منبع:جمهوری اسلامی
نگاهی به قیام امام عصر(عج ) و زمینه های آن
اشاره : اندیشه پیروزی نهایی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم گسترش جهانی ایمان اسلامی استقرار کامل و همه جانبه ارزش های انسانی و تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده آل و بالاخره اجرای این ایده عمومی و انسانی بوسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی از او به مهدی (عج ) تعبیر شده است اندیشه ای است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامی با تفاوت ها و اختلاف هایی بدان مومن و معتقدند : زیرا این اندیشه حسب اصل و ریشه قرآنی است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام پیروزی نهایی ایمان اسلامی (هوالذی ارسل رسوله با لهدی و دین الحق لنظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون ) غلبه قطعی صالحان و متقیان و کوتاه شدن دست ستم کاران و جباران برای همیشه و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت را نوید داده است .
امید و آرزوی تحقق این نوید کلی جهانی در زبان و روایات اسلامی (انتظار فرج ) خوانده شده و عبادت شمرده شده است . اصل (انتظار فرج ) از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر استنتاج می شود و آن اصل « حرمت یاس از روح الله ) است .
مردم مومن به عنایات الهی هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمی دهند و تسلیم یاس و ناامیدی و بیهوده گرایی نمی گردند. چیزی که هست این (انتظار فرج ) و این (عدم یاس از روح الله ) در مورد یک عنایت عمومی و بشری است نه شخصیتی یا گروهی و بعلاوه توام است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داده است .
جامعه ایده آل
آرمان قیام و انقلاب مهدی (عج ) یک فلسفه بزرگ اجتماعی اسلامی است . این آرمان بزرگ گذشته از اینکه الهام بخش ایده و راه گشا بسوی آینده است آیینه بسیار مناسبی است برای شناخت آرمان های اسلامی .
این نوید ارکان و عناصر مختلفی دارد که برخی فلسفی و جهانی است و جزئی از جهان بینی اسلامی است . برخی فرهنگی و تربیتی است برخی سیاسی است برخی اقتصادی است برخی اجتماعی است برخی انسانی یا انسانی ـ طبیعی است .
مشخصات انتظار بزرگ
1 ـ خوشبینی به آینده بشریت : درباره آینده بشریت نظرها مختلف است . بعضی معتقدند که شر و فساد و بدبختی لازمه لاینفک حیات بشری است و بنابر این زندگی بی ارزش است و عاقلانه ترین کارها خاتمه دادن به حیات و زندگی است .
بعضی دیگر اساسا حیات بشر را ابتر می دانند : معتقدند که بشر در اثر پیشرفت حیرت آور تکنیک و ذخیره کردن انبارهای وحشتناک وسائل تخریبی رسیده به مرحله ای که با گوری که با دست خود کنده یک گام بیشتر فاصله ندارد. بنابر این نظریه بشر در نیمه راه عمر خود بلکه در آغاز رسیدن به بلوغ فرهنگی به احتمال زیاد نابود خواهد شد. البته اگر تنها به قرائن و شواهدی ظاهری قناعت کنیم این احتمال را نمی توان نفی کرد.
نظریه سوم این است که شر و فساد لازمه لاینفک طبیعت بشر نیست . شر و فساد و تباهی معلول مالکیت فردی است . تا این ام الفساد است شر و فساد هم هست و با خواسته انسان ها این ام الفساد از بین نمی رود ولی تکامل ابزار تولید و جبر ماشین روزی ریشه این ام الفساد را جبران خواهد کرد. پس آنچه مایه و پایه خوشبختی است تکامل ماشین است .
نظریه چهارم این است که ریشه فسادها و تباهی ها نقض روحی و معنوی انسان است . انسان هنوز دوره ناپختگی و جوانی را طی می کند و خشم و شهوت بر او و عقل او حاکم است . انسان بالفطره در راه تکامل فکری و اخلاقی و معنوی پیش می رود.
نه شر و فساد لازمه لاینفک طبیعت بشر است و نه جبر و تمدن فاجعه خودکشی دسته جمعی را پیش خواهد آورد. آینده بس روشن و سعادت بخش و انسانی که در آن شر و فساد از بیخ و بن برکنده خواهد شد در انتظار بشریت است .
این نظریه الهامی است که دین می کند. نوید مقدس قیام و انقلاب مهدی موعود در اسلام در زمینه این الهام است .
2 ـ پیروزی نهایی صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادی و صداقت بر زور و استکبار و استبداد وظلم و اختناق و قریب
3 ـ حکومت جهانی واحد .
4 ـ عمران تمام زمین در حدی که نقطه خراب و آباد نشده باقی نماند .
5 ـ بلوغ بشریت به خردمندی کامل و پیروزی از فکر و ایدئولوژی و آزادی از اسارت شرایط طبیعی و اجتماعی و غرائض حیوانی .
6 ـ حداکثر بهره گیری از مواهب زمین .
7 ـ برقراری مساوات کامل میان انسان ها در امر ثروت .
8 ـ منتفی شدن کامل مفاسد اخلاقی از قبیل زنا ربا شرب خمر خیانت دزدی آدمکشی و غیره و خالی شدن روان ها از عقده ها و کینه ها
9 ـ منتفی شدن جنگ و برقراری صلح و صفا و محبت و تعاون .
10 ـ سازگاری انسان و طبیعت .
دو نوع انتظار
انتظار فرج دوگونه است : انتظاری که سازنده است تحرک بخش است تعهدآور است عبادت بلکه با فضیلت ترین عبادت است و انتظاری که ویرانگر است . بازدارنده است فلج کننده است و نوعی « اباحیگری » محسوب می شود.
انتظار ویرانگر
برداشت قشری مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود این است که صرفا ماهیت انفجاری دارد : فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها و تبعیض ها و اختناق ها و حق کشی ها و تباهی ها ناشی می شود. نوعی سامان یافتن است که معلول پریشان شدن است . آنگاه که صلاح به نقطه صفر برسد حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد باطل یکه تاز میدان گردد. جز نیروی باطل نیرویی حکومت نکند فرد صالحی در جهان یافت نشود این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت ـ نه اهل حقیقت زیرا حقیقت طرفداری ندارد ـ از آستین بیرون می آید.
علی هذا هر اصلاحی محکوم است زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است . تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی شود. برعکس هر گناه و هر فساد و هر ظلم و هر تبعیض و هر حق کشی هر پلیدی ای به حکم اینکه مقدمه صلاح کلی است و انفجار را قریب الوقوع می کند رواست زیرا « الغایات تبرر المبادی » (هدف ها وسیله های نامشروع را مشروع می کنند). پس بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار ترویج و اشاعه فساد است .
اینجاست که گناه هم فال است و هم تماشا. هم لذت و کامجویی است و هم کمک به انقلاب مقدس نهایی . اینجاست که این شعر مصداق واقعی خود را می یابد :
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
این گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعی بغض و عداوت می نگرند زیرا آنان را از تاخیراندازان ظهور و قیام مهدی موعود(عج ) می شمارند. برعکس اگر خود هم اهل گناه نباشند در عمق ضمیر و اندیشه با نوعی رضایت به گناهنکاران و عاملان فساد می نگرند زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم می نمایند.
شبه دیالکتیکی
این نوع از برداشت از آن جهت که با اصلاحات مخالف است و فسادها و تباهیها را به عنوان مقدمه یک انفجار مقدس موجه و مطلوب می شمارد باید « شبه دیالکتیکی » خوانده شود. با این تفاوت که در تفکر دیالکتیکی با اصلاحات از آن جهت مخالفت می شود و تشدید نابسامانیها از آن جهت اجازه داده می شود که شکاف وسیعتر شود و مبارزه پیگیرتر و داغ تر گردد ولی این تفکر عامیانه فاقد این مزیت است : فقط به فساد و تباهی فتوا می دهد که خود به خود منجر به نتیجه مطلوب بشود. این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدی موعود و این نوع انتظار فرج که منجر به نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی می شود و نوعی « اباحیگری » باید شمرده شود به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی وفق نمی دهد.
انتظاری سازنده
آن عده از آیات قرآن کریم ـ که همچنان که گفتیم ریشه این اندیشه است و در روایات اسلامی به آنها استناد شده است ـ در جهت عکس برداشت بالاست . از این آیات استفاده می شود که ظهور مهدی موعود حلقه ای است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد. آیاتی که بدانها در روایات استناد شده است نشان می دهد که مهدی موعود(عج ) مظهر نویدی است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان است .
وعدالله الذین امنوا (منکم ) و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض (کما استخلف الذین من قبلهم ) ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئالله
ترجمه : خداوند به مومنان و شایسته کاران (شما) وعده داده است که آنان را جانشین زمین قرار دهد (همچنان که پیشینیان را قرار داد) دینی که آنها را پسندیده است مستقر سازد دوران خوف آنان را تبدیل به دوران امنیت نماید (دشمنان آنان را نابود سازد) بدون ترس و واهمه خدای خویش را بپرستند و اطاعت غیر خدا را گردن ننهند و چیزی را در عبادت یا طاعت شریک حق نسازند.
ظهور مهدی موعود منتی است بر مستضعفان و خوار شمرده شدگان و وسیله ای است برای پیشوا و مقتدا شدن آنان و مقدمه ای است برای وراثت آنها و خلافت الاهی در روی زمین :
ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
ظهور مهدی موعود تحقق بخش وعده ای است که خداوند متعال از قدیم ترین زمان ها در کتب آسمانی به صالحان و متقیان وعده داده است که زمین از آن آنان است و پایان تنها به متقیان تعلق دارد :
ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکران الارض یرثها عبادی الصالحون .
ان الارض لله یورثها من یشا من عباده و العاقبه للمتقین .
حدیث معروف که می فرماید : (یملا الله به الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا) نیز شاهد مدعای ماست نه بر مدعای آن گروه .
در این حدیث نیز تکیه بر ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است و می رساند که قیام مهدی برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند. بدیهی است که اگر گفته شده بود (یملا الله به الارض ایمانا و توحیدا و صلاحا بعد ما ملنت کفرا و شرکا و فسادا) مستلزم این نبود که لزوما گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. در آن صورت استنباط می شد که قیام مهدی موعود برای نجات حق از دست رفته و به صفر رسیده است نه برای گروه اهل حق ولو به صورت یک اقلیت . شیخ صدوق روایتی از امام صادق (ع ) نقل می کند مبنی بر اینکه این امر تحقق نمی پذیرد مگر اینکه هر یک از شقی و سعید به نهایت کار خود برسد.
پس سخن در این است که گروه سعدا و گروه اشقیا هر کدام به نهایت کار خود برسند : سخن در این نیست که سعیدی در کار نباشد و فقط اشقیا به منتهی درجه شقاوت برسند در روایات اسلامی سخن از گروه زبده است که به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق می شوند. بدیهی است که این گروه ابتدا به ساکن خلق نمی شوند و به قول معروف از پای بوته هیزم سبز نمی شوند.
معلوم می شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده را پرورش می دهد. این خود می رساند که نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است بلکه فرضا اگر اهل حق از نظر کمیت قابل توجه نباشند از نظر کیفیت ارزنده ترین اهل ایمانند و در ردیف یاران سیدالشهدا.
از نظر روایات اسلامی در مقدمه قیام و ظهور امام یک سلسله قیام های دیگر از طرف اهل حق صورت می گیرد. آنچه بنام قیام یمانی قبل از ظهور بیان شده است نمونه ای از این سلسله قیام هاست این جریان ها نیز ابتدا به ساکن و بدون زمینه قبلی رخ نمی دهد در برخی روایات اسلامی سخن از دولتی است از اهل حق که تا قیام مهدی (عج ) ادامه پیدا می کند و چنانکه می دانیم بعضی از علمای شیعه که به برخی از دولتهای شیعی معاصر خود حسن ظن داشته اند احتمال داده اند که دولت حقی که تا قیام موعود ادامه خواهد یافت همان سلسله دولتی باشد.
این احتمال هر چند ناشی از ضعف اطلاعات اجتماعی و عدم بینش صحیح آنان نسبت به اوضاع سیاسی زمان خود بوده اما حکایتگر این است که استنباط این شخصیت ها از مجموع آیات و اخبار و احادیث مهدی این نبوده که جناح حق و عدل و ایمان باید یکسره درهم بشکند و نابود شود و اثری از صالحان و متقیان باقی نماند تا دولت مهدی ظاهر شود بلکه آن را به صورت پیروزی جناح صلاح و عدل و تقوا بر جناح فساد و ظلم و بی بندو باری تلقی کرده اند.
سوم: هر کس از شما که در اثناء بازی افتاد و دست یا پایش شکست، یا دستش به توپ خورد بازی به خاطر او نباید متوقف شود و به کسی که او را انداخته کارت زرد یا قرمز داده نشود، بلکه به هنگام شکسته شدن یا ضربه دیدن باید به قاضی شرع مراجعه شود تا آن بازیکن حق شرعی خود را همانطور که در قرآن است بگیرد و شما باید شهادت دهید که فلانی عمداً دست یا پای او را شکست…
چهارم: نباید در تعداد بازیکنان با کفار و یهود و نصارا و خصوصاً آمریکای خبیث تبعیت کنید، به این معنا که نباید با یازده نفر بازی کنید، بلکه باید بر این تعداد اضافه یا کم کنید.
پنجم: باید با لباس خواب یا غیره خودتان و بدون شورت ها و پیراهن های رنگارنگ و شماره دار بازی کنید، زیرا این لباسها لباس اسلامی نیست، بلکه لباس کفار و غرب است.
ششم: هر کدام از شما که این شروط و ضوابط را رعایت کرد باید قصدش از بازی فوتبال تقویت بدنی برای جهاد فی سبیل الله و آمادگی برای زمانی باشد که به جهاد فراخوانده شود، نه گذراندن وقت و عمر و شادی از پیروزی ظنّ.
هفتم: نباید زمان بازی را 90دقیقه قرار دهید، شما باید با کفار و فاسقان مخالفت کنید و در هیچ چیز مشابه آنان نباشید.
هشتم: نباید در دو نیمه 45 دقیقه ای بازی کنید، بلکه در یک یا سه نیمه! بازی کنید تا مخالفت شما با کفار محقق شود.
نهم: هنگامی که یکی از دو تیم بر دیگری غلبه نکرد (تساوی بازی) و آنطور که شما می گویید توپ به دروازه ای وارد نشد، نباید برای بازی وقت اضافی یا پنالتی در نظر بگیرید (تا یکی پیروز شود)، بلکه بلافاصله بازی را تمام کنید، زیرا بازی به این طریق عین اجرای قوانین بین المللی فوتبال است!
دهم: در بازی فوتبال شخصی را به عنوان داور انتخاب نکنید، زیرا بعد از لغو قوانین بین المللی همچون گل و اوت و پنالتی و کرنر و… وجود او دلیلی ندارد! بلکه بودن او تشبّه به کفار و یهود و نصار و اطاعت از قوانین بین المللی است.
یازدهم: نباید در اثناء بازی، گروهی از جوانان جمع شوند و شما را تماشا کنند، چون قصد شما ورزش و تقویت بدنی است پس دلیلی ندارد آنها شما را نگاه کنند! هر چند که بگویید آنها باعث تشویق شما در تقویت بدنی و آمادگی برای جهاد هستند، به آنها بگویید بروید دنبال منکرات خودتان در بازارها و روزنامه ها و بگذارید ما بدنمان را قوی کنیم!!!
دوازدهم: هر کسی که گل بزند و سپس بدود تا بقیه او را دنبال کنند و بغل نمایند، (همانطور که در آمریکا و فرانسه بازیکنان انجام می دهند) باید به صورتش تف انداخت و تنبیه کرد!!! زیرا ورزش بدنی شما چه ارتباطی به شادی و بغل کردن و بوسیدن دارد!
سیزدهم: دروازه باید به جای دو تیرک، سه تیرک داشته باشد، تا مشابه کفار نباشد تا مخالفت شما با قانون بین المللی طاغوتی سازمان فوتبال محقق شود.
چهاردهم: هنگامی که بازیکنی مصدوم شد، نباید بازیکن دیگری را جایگزین او کرد، زیرا این روش، ساخته کفار و مشرکین در آمریکا و … است.
اینها بعضی از شروط و ضوابطی است که مانع تشبّه به کفّار و مشرکین در بازی فوتبال می گردد… من به اجرای این شروط و ضوابط و سپس پرداختن به فوتبال دعوت نمی کنم، بلکه اینها در واقع برای کسی است که توان انجام ورزش های شرعی را ندارد و برای مؤمن صادق، ادلّه نقلی و عقلی مبنی بر تشبّه فوتبال به کفّار کافی است، زیرا انجام بازی فوتبال بغض انسان را نسبت به کفّار متزلزل می سازد، ولی جوانان این امر را شادی و بازی می پندارند (و تحسبونه هیناً و هو عند الله عظیم…).
در پایان امیدوارم که این پیام برای جوانان و دیگران مؤثر و مفید باشد. اللّهم آمین.
به قلم عبد الله النجدی
ریاض-ربیع الاول1423هـ
منبع: البرز
ما چی می گیم ؟
قصدم از آوردن این مطلب این بود که مسخره بودن و غیر عقلانی بودن فتاوای وهابی ها رو نشون بدم .
به ذهنش فشار آورده و چهارده شرط گذاشته تا فوتبال از حالت تشابه به کفار در بیاد غافل از اینکه کل این ورزش رو انگلیسیها (کفار) اختراع کردند!
ما در شرع مقدس داریم ((ببینید چی میگه نبینید کی میگه )) به ما قال توجه داشته باشید نه من قال .
حرف حق رو هرجا دیدید بپذیرید نه اینکه موضع بگیرید.
البته اینجا حق معنی نداره (فوتبال) .
یه سری قوانین طی سالها تجربه وضع شده تا بازی (ورزش) اصولی تر و راحت تر انجام بشه اما این مفتی(که واقعا مفت نمی ارزه) (البته خیلی به خودم فشار آوردم که حرف بدتری نزدم) همه ی این قوانین رو به دلیل تشابه به کفار ممنوع کرده.
قوانینی که تشابه یا عدم تشابه اش به کفار سود و زیانی به حال کسی نداره.
پیامبر ما حق داشت که واسه ی عاقبت اسلام اینقدر نگران باشه ...
یک سوال از آقای عبدالله النجدی :
اگر تشابه به کفار حرام است ، خدمت به کفار چه حکمی دارد ؟
ای مفتی آیا کوری و جنایات این کفار را نمیبینی که در مورد فوتبال فتوا میدی ؟
مهمتر از فوتبال چیزی به ذهن کوچیک و کمتر از حیوان تو خطور نکرد ؟
فعلا بغض گلوم رو گرفته ، حرف های زیادتری واسه گفتن داشتم .
تا بعد...
یا علی
منبع: پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
تاریخ تکرار میشود و مرتضایی دیگر بر سرِ عدالت خویش، سر میبازد. صحنه، همان صحنه است و ضربت، همان ضربت و قاتل همان قاتل. دیروز خوارج نهروان و امروز کجاندیشان فرقان، دیروز شمشیر زهراندود و امروز کلت کمری.
دیروز فرق قرآن ناطق علی(علیهالسلام) و امروز جمجمه فقیه مکتب صادق مطهّری(ره) فقط تکنولوژی باعث تغییر آلت قتّاله است!
مطهّری همو که خمینی کبیر او را «پاره تن» و همه آثارش را بیاستثنا خوب و انسانساز نامید.
مطهری همو که خامنهای عزیز، کتابهای فاخر او را چهارچوب فکری نظام دانست با همه بزرگیاش مظلوم بود.
نه از آن جهت که غریبانهاش شهید کردند که پیروان حسین را شرافت از این است، و نه از آن جهت که عمرش کوتاه بود که به قول ابوعلی سینا، عرض زندگی مهمتر از طول آن است، و نه از آن جهت که محاسنش را به خون سرش خضاب کرد که شیعیان ابوتراب را این سنّت دیرین است، بلکه از آن جهت که قاتلش، فرقان بود.
با خود میاندیشم که با همه حماقت و رذالت، فرقان، چقدر هوشمندانه برای فلج کردن سلسله اعصاب مرکزی پیکره نه چندان تنومند انقلاب نوپای خمینی، هدفگذاری کرده بود.
مطهری را هنوز دوستان، به درستی و شایستگی نمیشناختند که دشمن به شایستگی شناخته بود!
آری، قلم مطهّری ذوالفقاری دو دم بود که قلب کفر و سینه التقاط را توأمان میشکافت، و کلام مطهّری به برکت پارسایی او، چشمه جوشان معارف الهی بود که از قلب مطهّرش بر زبان گویایش جاری میشد.
و مگر نه این است که به تضمین معصوم(علیهالسلام)، هر که چهل روز عملش را برای خدای بزرگ خالص گرداند، چشمههای حکمت و معرفت از قلبش بر زبانش میجوشد؟
و مگر مطهری، نه چهل روز، که همه عمرش را جز در راه خدا و برای او صرف کرده بود؟
در شگفت بودم از آن بوسه مقدّس که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) در رؤیای صادقه مطهری، در شب وداعش با ناسوت و پیوستنش به ملکوت خدا، بر لبهای او زده بود و گرمای آن بوسه را، شیخ شهید حتّی پس از برخاستن از خواب بر لبانش احساس کرده بود؛ ولی با خود اندیشیدم که چرا لبهایی که یک عمر از آنها به جز کلام خدا و روایات معصومین و ذکر کرامت اهل بیت(علیهالسلام) نتراویده، بوسهگاه رسول رحمت و مهربانی(صلیاللهعلیهوآله) نباشد؟
کدام لبها برای بوسه قدرشناسی رسول مهر(صلیاللهعلیهوآله)، سزاوارتر از لبان ولی مخلص خدا و آیت عظمای الهی، مطهری؟
فرو افتادن سرو قامت بلند او برای همه دشوار بود، امّا جانگدازتر برای باغبان پیر آن درخت تناور... بشکند دست آن کس که برکند زین چمن آن درخت تناور.
اشک خمینی(ره) را جز در رثای اهل بیت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) کسی ندیده بود، امّا او برای مطهرّی زار زار گریست و لرزش صدا و دست علامه عارف، طباطبائی(ره) را احدی به نظاره ننشسته بود، جز در فراق مطهّری. آنگاه که در جملهای رمزآمیز ولی پرشور که خود او تنها میتواند تفسیرش کند ـ نقل به مضمون ـ فرمود: «وقتی آقای مطهّری در درس من حاضر بود، شاید درست نباشد بگویم، ولی یک احساس پایکوبی داشتم، چرا که میدانستم هر چه میگویم، هدر نمیرود».
آری هنر بزرگ مطهری این بود که با چشمان نافذش میتوانست عمق هر واقعه را تا رویت واقعیت بشکافد و حق را بشناسد و به دیگران با منطق و حکمت بشناساند. بگذارید پایان این نوشتهام نکتهای لطیف باشد از مرحوم پدرم آیتالله حاجشیخعباس مخبر(ره) که فرمود: معجزه بزرگ مطهری این بود که توانست با نوشتهها و گفتههایش در برابر هجوم بیرحمانه «ایسم»ها و افکار التقاطی به مرزهای فکری نسل جوان ما در مقاطعی یک تنه بایستد و از جوانان ما «شهید» بسازد.
به روان تابناک او و همه عالمان عامل تاریخ کهن این مرزوبوم صلواتی به تکریم میفرستیم و در هفته بزرگداشت مقام معلّم، خالصانهترین دعاها را بدرقه مردان و زنانی میکنیم که همه پیشرفتهای بشر در همه اعصار مدیون همّت و تلاش آنان است.
منبع:تبیان