ای بسیجی های کوچک سال!
مرگ در آغازتان مانده است، ای بسیجی های کوچک سال!
درنگاه برفی ام انگار، بذر نخل و آتش و خون را
بار دیگر باد افشانده است، ای بسیجی های کوچک سال!
داغمرگ گفتگوهاتان، ردپایی آرزوهاتان
بر غرور آسمان مانده ست، ای بسیجی های کوچک سال!
خسته و غمگین و زهرآلود، شاعری با یادتان هر شب
درسکوتم بغض ترکانده ست، ای بسیجی های کوچک سال!
تندری باران یکریزی.... پنجره.... مردی که پیشانی....
بر لبان شیشه چسبانده است: « ای بسیجی های کوچک سال»
گرچه پایان شما را شهر، درطلوع رخوتش خوانده ست
مرگ در آغازتان مانده است، ای بسیجی های کوچک سال!
محمدحسین جعفریان/font>