت به دنیا عشق بورزد و فریفتهی دنیا شود. اولیاء خدا هم از غذای خوب خوردن و استفاده از زینتهای دنیا لذت میبرند، ”مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ14“؛ از معاشرت با همسر خوبشان لذت میبرند، ممنوع نیست، اما دلباختگی و فریفته شدن و شیفتگی است که آدم را به تجاوز و طغیان میکشاند و بعد هم خدای نکرده به بیایمانی.
“وَیَحُولُ بَیْنی وَبَیْنَ الطَّاعَةِ وَالزُّلْفی”، آن وقت کار به اینجا میرسد که من دیگر آن رغبتی که به اطاعت خدا و به تقرب دارم، میلی که به کمالات انسانی و ارزشهای معنوی دارم، فراموشم میشود. من میمانم و همین خواستههای حیوانی و همین لذتهای دنیا که روز به روز مرا از خدا و از کمالات انسانی دور میکند. خداوند همه ما را در پناه خودش قرار دهد ان شاء الله.
1. اعراف / 27.
2. اعراف / 12.
3. بقره / 124.
4. بحارالأنوار، ج 2، ص 262، باب البدعة و السنة، روایت 5.
5. ص / 83-82.
6. اعراف / 38.
7. ابراهیم / 22.
8. نحل / 100.
9. ناس / 5.
10. حجر / 39.
11. بقره / 268.
12. آلعمران / 175.
13. فاطر / 6.
14. اعراف / 32.
منبع:رجا نیوز
دید و بازدید و صله رحم، یکی از سنتهای پسندیده و ارزشمند در دین اسلام است. با فرارسیدن ماه مبارک رمضان این سنت حسنه در قالب سفرههای افطاری رونق دیگری میگیرد و خویشاوندان دور هم جمع شده و از احوال هم جویا میشوند.
آیتالله جوادی آملی در کتاب گرانسنگ «مفاتیحالحیات» پس از آثار نیک پیوند با خویشاوندان و نیکی به آنها به بیان شیوهها و مصادیق صله رحم، آثار قطع رحم پرداخته است.
آثار قطع رحم
امام رضا (ع) فرمود: خداوند متعال تقوای الهی را با صله رحم همراه ساخت، پس هر کس صله رحم نکند تقوای الهی ندارد، در نتیجه دیگر اعمال نیکش پذیرفته نیست و کار او پیامدهای دنیوی و اخروی سختی خواهد داشت.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: قطع رحم مانع دعا و حجاب آن میشود؛ همچنین فرمود: هرگاه قطع رحم همگانی شود دارایی در دست اشرار قرار میگیرد.
از امام باقر (ع) روایت شده است: چهار چیز دارای کیفر زودرس است.. گسستن پیوند با اهل صله رحم.
از امام صادق (ع) هم روایت شده است: گناهی که به سرعت نابود میکند، قطع رحم است.
امام صادق (ع) فرمود: مردی که از عمرش سی و سه سال مانده قطع رحم میکند، پس خدا آن را به سه سال کاهش میدهد.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: در قیامت مردی که به ظاهر در مسیر خیر بوده، ناگهان رحمی که وی پیوند خود را با او گسسته بر او وارد میشود و او را به ژرفترین گودی آتش دوزخ میافکند؛ نیز رسول خدا (ص) فرمود: بوی خوش بهشت از مسافت هزار ساله به مشام میرسد؛ ولی ستم کننده به والدین و قطع رحم آن را نمییابند.
برخی از عوامل قطع رحم
گسستن پیوند خویشاوندی و پاس نداشتن حرمت والدین عوامل گوناگونی دارد؛ لیکن دو عامل مهم آن، بیحیایی و حرص اشاره میشود: امام صادق (ع) به مفضّل فرمود: برخی چناناند که اگر حیا نبود حق پدر و مادر و صله رحم را رعایت نمیکردند.
پیامبر (ص) نیز فرمود: از حرص بپرهیزید، زیرا پیشینیان را به خونریزی و قطع رحم کشانده است.
مصادیق و شیوههای صله رحم
صله رحم تنها رفتن به خانه بستگان نیست، بلکه مصادیق فراوانی دارد و مصداق کاملش این است که پیش از دیگران نیاز آنان را برطرف و آنان را خوشحال میکند. پس صله رحم و پیوند با هر خویشاوندی متناسب با شأن اوست، چنان که گاه تنها به سلام کردن به او یا پاسخ نیکو دادن به سلام اوست زیرا وی به کمک مالی نیاز ندارد.
برخی شیوهها و مصادیق صله رحم عبارتند از: ترک آزار خویشاوندان، سلام و تکریم، اطعام گرچه به جرعه آبی باشد، عیادت از بیمار، شرکت در مراسم عزا، زیارت و دیدار، هدیه دادن و تامین نیازهای آنان پیش از دیگران.
رسول گرامی (ص) فرمود: ای صاحبان خویشاوندی! با همدیگر دیدار کند ولی همسایه نشوید و به همدیگر هدیه دهید، زیرا زیارت و دیدار، دوستی را محکم میکند و همسایگی (ممکن است) موجب گسستگی پیوند شود و هدیه، خوی آدمی را نرم میکند.
امام صادق (ع) در احادیثی چنین فرمود: صله رحم کنید، هر چند با سلام کردن باشد، با خویشانت پیوند برقرار کن، هر چند با دادن جرعهای آب، با عشیره خود صله رحم کنید و در تشییع جنازه آنان حاضر شوید، از بیمارشان عیادت و حقوق آنان را رعایت کنید، برترین پیوند خویشاوندی این است که از آزارشان خودداری شود.
مرز صله رحم
پیوند خویشاوندی تنها به بستگان خوب و با ایمان اختصاص ندارد، بلکه وظیفهای اخلاقی و الهی است که فراگیر است، از این رو چنانچه پدر و مادر و دیگر خویشاوندان، مؤمن نیز نباشند احترامشان لازم و بر رفع نیازهای آنان تاکید شده است لیکن این ارتباط تا جایی است که به دیگر احکام دین آسیبی نرسد؛ ولی اگر براثر این ارتباط، دیگر احکام دین در خطر قرار گیرد نه تنها ارتباط با غیر متدینان لازم نیست بلکه جایز هم نیست.
خدای سبحان فرمود: ... سفارش ما به انسان این بود که به وی فرمان دادیم که پدر و مادرت را سپاسگزار باش، همان گونه که فرمانش دادیم که مرا شکرگزار باش، مبادا فرمان نبری و سپاسگزاری نکنی، که بازگشت همگان به سوی من است. و اگر پدر و مادرت تلاش کردند که چیزی را که بدان علم نداری - از آن روی که وجود ندارد شریک من سازی، از آنان پیروی مکن. البته در کارهای دنیا با آنان به نیکی معاشرت کن.
امام صادق (ع) فرمود: مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! خویشاوندانی دارم که جز ستم، قطع رحم و دشنام من، کاری نمیکنند، آیا آنان را رها کنم؟ فرمود: در این صورت خدا همه شما را ترک خواهد کرد. پرسید: پس چه کنم؟ فرمود: با کسی که پیوند خود را با تو گسسته، پیوند برقرار کن و به آن که تو را محروم ساخته عطا کن و از آن که بر تو ستم کرده در گذر. هر گاه چنین کردی خدا در برابر آنان پشتیبان تو است.
جهم بن حُمید از امام صادق (ع) پرسید: خویشاوندانی که مخالف عقیده دینی من هستند آیا حقی بر عهده دارند؟ فرمود: آری، حق خویشاوندی دارند که هیچ چیزی آن را قطع نمیکند و اگر با تو هم عقیده باشند دو حق دارند: حق رحم و حق اسلام.
مراتب خویشاوندی (اولویت در صله رحم)
با توجه به گستره پیوند خویشاوندی از یک سو و ناتوانی انسانها در رعایت آن با همه خویشاوندان از سوی دیگر، در آیات و روایات به رعایت ترتیب در پیوند خویشاوندی توجه شده است. بر پایه روایات یاد شده مراتب صله رحم شرح زیرند:
1 - پدر و مادر و از این دو نیز مادر مقدم است؛ 2. برادران و خواهران، 3. دیگر اقوام نسبی (عشیره: عموها، عمهها، عموزادهها و ....) 4. بستگان سببی (دامادها و ...) که تفصیل آن خواهد آمد. البته ازدواج زمینه لحوق سبب به نسبت را فراهم میکند.
از رسول گرامی (ص) روایت شده است که میفرماید: پنج دانه خرما با پنج گرده نان یا پنج دینار و درهمی که انسان به دست میآورد و میخواهد آن را مصرف کند با ارزشترین انفاقها آن است که به والدین خود انفاق کند. دوم بر خود و خانوادهاش و سوم به نزدیکان تهیدستش. چهارم به همسایگان فقیر و پنجم در راه خدا که از نظر پاداش کمترین است، یعنی تمام اقسام پنجگانه چون به دستور خدا و در راه اوست ثواب دارند؛ ولی ثواب صدقه از ثواب آن چهار کار خیر کمتر است.
امام حسین (ع) میفرماید از رسول خدا (ص) شنیدم میفرمود: (در رعایت حقوق خویشاوندی) از خانواده خود آغاز کن: نخست به مادرت، پدرت، خواهرت، برادرت. سپس با رعایت مراتب نزدیکان، هر یک به تو نزدیکترند.
در روایت دیگری آمده است: ای علی! برای نیکی با والدین خود دو سال و برای پیوند خویشاوندی یک سال سفر کن... .