گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

اخلاق کار گزاران از دیدگاه امام علی علیه السلام

یکی از منشورهای جاودانه تاریخ بشریت، عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر است که به هنگام انتصاب او به استانداری مصر آن را به عنوان قانون اساسی کشورداری در اختیار مالک قرار داد.
اگر مالک اشتر به حکومت مصر می رسید و عهدنامه وی اجرا می شد اکنون جهان نمونه ای زیبا از حکومت بر مدار دین را دارا بود و برای کارگزاران- به ویژه کارگزاران نظام اسلامی- تصویری زیبا از کارگزاری اسلامی به نمایش درآمده بود و هیچ حجتی برای هیچ کارگزاری باقی نمی ماند تا افراد زیر مجموعه اش را با تربیت دین نپرورد.
اما هرچند مالک اشتر قبل از رسیدن به مصر با زهر جهالت به شهادت رسید و جهان تشنه چنان حکومتی ماند و خواهد ماند اما امید است کارگزاران نظام اسلامی با مطالعه این عهدنامه، خود را به اخلاق کارگزاران مدنظر امیرمؤمنان بیارایند و چنان باشند که علی(ع) از کارگزارانش می خواست.
آنچه درپی می آید بیان برخی شاخصه های مهم اخلاق کارگزاران حکومتی است که در نامه 53 نهج البلاغه یا همان عهدنامه امام علی(ع) به مالک آمده است و به لحاظ اهمیت آنها مناسب دیدیم که آن را به بهانه میلاد امام همام بازتاب دهیم تا به مصداق آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید تلنگری باشد برای همه کارگزاران حکومت اسلامی.
همچنین برخی از این پارامترها به جملاتی از امام خمینی(ره) نیز مزین شده که با هم آن را ازنظر می گذرانیم.
1- تقوای الهی
«امره بتقوی الله، و ایثار طاعته، و اتباع ما آمر به فی کتابه. من فرائضه و سننه، التی لا یسعد الا باتباعها و لا یشقی الا مع جحودها و اضاعتها و ان ینصرالله سبحانه بقلبه و یده و لسانه، فانه- جل اسمه- قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزّه.»
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر همه امور و پیروی از واجبات و مستحباتی که در کتاب خود بدان فرمان داده است، امر می کنم که کسی جز به پیروی از آنها به سعادت نرسید و جز با انکار و ترک آنها به شقاوت در نیفتاد و باید که خدای سبحان را با دل و دست و زبان خود یاری نماید که خدای- جل اسمه- یاری کردن هر کس را که یاری اش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد برعهده گرفته است.»
امام علی(ع) در ابتدای عهدنامه خود به مالک اشتر به مهم ترین وصف کارگزاران که همانا تقوا است اشاره می کند و مالک را به «تقوای الهی» امر می کند. نکته ظریف این جاست که امام مالک را سفارش به تقوا نمی کند بلکه او را امر به تقوا می نماید. زیرا اگر عنان تقوا از دست کارگزار رها شود، دین و دنیای رعیتش را به باد فنا خواهد داد. امام خمینی(ره) هم در باب تقوی و تقوای کارگزاران سخنانی زیبا ایراد فرموده است:
«تقوا بر همه لازم است و برای کسانی که متصدی امور هستند لازم تر است، آنهایی که متصدی امور نیستند تقوا یک امری است برای شخص خودشان و احیاناً هم برای یک عده ای که با او تماس دارند مؤثر است و خلاف تقوا برای شخص خود آن آدم و برای اشخاصی که با او معاشر هستند گاهی سرایت میکند و مؤثر می شود، اما متصدیان امور بر حسب تصدی که دارند اگر خدای نخواسته تقوا نداشته باشند... این همه به کشور سرایت میکند، همه کشور را خدای نخواسته یک وقت به باد می دهد و لهذا برای آنها اهمیت تقوا بیشتر است تا برای اشخاص...»
2- مهار نفس
«و امره أن یکسر نفسه عندالشهوات و یضعها عند الجمحات، فان النفس اماره بالسوء الا مارحم الله.
و او را فرمان می دهد که زمام نفس خویش را در برابر شهوت ها به دست گیرد و از سرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان می دهد، مگر آن که خداوند رحمت خویش را شامل حالش گرداند.»
اهمیت مهار نفس در برابر شهوت ها و سرکشی ها تا بدان جاست که علی(ع) در فراز دیگری از همین نامه 35 می فرماید:
«در هر صبح و شام از خدای بترس و نفس خود را از دنیای فریبنده بر حذر دار و در هیچ حال امینش مشمار و بدان که اگر نفس خویش را از آنچه دوست می داری- به سبب آنچه ناخوش میداری- بازنداری، هوا و هوس تو را به راه هایی می کشاند که زیان های فراوان در انتظارت خواهد بود، پس همواره زمام نفس خویش فروگیر و راه خطا بر او ببند و چون به خشم آمدی مقهورش ساز و سرش را فرو کوب و خردش نمای.»
از سخنان امام علی(ع) درباره نفس و مهار آن چنین برمی آید که چنان چه نفس تزکیه نشود، زیانهای فراوانی در انتظار است و هیچگاه نباید به نفس اعتماد کرد زیرا همواره به بدی امر می کند. تزکیه نفس در کلام امام خمینی(ره) اهمیتش تا پایه ای است که امام غایت و هدف بعثت را تزکیه نفس می شمارد و تزکیه نفس را عامل طاغوت زدایی معرفی می نماید.
3- مهرورزی با مردم
«و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و الطف بهم، و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم... یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و تؤتی علی ایدیهم فی العمد و الخطا، فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب و ترضی آن یعطیک الله من عفوه و صفحه.»
اما پس از خودسازی، آنچه که برای کارگزاران مهم است مردم داری است:
«مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل و جان خود ساز و چون حیوان درنده ای مباش که خوردنشان را غنیمت شماری... (چنان چه) گناهی از ایشان سربزند یا علتی بر آنها عارض شود یا خواسته و ناخواسته مرتکب خطایی شوند، به خطای آنها منگر و از گناهانشان درگذر، همان گونه که دوست داری خداوند نیز تو را مشمول عفو و بخشایش خود کند.»
مردم داری و مسامحه با مردم و مهربانی و لطف در حق آنها از اساسی ترین اخلاق کارگزاران است و کارگزار بدون مردم، مفهومی ندارد و کارگزار بدون مردم دار، بقایی نخواهد داشت.
کارگزار مردم بودن، نعمتی است از جانب خداوند که شکر این نعمت، مردم داری و مهربانی در حق آنان است. امام علی(ع) در نامه ای به امرای جیوش درباره حق مردم بر والی می فرمایند: «شایسته است اگر والی، مالی به دستش افتاد و یا به نعمتی، مخصوص گردید نسبت به افراد رعیتش دگرگون نشود بلکه نعمتی که خدا به او ارزانی می دارد سبب فزونی نزدیکی او به بندگان و توجه و مهربانیش به برادرانش گردد.»
4- پرهیز از غرور قدرت
آن چه یک کارگزار اسلامی را همواره در معرض سقوط قرار می دهد غروری است که به خاطر داشتن مقام و قدرت در وی پدید می آید. امام علی(ع) با یادآوری این نکته به مالک اشتر می فرماید:
«و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابهه او مخیله فانظر الی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی ما لاتقدر علیه من نفسک فان ذلک یطامن الئک من طماحک و یکف عنک من عزبک و یفیء الیک بما عزب عنک من عقلک.
«هرگاه از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوت و غروری پدید آمد، به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو توان انجام آن را نداری، چنین نگرشی سرکشی تو را تسکین می دهد و تندی و سرافرازیت را فرو می کاهد و خرد از دست رفته ات را به تو باز می گرداند.»
امام خمینی(ره) در ضمن بیانات خویش قدرت و غرور قدرت را عامل فساد شخص و جامعه می شمارد:
«هرچه قدرت انسان اضافه بشود حرص به قدرت اضافه می شود و اگر مهذب نباشد انسان، آن قدرت را برای خودش به کار می گیرد.»
«قدرت طلبی در هر که باشد این اسباب این می شود که زمین بخورد، قدرت طلبی از هر که باشد از شیطان است... خودخواهی همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد، تمام فسادهایی که در عالم پیدا می شود از خودخواهی پیدا می شود از حب جاه، از حب قدرت، از حب مال.»
5- نگاه پدرانه به مردم
کارگزاران اسلامی باید نگاهشان به کار امت نگاه پدرانه باشد، پدری که برای آسوده بودن فرزندانش مشکلات آنها را به جان و دل می خرد و برای آسایش آنها از جان مایه می گذارد. و این تلاش و دل سوزاندن برای پدر گواراست، علی(ع) هم از کارگزارانش می خواهد چونان پدری به کار مردم بپردازند و آنها را از دردها و رنجهایشان رهایی بخشند:
«ثم تفقد من امور هم ما یتفقد الولدان من ولدهما.»
آنگاه به کار امت آن چنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویش می پردازند.»
به راستی اگر کارگزاران نظام اسلامی متصف به چنین صفتی گردند. مشکلات یکی پس از دیگری از جامعه مسلمین رخت خواهد بست. و ویرانی ها به آبادانی و فقرا به متمکنین و خشکی صحرا به سرسبزی بدل خواهد شد.
6- توجه جدی به توده های ضعیف
توده های ضعیف و مستضعف هر جامعه ای نیاز بیشتری به دستگیری و یاوری دارند و دل گرمی آنها کارگزارانند تا حقوق آنها را به آنان برگردانند. توجه به این قشر و یاری آنها در نزد مولای متقیان نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار است علی(ع) در نامه خویش به مالک اشتر با تأکید «الله الله فی الطبقه السفلی» توجه مالک- و دیگر کارگزاران را- به رسیدگی به امور آنان جلب می کند.
«ثم الله الله فی الطبقه السفلی من الذین لاحیله. لهم من المساکین و المتاجین و اهل البؤسی و الزمنی، فان فی هذه الطبقه قانعا و معترا، واحفظ لله ما استحفظک من حقه فیهم و الجعل لهم قسما من بیتمالک.»
خدا را، خدا را در باب طبقه ضعیف جامعه، مساکین و نیازمندان و بینوایان و زمین گیران بیچاره ای که در میان آنها مردمی هستند که نیاز خود را ابراز می کنند و کسانی هم هستند که در عین نیازمندی، روی ابراز ندارند. خداوند حقی برایشان مقرر داشته و از تو خواسته است که رعایت کنی، پس در نگهداشت حق آنان بکوش و برای اینان در بیت المال خویش حقی مقرر دار.»
امام خمینی(ره) هم به کارگزاران نظام جمهوری اسلامی چنین می فرماید:
«وظیفه ما و همه دست اندرکاران است که به این مردم خدمت کنیم و در غم و شادی و مشکلات آنان شریک باشیم که گمان نمی کنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد.»
7- دقت عمل در رفتار افرد تحت امر و رسیدگی به امور متخلفین
یک کارگزار اسلامی وقتی موفق است که به رفتار و کردار افراد تحت امرش تسلط داشته باشد. در هر مجموعه ای ممکن است افراد ناصالح ومهذب نشده ا ی وجود داشته باشد و اگر کارگزار اسلامی غفلت کند ممکن است عمل خلاف یکی از افراد تحت امر، تلاش و کوشش یک دستگاه و مجموعه را زیر سؤال ببرد پس دقت عمل در رفتار افراد تحت امر و در صورت بروز تخلف از شخصی مجازات او از مهم ترین وظایف کارگزاران است:
در این باره امام علی خطاب به مالک اشتر می فرماید:
«مراقب یارانت باش تا هرگاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت گرد آمد و همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس باشد تا او را به سبب خیانتی که کرده تنبیه کنی و از کاری که کرده است بازخواست نمایی و سپس خوار و ذلیلش سازی و مهر خیانت بر او زنی و ننگ تهمت رابرگردنش آویزی.»
8- اجرای عدالت و محبت به مردم اصلی ترین مسئولیت کارگزار:
بی شک عدالت - که مقصد بعثت انبیاء هم در قرآن کریم برپای داشتن آن است. در جامعه در درجه اول اهمیت است و اقامه عدالت از سوی کارگزاران نیز اولین و اصلی ترین مسئولیت آنهاست:
«و ان افضل قره عین الولاه استقامه العدل فی البلاد، و ظهور موده الرعیه ... فافسخ فی آمالهم، و واصل فی حسن الثناء علیهم و تعدید ما ابلی ذوو البلاء منهم فان کثره الذکر لحسن افعالهم تهزالشجاع و تحرض الناکل، ان شاءالله تعالی.
باید که مهمترین مایه شادمانی والیان، برپای داشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن دوستی در میان مردم... پس امیدشان را نیک برآور و پیوسته آنان را به نیکیشان ستایش کن و رنج هایی را که تحمل کرده اند همواره برزبان آور، زیرا یادکردن از کارهای نیکشان دلیران را برمی انگیزد و از کار ماندگان را ترغیب می کند. ان شاءا...»
براساس این فرمایش مولا، مایه شادمانی کارگزاران، اجرای عدالت است و محبت به مردم، مردمی که به فرموده امام علی (ع) در همین نامه، پشتیبان واقعی دین هستند. «و انما عمودالدین و جماع المسلمین و العده للاعداء، العامه من الامه ، فلیکن صفوک لهم و میلک معهم.» همین توده مردم پشتیبان دین و موجب انبوهی مسلمین و آماده پیکار با دشمنانند پس باید توجه به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.»
امام خمینی (ره) هم در زمینه برپای داشتن عدالت و اهمیت آن چنین می فرماید:
«پیغمبر به مجرد این که توانست حکومت تشکیل بدهد علاوه بر معنویات، اقامه عدل کرد، حکومت تشکیل داد و این مستمندان را از زیر بار ستمگران تا آنقدر که اقتضا داشت وقت، نجات داد... حکومت اسلام باید اقامه عدل بکند در عین حالی که معنویات را تصحیح و ترویج می کند.»
9- تشویق افراد پرتلاش و صالح
کارگزاران جامعه اسلامی با دقت در اعمال و کردار افراد تحت امر خویش تلاش و کوشش یکی را به حساب دیگری نخواهند گذاشت و با تشویق افراد پر تلاش و صالح، دیگران را نیز به این سمت و سوی هدایت خواهند کرد:
(همواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کرده اند، تا رنجی را که یکی تحمل کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل کرده، پاداشش ندهی، شرف و بزرگی کسی، تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شماری و فرودستی کسی تو را واندارد که رنج بزرگش را خرد به حساب آوری.)
امام علی (ع) در جای دیگری از همین نامه به مالک یادآوری می کند که:
«ولایکونن المحسن والمسی عندک بمنزله سواء فان فی ذلک تزهیداً لاهل الحسان فی الاحسان و تدریباً لاهل الأساءه علی الاساءه و ألزم کلا ما الزم نفسه!
نباید نیکوکار و بدکار نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب می شود که نیکوکاران به نیکوکاری بی رغبت شوند و رغبت بدکاران به بدکاری بیشتر شود، با هر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.»
پس تشویق و ترغیب در پیشبرد کار کارگزاران نقش عمده ای دارد و امام خمینی (ره) هم در این باره بیانی زیبا دارد:
«اگر زارعی خوب زراعت کرد و زراعتش خوب بود شما این شخص را به جای مقامات کشور در صفحه اول بگذارید و زیرش بنویسید این زارع چگونه بوده است، این منتشر بشود و یا کارمندی خوب کارکرد و یا اگر طبیبی عمل خوبی انجام داد عکس او را در صفحه اول چاپ کنید و بنویسید که این عملش چطور بوده است... ولی ماها نسبت به آنها حقمان کم است.»
منابع و مأخذ
1- گزیده نهج البلاغه، ویژه جشنواره دانشجویان سراسر کشور با ترجمه استاد عبدالمحمد آیتی تهیه و تدوین: کمیته علمی جشنواره ناشر: دبیرخانه جشنواره - نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها 9731.
2- مفاتیح الجنان - تألیف شیخ عباس قمی (ره)
3- اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی (ره) ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، تهیه و تنظیم، بنیاد مستضعفان و جانبازان تاریخ انتشار بهار 7731
4- صحیفه نور - مجموعه سخنرانی ها - پیام ها و نامه های امام خمینی (ره) تدوین سازمان فرهنگی انقلاب اسلامی 0731

اندیشه های عرفانی حضرت امام (ره)

تکامل و رسیدن به قله های بلند معرفت و تخلق به ارزشهای والای انسانی هدف ارجمندی است که منادیان توحید و راهنمایان



راستین بشر آن را وجهه همت خود ساخته اند، هرگاه جامعه بشری با بحران هویت انسانی و معنوی مواجه شده است و از سرچشمه لایزال الهی و حقیقت هستی دور گشته، ظهور مردان بزرگ و فرهیخته و مرتبط با منبع وحی آنان را بسوی حق و راستی رهنمون گشته است. آنان خود مجاهدان سختکوشی بودند که با تلاش و همت به آب حیات دست یافته و حقیقت ناب را شهره کرده بودند.
تا سر سلسله هادیان به سوی نور مهر خاتمیت بر سیر بعثت انبیای الهی زد و با تجلی نور مقدس او آیین حق به کمال و تمام برای مردم بیان شد که فرمود اینک و در این روز دینتان را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم. (آیه 3 سوره مائده) و پس او انوار دوازده گانه سکاندار نشر و تفسیر دین حق گشته و ابعاد و زوایای قانون کمال را نگاشته و ترویج و تبیین نمودند تا آن یار غایب از نظر، بر چهره درخشان خویش پرده غیبت کشید و مشتاقان خویش در حسرت دیدار عیانش بگذاشت. از آن روز پاسداری از کیان نور برعهده عالمان راستینی قرار گرفت که خود در کوران مجاهدت با شیطان درون و برون فولادی آبدیده گشته و مردانه کمر به اصلاح جامعه بستند.
ظهور چنین رادمردانی هر از چندگاه در جوامع بشری نسیم معرفت را بر مشام جویندگان حقیقت ناب رسانده و حرکت بزرگی را بسوی فلاح و رستگاری موجب شده است در جهان معاصر که بحران معنویت و دوری از معیار حقیقت از خطرناکترین بحرانها به شمار می رود انسان امروز با سرگشتگی در برهوت بی هویتی خویش، درمانده و از پای افتاده است. در چنین فضایی تاریک او به هر کورسوی دور و نزدیک امید می بندد و نجات خویش در مکتبهای گوناگون که بسیاری از آنها بسوی دامهای هولناکی در پیش پای بحران زدگان می گشایند جذب می شوند و سراب را آب پنداشته و حمیم را شراب ناب می دانند.
در چنین وضعیتی خداوند یکی از بندگان راسخ خویش را برای مشعلداری جامعه بشریت مأمور ساخت مردی از تبار اولیاء، با انگیزه و برانگیزاننده، او که فقه را به کمال و فلسفه را به تمام و عرفان را به حقیقتش دریافته بود. او آمده بود تا بار دیگر حقیقت ناب را بر مذاق تشنه گم گشته گان راه بچشاند و مشعل هدایت بر دست گیرد و همه را به سوی راه رستگاری رهنمون گردد. حق آن است که تأثیر کلامش و نفوذ بیانش در عمق جان رهجویان تأثیری پیامبرگونه داشت و می توانست در چند جمله آتش بر جان مشتاقان زند و پریشانی خاطر از دلها بزداید، اینک باید دید این مایه از نفوذ معنوی که در عصر این عارف شیفته رخ داد، از کدام جنبه شخصیتی این مرد بزرگ سرچشمه می گرفت؟ از اجتهاد او در فقه و فقاهت و تأملات عمیق در دانش فقهی و اصولی ایشان که بسیاری از فقیهان وارسته و آگاه و والاتر از مقام علمی امام امت بودند و چنین تأثیری را در جامعه بر جای نگذاشتند. آیا چنین توان و تأثیری از ابعاد شخصیت فلسفی و معقول ایشان متأثر است و یا از عرفان و سلوک و مقام معنوی ایشان.
پس راز و رمز آن تجلی و آن شکوه و عظمت را که موجب بازگشت دوباره ارزشهای دینی و اخلاقی به جامعه گردید، در تحلیل شخصیت ایشان باید جستجو کرد. به نظر می رسد فقه امام(ره)، فلسفه امام، کلام امام، سیاست امام، مدیریت امام و دیگر ابعاد وجودی ایشان همه در سایه دیدگاه عمیق و افکار رقیق عرفانی ایشان شکل گرفته است. تاریخ اسلام عارفان بزرگی را به خود دیده است که مقامی بسیار رفیع و عظیم داشته اند، اما عارف سالک و پیرفرزانه معاصر ما ویژگیهایی دارد که ایشان را از جمع عارفان دیگر ممتاز می نماید. ایشان با ظهور و بروز متفاوت از دیگر عارفان و اهل معرفت در جامعه تابلوی بسیار زیبا و چشم نوازی از حقیقت «سیر از حق به خلق را» به نمایش گذاشت که دیدگان مشتاقان را خیره می سازد.
نگرش عرفانی منحصر به فرد ایشان و سلوک فردی بی بدیلشان نه تنها زندگی مردم ایران را در برهه ای خاص تحت تأثیر قرار داد که مسلمانان جهان و بسیاری از غیرمسلمانان را نیز در پرتو هدایت خویش قرار داد.
در حقیقت بعد شخصیت عرفانی امام رمز اصلی این موفقیت است. البته تحلیل همه جانبه از این بعد از شخصیت ایشان نیاز به تلاش پژوهشگران و انجام مطالعات عمیق و گسترده در آثار علمی، بیانات و گفتارها، مکتوبات دیوان اشعار، بیانیه ها و انجام مصاحبه های دقیق با مریدان و شاگردان مکتب عرفانی ایشان دارد. آنچه در این نوشتار کوتاه می توان موضوع بررسی قرار داد، مروری کوتاه و فشرده به ویژگیها و احیاناً تفاوتهای مشی و شرب عرفانی امام امت با دیگر بزرگان اهل معرفت و شهود است. این تفاوتها و ویژگیها را در چند محور می توان دسته بندی کرد و مورد بحث قرار داد.

1 - قرآن مداری و شریعت محوری
عرفان امام به تمام و کلیت مبتنی بر شریعت و در گرو عمل به فرامین قرآن و سنت و سیره عملی اولیای الهی است. ایشان در این راه هم خود پیروی بسیار دقیق و محتاطانه از فرامین شریعت را در ترک محرمات و انجام واجبات شرعی و به مستحبات و فروگذاشتن مکروهات داشته و هم مسلک عرفانی خویش را مبتنی بر اصول شریعت کرده اند.
امام امت طریقت و حقیقت را جز از طریق شریعت قابل وصول نمی دانند و راه رسیدن به باطن را از جاده ظاهر شریعت می دانند و در هیچ شرایطی ظاهر و باطن و شریعت و حقیقت را جدایی پذیر نمی دانند و دست یافتن به باطن را در گرو انجام اعمال ظاهری (شریعت) و پیروی مجدانه از تکالیف و فرامین الهی می شمارند و بر این باورند که اگر کسی به باطن و حقیقت دست نیافت، نشانگر آنست که بر انجام تکالیف شرعی کمر همت نبسته و در این راه کاهلی پیشه کرده است. (تعلیقه بر شرح فصوص ص 201 )
ایشان بر این باورند که آدمی به مقام انسانیت حقیقی نمی رسد، جز از طریق مبارزه لشکر رحمانی وجوبی او با جنود شیطانی درونش و پیروزی او در این مبارزه بی امان که در دو عرصه روان و تن (جهاد با نفس) و جامعه بیرونی (مبارزه با طاغوت و ستمگری) به انجام می رسد. (شرح چهل حدیث ص)

2 - پرهیز از انزوا طلبی و گوشه نشینی
یکی از ویژگیهای بارز عرفانی امام همان انزوا ستیزی و عزلت گریزی است، ایشان برخلاف مشی و شرب معمول اهل شهود که انزواطلبی، گوشه نشینی و عزلت گزینی را پیشه خود ساخته و از جامعه و حضور در عرصه های مبارزاتی و درگیریهای سیاسی پرهیز کرده و به اصطلاح عطای دنیا را به لقای آن وا می نهند، در تقابل جدی است و هیچ گاه گوشه عزلت را بر نتافتند و حضور در جامعه را نصب العین خود ساختند، آن هم حضوری جدی و حداکثری و در بالاترین سطح مشارکت در امور مدنی.
عرفان امام در متن زندگی ایشان وارد شده بود و در فعالیتهای اجتماعی و سیاستهای او تبلور یافته بود، عرفان آن رادمرد در موضع گیریهای او در عرصه های صلح و جنگ، سفر و حضر، خانواده و اجتماع و در سلوک فردی ایشان و مناجاتهای شبانه و تمام زندگی روزانه اش حضوری ملموس داشت (ر.ک/رحیمی امین، امام و عرفان اسلامی/ص 29 ) این امر از تفاوتهای برجسته نگرش عرفانی امام است. امام امت هم عرفان را در بعد فردی آن تا حد اعلای درجه مدنظر دارد تا رسیدن به قله سعادت و انسانیت و مقام انسان کامل و هم در بعد اجتماعی، خطرها را به جان خریده و در مقابل دنیاداران فریاد برمی آورد که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد.(صحیفه امام/ج /20 ص 325 )
امام امت در فرازی از بیانات خویش عزلت گزینان را که به حلقه های ذکر اکتفا کرده و یکسره از دنیا و مردم آن دوری می کنند، به نقد کشیده و با معرفی امام علی(ع) به عنوان آیینه تمام نمای عرفان و معرفت می فرماید:
«خیال کردند یک دسته زیادی که معنای عرفان، عبارت از این است که انسان یک محلی پیدا شود و یک ذکری بگوید،... مرتبه اعلای عرفان را امام علی(ع) داشته است. خیال می کردند کسی که عارف است باید دیگر به کلی کناره گیرد... امیرالمؤمنین(ع) در عین حال که اعرف خلق ا... بعد از رسول ا... در این امت اعرف خلق ا... به حق تعالی بود، مع ذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد... این سلوک در انبیاء زیادتر از دیگران بود. امت... لکن نرفتند تو خانه شان بنشینند و بگویند ما اهل سلوکیم»
(صحیفه امام ج 20 ص 116 )
چنین نگرشی در عرفان از یک سو با انزواطلبی، تنبلی و تن پروری و سازش با ظلم سر سازگاری ندارد و از سوی دیگر برآیند آن، حرکت و پویایی و رساندن فریاد آزادیخواهی و سلحشوری و ندای دین و فطرت انسانی به جامعه است.
ایشان برای این منظور عرفان را با حماسه درآمیخته و برخلاف اهل حماسه و حماسه سرایان به جای بهره گیری از واژه هایی مانند وطن، زبان، ملیت و اسطوره پردازی، قهرمانان خود را از میان چهره های حقیقی برمی گزیند.
ائمه اطهار(ع) وجود نازنین عقیله جهان انسانیت حضرت زهرا(س) و مکتب راستین تشیع و دین حق را موضوعاتی برای خلق حماسه های خویش می داند و با بیان شیوا و زبان تأثیرگذار مشی شرب آنان را به عنوان قهرمانان راه حقیقت به تصویر می کشد و با بیان حماسی خویش فرد و جامعه را به سوی توحید ناب فرا می خواند.
برای این منظور مرزها را در می نوردد و پیامهای خویش را به گوش جهانیان می رساند که؛ «هان ای مسلمانان جهان و ای مستضعفان گیتی به پا خیزید و مقدرات خود را به دست گیرید. تا کی نشسته اید تا مقدرات شما را واشنگتن یا مسکو تعیین کنند.» (صحیفه نور ج 15 ص 59 )

3. تأکید بر عرفان شیعی
نگرش عرفانی امام خمینی(ره) کاملاً مبتنی بر آموزه ها و باورهای شیعی است.
برای نمونه به چند مورد از دیدگاههای ایشان در این مورد اشاره می کنیم.
الف) مصداق انسان کامل
از نگاه امام، مصداق انسان کامل بخصوص پیامبر(ص) است. ایشان در بحث از انسان کامل به عنوان کاملترین مظهر هستی و آینه و مظهر حق و صفات او آدرس اشتباه نمی دهند. مصداق انسان کامل را کسی می دانند که خداوند اسم اعظم را به او آموخت تا امانت الهی را حمل نماید. از دیدگاه امام، تجلی اسم اعظم، پیامبر(ص) است (شرح دعای سحر ص 77 - 76 ) در حالی که نور مقدس آن حضرت با مولی الموحدین علی بن ابیطالب و دیگر امامان معصوم متحد است (همان، صفحه 2 )
ب) امامت
در عرفان امام، امامت به عنوان قوه و جریان قانون دارای اهمیتی برابر با ارزش و اهمیت نبوت و اعتقاد بر توحید دارد تا جایی که بدون این پایه از اهمیت قانونگذاری امری لغو و بیهوده خواهد بود (کشف اسرار، نشر مصطفوی ص 136 - 134 )
ج) حضرت زهرا(س)
امام امت ضمن اظهار عجز از توصیف معنوی حضرت زهرا(س) به نزول جبرئیل بر آن بانوی بزرگوار براساس روایتی از کافی از امام صادق(ع) که به سند صحیح و معتبر نقل شده است اشاره می کنند و می فرمایند:
مسأله آمدن جبرئیل برای کسی یک مسأله ساده نیست. خیال نشود جبرئیل برای همه کسی می آید و امکان دارد بیاید. این یک تناسب لازم است میان روح آن کسی که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است... حتماً درباره ائمه هم من ندیده ام که وارد شده باشد، این طور که جبرئیل بر آنها نازل شده باشد فقط این است که برای حضرت زهراست که آنکه من دیده ام که جبرئیل به طور مکرر در این 75 روز دوره بعد از رحلت پیامبر وارد می شده است. این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیرانبیا(ع) آن هم نه همه انبیا برای طبقه بالای انبیا(ع) و بعضی از اولیا که در رتبه آنها هست برای کسی دیگر حاصل نشده. این از مختصات حضرت صدیقه(س) است (صحیفه نور جلد 20 ص 16 - 4 )
د) مهدویت و انتظار
در فلسفه انتظار نیز ایشان ضمن تبیین درست مسأله انتظار به ضرورت زمینه سازی برای ظهور حضرت صاحب الامر(عج) تأکید می کند و سکوت و پرداختن به ذکر و گوشه نشینی را بر نمی تابند. (صحیفه امام ج 18 ص 269 ) چنین تفسیری از انتظار، افق مشترکی با جامعه گرایی خاص عرفانی امام دارد.

فراموشی



چهره شاهدان غبار گرفت
عشق را موج انفجار گرفت
چفیه پوتین پلاک سنگر کو
زیر رگبار دیده ی تر کو
خشم و لبخند شور و عشق و جنون
روح ایمان و جسم غرقه به خون
جبهه و جنگ یادمان رفته ست
آن دل تنگ یادمان رفته ست
سر به چاه امل فرو بردیم
« دیگران کاشتند و ما خوردیم »
به ریا و دروغ خو کردیم
مثل نعشی لهیده بو کردیم
یادمان رفت مرد میدانیم
شعله ای از وجود انسانیم
یادمان رفت سوز و اشک و دعا
شب حمله رمز یا زهرا
چفیه تا خورده قمقمه تنهاست
جبهه مثل غریبی زهراست
گرچه در خاک جبهه پیچیده
عطر خون حسین فهمیده
هان کجایید عاشقان بلا
تشنگان زیارت مولا
حاج یوسف چرا نمی مانی
کربلا کربلا نمی خوانی
گر چه دیریست زیر چتر امان
کوزه ی آب هست و سفره نان
ما همان دشمنان قابیلیم
وارث خون سرخ هابیلیم
سربی دردسر نمی خواهیم
زندگی بی خطر نمی خواهیم
منیره درخشنده

پیامبر اسلام و استقامت در راه هدف


به مناسبت میلاد رسول گرامی اسلام حضرت محمدمصطفی (ص )
رمز موفقیت هر فردی در گرو دو چیز است :
اول : ایمان به هدف
دوم : استقامت و کوشش در طریق نیل به آن .
ایمان همان محرک باطنی است که خواه ناخواه انسان را به سوی مقصد می کشاند و مشکلات را در نظر او آسان می سازد و شب و روز وی را برای نیل به مقصد دعوت می کند زیرا چنین فردی اعتقاد راسخ دارد که سعادت و سیادت و خوشبختی و نیک فرجامی او وابسته به آن است . به دیگر سخن : هر گاه انسان ایمان داشت که سعادت او در گرو هدف مشخصی است قهرا نیروی ایمان او را به سوی هدف (با تمام مشکلاتی که دارد) می کشاند. مثلا بیماری که بهبودی خود را در خوردن داروی تلخ می داند آن را به آسانی می خورد غواصی که یقین دارد که زیر امواج دریا جواهرات گرانبهائی وجود دارد بدون دغدغه خود را در کام امواج دریا می افکند و پس از دقایقی پیروزمندانه از دل موجها بیرون می آید.
ولی هرگاه بیمار و غواص در کار خود شک و تردید داشته باشند یا اصلا معتقد به سود کار خود نباشند در این موقع یا اصلا اقدام نمی کنند و اگر اقدام نمایند کار آنها با سختی و ناراحتی توام خواهد بود. بنابراین این همان نیروی ایمان است که تمام مشکلات را آسان می سازد.
ولی جای شک نیست که رسیدن به هدف با مشکلاتی همراه است و موانعی در پیش دارد. باید سعی و کوشش کرد تا موانع را از سر راه برداشت . از قدیم الایام گفته اند : هر کجا گلی (مقصد و هدف )هست خاری نیز همراه آنست باید طوری گل را چید که خار در دست و پای انسان فرو نرود و به قول شاعر :
یکی گل در این نغز گلزار نیست که چیننده را زآن دو صد خار نیست
قرآن مجید با این مطلب (رمز کامیابی ایمان به هدف و استقامت در طریق آن است ) را با جمله کوتاهی بیان نموده آنجا که می فرماید : ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا ولا تحزنوا وابشروا بالجنه التی کنتم توعدون : 1
به راستی کسانی که ایمان به خدا آورده اند سپس در طریق تحصیل آن استقامت و بردباری نشان داده اند (بطور مسلم به هدف خواهند رسید) و با نیروهای غیبی (فرشتگان ) موید می گردند و درباره آنها گفته می شود : وابشروا بالجنه التی کنتم توعدون : و با بهشت موعود شادمان باشید . (سوره فصلت آیه 30 )
استقامت و شکیبائی پیامبر خدا
تماسهای خصوصی رسول گرامی پیش از دعوت عمومی فعالیتهای خستگی ناپذیر آن حضرت پس از ندای عمومی سبب شد که یک صف فشرده از مسلمانان در برابر صفوف کفر و بت پرستی پدید آید کسانی که پیش از دعوت همگانی در حوزه سری ایمان و اسلام وارد شده بودند با افراد تازه مسلمان که پس از اعلان نبوت دعوت او را لبیک گفته بودند آشنائی کامل پیدا کردند و زنگهای خطر در تمام محافل کفر و شرک مکه به صدا درآمد. البته کوبیدن یک نهضت نوبنیاد برای قریش نیرومند و مجهز بسیار کار سهل و آسانی بود ولی علت ترس آنان این بود که اعضا این نهضت از یک قبیله نبود که با تمام نیرو برای کوبیدن آن کوشش کنند بلکه از هر قبیله ای تعدادی به اسلام گرایش پیدا کرده بودند و از این جهت تصمیم قاطع در باره چنین گروهی کار آسانی نبود.
سران قریش پس از مشورت چنین تصمیم گرفتند که اساس این حزب و بنیان گذار این مکتب را با وسائل مختلف از بین ببرند. گاهی از طریق تطمیع وارد بشوند و او را با وعده های رنگارنگ از دعوت خود باز دارند و احیانا به وسیله تهدید و آزار از انتشار آئین او جلوگیری کنند. این برنامه دهساله قریش بود که سرانجام تصمیم قتل او را گرفتند و او از طریق مهاجرت به مدینه توانست نقشه آنها را نقش بر آب سازد.
رئیس قبیله « بنی هاشم » در آن روز « ابوطالب » بود و او مرد پاکدل و بلند همت و خانه وی ملجا و پناهگاه افتادگان و درماندگان و یتیمان بود. در میان جامعه عرب علاوه بر اینکه ریاست مکه و برخی از مناصب کعبه با او بود جای بزرگ و منزلت بس خطیر داشت و از آنجا که کفالت و سرپرستی « پیامبر » پس از مرگ « عبدالمطلب » با او بود سران دیگر « قریش » بطور دستجمعی به حضور وی بار یافتند و او را با جمله های زیر خطاب نمودند :
« برادرزاده تو به خدایان ما ناسزا می گوید و آئین ما را به زشتی یاد می کند و به افکار و عقاید ما می خندد و پدران ما را گمراه می شمرد یا به او دستور بده که دست از ما بردارد و یا اینکه او را در اختیار ما بگذار و حمایت خود را از او سلب کن » .
بزرگ « قریش » و رئیس « بنی هاشم » با تدبیر خاصی با آنان سخن گفت و آنان را نرم کرد به گونه ای که از تعقیب مقصد خود منصرف گشتند. ولی نفوذ و انتشار اسلام روزافزون بود. جذبه معنوی کیش پیامبر و بیانات جذاب و قرآن فصیح و بلیغ وی بر این مطلب کمک می کرد. خصوصا در ماههای حرام که مکه مورد هجوم حجاج بود وی آئین خود را بر آنها عرضه می داشت سخن بلیغ و بیان شیرین و آئین دلنشین او در بسیاری از افراد موثر واقع می گشت . در چنین هنگام ناگهان فرعونهای « مکه » متوجه شدند که « محمد » در دل تمام قبائل برای خود جائی باز نموده و در میان بسیاری از قبیله های عرب طرفداران و پیروان قابل ملاحظه ای پیدا نموده است . بار دیگر مصمم شدند که حضور یگانه حامی پیامبر (ابوطالب ) برسند و با تلویح و تصریح خطر نفوذ اسلام را بر استقلال مکیان و کیش آنها گوشزد کنند. از اینرو باز بطور دستجمعی سخنان پیشین خود را از سر گرفتند و گفتند :
« ابوطالب ! تو از نظر شرافت و سن بر ما برتری داری ولی ما قبلا به تو گفتیم که : برادرزاده خود را از تبلیغ آئین جدید بازدارـ مع الوصف ـ شما اعتنا نکردید ولی اکنون جام صبر ما لبریز گشته و ما را بیش از این بردبار نیست که ببینیم فردی از ما به خدایان ما بد می گوید و ما را بی خرد و افکار ما را پست می شمرد. بر تو فرض است که او را از هر گونه فعالیت باز داری وگرنه با او و تو که حامی او هستی مبارزه می نمائیم تا تکلیف هر دو گروه معین گردد و یکی از آنها از بین برود. »
یگانه حامی و مدافع پیامبر باکمال عقل و فراست دریافت که باید در برابر گروهی که شئون و کیان آنها در خطر افتاده بردباری نشان داد. از این جهت از در مسالمت وارد شد و قول داد که گفتار سران را به برادرزاده خود برساند. البته این نوع جواب به منظور خاموش کردن آتش خشم و غضب آنها بود تا بعدا برای حل مشکل راه صحیح تری پیش گیرد. لذا ـ پس از رفتن سران با برادرزاده خود تماس گرفت و پیام آنها را رساند و ضمنا به منظور آزمایش ایمان او نسبت به هدف خود در انتظار پاسخ شد. پیامبر اکرم در مقام پاسخ جمله ای فرمود که یکی از سطور برجسته تاریخ زندگی او به شمار می رود. اینک متن پاسخ او :
« عموجان ! به خدا سوگند هر گاه خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند (یعنی سلطنت تمام عالم را در اختیار من بگذارند) که از تبلیغ آئین و تعقیب هدف خود دست بردارم هرگز برنمی دارم و هدف خود را تعقیب می کنم تا بر مشکلات پیروز آیم و به مقصد نهائی برسم و یا در طریق هدف جان بسپارم . »
سپس اشک شوق و علاقه به هدف در چشمان او حلقه زد و از محضر عموی خود برخاست و رفت . گفتار نافذ و جاذب او چنان اثر عجیبی در دل رئیس « مکه » گذارد که بدون اختیار با تمام خطراتی که در کمین او بود به برادرزاده خود گفت : به خدا سوگند دست از حمایت تو برنمی دارم و ماموریت خود را به پایان برسان . (فروغ ابدیت ج 1 استاد جعفر سبحانی )
پیامبر اکرم (ص ) : به خدا سوگند هر گاه خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند که از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود دست بردارم هرگز چنین نمی کنم و هدف خویش را تعقیب می کنم تا بر مشکلات غلبه نمایم و به مقصد نهایی برسم و یا در طریق هدف جان بسپارم

قصه های عشق

وصف هایی از حالات رزمندگان عاشقی که در عشق حضرت محبوب ذوب شدند و هرچه خواستند یافتند
فرمان عشق
وقتی می آمد مرخصی تا می گفتند : « بسه دیگه نرو » می گفت : « اجباریه سربازیه غیبت رد می کنن اضافه خدمت می خوریم ! »
تازه فهمیده بودم که چه بهانه خوبی برای حضور در جبهه پیدا کرده بود.
داشت می رفت که گفتم : « خیلی کلکی دو سال هم دو ساله ! »
گفت : « عاشقیه دیگه آنجا که عشق فرمان می دهد محال سر تسلیم فرود می آورد! »

بعد از چهلمش تونستم موضوع را به مادر بگم .
راوی : برادر شهید محمدجباری
حرف عشق
طوری از عاشقی حرف می زد که گویی چندین بار آن را تجربه کرده است .

گفت : « من عاشق خدا شدم . آدم عاشق هم تا به معشوق نرسه از پانمی نشینه . »

وصیت نامه اش را که از جیبش در آوردم خونی بود. جمله اولش حرف عاشقی بود.
راوی : همرزم شهید
اقتدا
منتظر بودم . گردان شون از خط برگشت . سراغش را از بچه های گردان گرفتم . گفتند : « به امام حسین (ع ) اقتدا کرد. »

منتظر بودم آمبولانس از خط برگشت . جنازه اش تو آمبولانس بود. سر در بدن نداشت !

بچه ها گفتند : « تا گفت یا حسین خمپاره امانش نداد. »
راوی : محمد نباتی
التماس برای شهادت
گلوله توپ 106 دو برابر اون قد داشت چه رسد به قبضه اش .

گفتم : « چه جوری اومدی اینجا »
گفت : « با التماس ! »
گفتم : « چه جوری گلوله توپ رو بلند می کنی میاری »
گفت : « با التماس ! »
گفتم : « می دونی آدم چه جوری شهید می شه »
گفت : « با التماس ! »
و رفت . چند قدم برگشت . گفت : « اگه شهید شدم شما دست از راه امام برندارید! »

وقتی آخرین تکه های بدنش رو تو پلاستیک ریختیم فهمیدم چقدر التماس کرده بوده برای شهادت .
مهدی انصاری
رسم عاشق
دفترم دست به دست بین بچه ها می چرخید . 25 نفر شدند . هر کسی چیزی نوشت . سعیدی فر هم نوشت :
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن !


وقتی رسیدم سرخاکش شعری که روی سنگ قبرش بود خیلی برام آشنا بود!
راوی : سعید سبزواری
انتظار
آن قدر از جبهه تعریف کرد که دل من آب شد.

وقتی می خواست دوباره بره گفتم :
« کاش کارهای کشاورزی تموم شده بود و من هم می تونستم همراهت بیام . »
گفت : « پدر جان ! قول میدم دفعه بعد که برگشتم با هم بریم . »
او رفت و من هنوز منتظرم که برگردد و مرا با خود به جبهه ببرد.
پدر شهید اصحابعلی سعیدی
گریه
خیلی بچه صاف و ساده دلی بود.

از خط که برگشتیم رفتم سراغش . گوشه چادر کز کرده بود و گریه می کرد.
پرسیدم : « چته »
گفت : « بازم سالم برگشتم . آخه من چه کار کنم . الان بازم می گن گناهاش اون قدر زیاد بوده که بازم سالم برگشته ! »
گفتم : « شوخی می کنن پسر. تو تا حالا به سن و سالت فکر کردی تو کجا گناه کجا یعنی بچه هایی که برگشتن همه گنهکارن »
گل از گلش شگفت . خندید و از چادر رفت بیرون . حالا من گریه ام گرفته بود.

از خط که برگشتیم رفتم سراغش . بچه ها عکسشو زده بودن تو چادر!
جمشید صارمی
دنیا جای ماندن نیست

تنهایی کلافه ام کرده بود. دور و برم همه اش سفید بود. دیوار سفید لامپ سفید سقف سفید تخت سفید ملحفه سفید. دیگه از این یکنواختی حوصله ام سر رفته بود که یک باره چند تا رنگ خاکی قاطی سفیدی شد.
برقعی بود و چند تا از بچه ها. یه جعبه شیرینی دستشون بود که اون هم رنگش سفید بود.
به برقعی که گفتم گفت : « ان شاالله که سفید بخت می شی ! »
گفتم : « تو چی »
گفت : « از ما دیگه گذشته . دنیا جای ماندن نیست . هرچه زودتر باید رفت . »
الان که سال ها می گذره هنوز به حال او غبطه می خورم . (راوی : حسین توکلی )
تهیه و نگارش : مهدی دهقان نیری
گفت : « من عاشق خدا شدم آدم عاشق هم تا به معشوق نرسه از پا نمی نشینه »
وصیت نامه اش را که از جیبش در آوردم خونی بود. جمله اولش « حرف عاشقی » بود.
دفتر دست به دست بین بچه ها می چرخید 25 نفر شدند . هر کسی چیزی نوشت . سعیدی فر نوشت :
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یازجان باید که دل برداشتن .
وقتی رسیدم سرخاکش شعری که روی سنگ قبرش بود خیلی برایم آشنا بود!
کم سن و سال بود. وقتی از خط برگشتیم رفتم سراغش . گوشه چادر کز کرده و گریه می کرد.
رسیدم : چرا گریه می کنی
گفت : باز هم من سالم برگشتم .
دفعه دیگر که از خط برگشتیم رفتم سراغش . بچه ها عکس او را زده بودند توی چادر!

تیغ جهل

« جهل و نادانی » ویروسی پیش رونده و آفتی زیانبار و آسیبی مهلک و تباه کننده به شمار می رود و به همین دلیل برای شکل گیری جامعه ای رشد یافته و پویا و در حال حرکت سالم و سازنده باید خطرات این آفت و آسیب را آنگونه که لازم است شناخت و به رفع آنها پرداخت .
وقتی قرآن کریم جهل و نادانی را « ظلمت و تاریکی » می نامد و این نقیصه و خطر بزرگ را در تقابل با « نور و روشنایی » که در فرهنگ قرآنی « دانایی و آگاهی » محسوب می شود می داند و سپس می پرسد : « آیا ظلمت و تاریکی با نور و روشنایی همانند می باشند ! » (1 ) به نیکی می توان دریافت که جهل چیست و چه آثار خطرناکی را تولید می کند.
همچنین وقتی قرآن کریم انسان های سفیه و جاهل را در همان حالی که در جهل و سفاهت غوطه می خورند به گونه ای فریفته و درحماقت فرورفته می داند که اعلام می کند : آنان سفیه و نادان می باشند و خود نمی دانند و نمی فهمند!(2 ) باید به شدت خطر و آسیب رسانی آن وقوف حاصل نمود.
و نیز آیه شریفه ای که می فرماید : « سفیهان کر و گنگ و کورند و از ضلالت و گمراهی خود برنمی گردند » (3 ) نشان از عمق خطر جاهلان وجمودگرایان برای اسلام و جامعه اسلامی دارد و همه را به بیداری و هشیاری فرامی خواند
متون روایی اسلام نیز به همین ترتیب خطر جهل را می نمایانند آنجا که اعلام می کنند : « جهل مرگ است » (4 ) و « جاهل مرده ای در میان زندگان است » (5 ) و « حرکت کننده نادان و جاهل همچون سائر و رونده ای است که در بیراهه افتاده و هرچه بیشتر در رفتن تلاش می کند از هدف دورتر می گردد » (6 )
با توجه به آنچه از نظر گذشت جهل و نادانی را که از عوامل و زمینه های بزرگ وقوع واقعه کربلا به شمار می رود نباید کوچک پنداشت و از کنار آن به سهولت گذشت . زیرا جهل ریشه اصلی بیراهه روی مردم جامعه آن روز می باشد و انحراف ها و ضلالت های آنان از این مرداب عفن مایه گرفت و خیانت ها و جنایت ها فسق و فسادها خبائث و پلیدی ها و هر زشتی و تبهکاری صورت گرفته در آن عصر خاستگاهی چون جهالت و ناآگاهی مردم داشت .
تردیدی وجود ندارد که در کالبد شکافی جهل و نادانی های منجر به وقوع حادثه تلخ و رنجزای کربلا نباید سریع و سطحی به این عامل بنگریم که باید از عمق و ریشه های اصلی آن سراغ بگیریم و در این صورت است که بهتر می توانیم به نقش تخریبی جهل در قیام کربلا واقف و آگاه گشته و ژرف تر به زمینه سازی این عامل در وقوع آن واقعه اسف انگیز و دردناک شناخت و بینش حاصل نمائیم .
بررسی های دقیق تاریخی ما را به این واقعیت رهنمون می شود که جهل و نادانی مردم در واقعه کربلا یکباره و سریع به وجود نیامد بلکه دارای سابقه ای طولانی می باشد که به دوران امامت و زمامداری حضرت علی (ع ) باز می گردد و سپس در دوران امامت حضرت امام حسن مجتبی (ع ) تداوم می یابد و سرانجام در حیات و امامت حضرت اباعبدالله الحسین (ع ) در تفکر و رفتار و عملکرد مردم تسری می یابد. در واقع امام حسین (ع ) را باید کشته جهل و نادانی مردم دوران زندگی و امامت حضرت علی (ع ) دانست نه جهلی که سریع و یکباره و در فاصله ای کوتاه شکل گرفته باشد که چنین امری محال و چنین تفکری خطا و محکوم است .
تعمق در آنچه در ذیل می آید نشان می دهد که حکومت بنی امیه چگونه از جهل مردم بهره گرفت و شخصیت حضرت علی (ع ) را در جامعه اسلامی آن روز در غربت فروبرد.
در تاریخ و آثاری همچون النصایح الکافیه مروج الذهب مسعودی تاریخ طبری مناقب ابوحنیفه و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است :
در زمان بنی امیه در بیش از هفتاد هزار منبر علی (ع ) را سب می کردند و دشنام می دادند.
کار اطاعت مردم از معاویه به جایی رسیده بود که سب و دشنام علی سنت شده بود و کودکان بر آن سنت متولد می شدند و بزرگان با آن روش می مردند.
به معاویه گفتند : « تو که به آرزویت رسیده ای حالا دیگر از دشنام و لعن علی (ع ) دست بردار » معاویه گفت : « نه چنین نمی کنم تا آن که کودکان بر این لعن تربیت شوند و بزرگان پیر گردند تا دیگر یادکننده ای باقی نماند که یاد و فضیلت های علی را بداند و زنده نگه دارد » (7 )
به این ترتیب دشنام و لعن علی (ع ) آنچنان در قلمرو سلطنت و حاکمیت معاویه رواج یافته بود که هم تبدیل به فرهنگ شد هم ملاک ارزش گذاری بود و هم هنجار اجتماعی . (8 )
بی تردید همین گونه که حضرت علی (ع ) با تبلیغات وسیع دستگاه معاویه در مظلومیت و غربت قرار گرفت و جهل و نادانی ساخته و پرداخته اسلام اموی باعث شد که امام و پیشوای معصوم به عنوان فردی خارج از دین سب و لعن شود و مخالفت و جنگ علیه او مشروع ! قلمداد گردد امام حسین (ع ) که فرزند آن پیشوای الهی بود و تداوم دهنده راه پاک او قربانی جهل مردم گردید و جاهلان فریب خورده در اثر تبلیغات فریبکارانه معاویه قتال با فرزند رسول الله (ص ) را به قصد قربت و به عنوان یک واجب شرعی بر خود لازم و ضروری دانستند!
این آموزه دینی که می فرماید : « انسان جاهل با مکر و حیله دیگران فریب می خورد » (9 ) شاهد گویایی است بر این واقعیت تلخ که جهل و نادانی مردم باعث شد که در دام های مکر و حیله معاویه اسیر شوند و فریب خورند و به گمراهی بیفتند و در برابر علی (ع ) و فرزندش حضرت امام حسین (ع ) قرار گیرند.
مکر و نیرنگ ها و اغواگری های حکومت بنی امیه حتی در میان سپاهیان حضرت علی (ع ) نیز رخنه کرد و اثر گذاشت و آنان را به جهل و قشری گری کشاند به گونه ای که گروهی از آنها در دوره امامت و حکومت امیرمومنان (ع ) با تاثیرپذیری از مکر و نیرنگ های معاویه در مشی و سیره سیاسی و نظامی آن پیشوای معصوم به تردید افتادند و جهل و جمود و قشری گری آنان باعث وارد آمدن ضرر و زیان های جبران ناپذیری به جبهه حق گردید.
در تاریخ آمده است که در جریان جنگ صفین جمع کثیری از یاران علی (ع ) خدمت امام (ع ) رسیدند و عرض کردند : « ما با این که به فضل شما اعتراف داریم ولی در جنگ با معاویه دچار تردید شده ایم ما را به مرزها بفرست تا در آن جا با کفار جنگ کنیم » .
همچنین در همین جنگ صفین بود که مردی از یاران امام علی (ع ) نزد عمار یاسر آمد و به او گفت : « من هنگام خروج از کوفه تا دیشب در باطل بودن معاویه و لزوم جنگ با وی تردید نداشتم اما اکنون دچار شک و تردید شدم زیرا می بینم که ما اذان می گوییم و نماز می خوانیم آنها نیز اذان می گویند و نماز می خوانند . » (10 )
نمونه دیگر که بسیار دردناک و اسف انگیز می باشد مربوط می شود به سیاست شیطانی قرآن بر سر نیزه کردن معاویه و فریفتن سپاهیان حضرت علی (ع ) و بازماندن از ادامه نبرد با دشمن .
معاویه که می دید جنگ صفین نزدیک است که با پیروزی سپاه حضرت علی (ع ) به اتمام رسد توسط عمروعاص به حیله ای دست یازید و آن اینکه دستور داد قرآن ها را سر نیزه کننده و به این علامت که ما حاضریم کتاب خدا را میان خود و شما حاکم قرار دهیم از پیشروی و وارد آمدن آخرین ضربات و مرحله نهایی پیروزی سپاه علی (ع ) جلوگیری کنند.
گروهی از سپاه حضرت علی (ع ) که اسیر جهل و جمود و قشری گری بودند در دام این سیاست شیطانی اسیر شدند و به نزد امام (ع ) آمدند و از او خواستند که دستور دهد جنگ علیه معاویه متوقف گردد. امیرمومنان (ع ) فرمود : « فریب آنان را مخورید که این کار مکر و خدعه است و دستور قرآن این است که ما به جنگ ادامه دهیم . زیرا آنان هرگز حاضر نبوده و نیستند به قرآن عمل شود و اصولا اختلاف ما و آنها بر سر عمل به قرآن است و معاویه و سپاهیانش که می بینند نزدیک است ما به پیروزی و نتیجه نهایی برسیم به این حیله و نیرنگ روی آورده اند. »
این گروه جاهل و نادان از سپاه امام (ع ) پاسخ دادند : « آنان به طور رسمی اعلام می کنند که ما حاضریم قرآن را میان خود و شما حاکم قرار دهیم به همین دلیل ما جنگ با سپاه معاویه را جایز نمی دانیم زیرا از این پس جنگ با آنان جنگ با قرآن است . بنابراین اگر سریع فرمان به متارکه نبرد صادر نکنی همین جا خود تو را قطعه قطعه خواهیم کرد. »
حضرت علی (ع ) به ناچار دستور به ترک جنگ داد و به این ترتیب از شکست اردوگاه باطل در اثر جهل و نادانی گروهی از سپاهیان جلوگیری به عمل آمد و پس از آن جریان حکمیت پیش آمد و دردهای تازه و رنج های مداوم و مظلومیت و غربت امام (ع ) و در پی آن شهادت جانسوز او با نقشه و توطئه منافقی به نام اشعث و به دست مسلمان جاهل و متحجری به نام ابن ملجم به وقوع پیوست .
این گونه بود که جهل و جمود مسلمان نمایانی که علی (ع ) را در مظلومیت و غربت افکندند و اسلام نبوی را منزوی ساختند و اسلام اموی را حاکم و مسلط نمودند در دوران امامت و رهبری حضرت امام حسین (ع ) تداوم یافت و موجب وقوع حادثه کربلا گردید.
به این ترتیب همان شمشیر جهلی که بر فرق علی (ع ) فرود آمد و آن را شکافت بر گلوی مطهر حضرت امام حسین (ع ) نشست . و این « جهل » هنوز هم در جوامع و سرزمین های اسلامی قربانی می گیرد!
پاورقی :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قرآن کریم سوره رعد (13 ) آیه 15
2 ـ سوره بقره (2 ) آیه 13
3 ـ سوره بقره (2 ) آیه 18
4 ـ غررالحکم تنظیم موضوعی ج 1 ص 202
5 ـ همان مدرک ص 205
6 ـ همان مدرک ص 206
7 ـ قیام و حیات حسینی موسسه فرهنگی قدر ولایت ص 150 و 151
8 ـ همان منبع ص 151
9 ـ غررالحکم ج 1 ص 210
10 ـ ره توشه راهیان نور دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ص 120 و 121
بررسی های دقیق تاریخی ما را به این واقعیت رهنمون می شود که جهل و نادانی مردم در واقعه کربلا یکباره و سریع به وجود نیامد بلکه دارای سابقه ای طولانی می باشد که به دوران امامت و زمامداری حضرت علی (ع ) باز می گردد
همان شمشیر جهلی که بر فرق علی (ع ) فرود آمد و آن را شکافت بر گلوی مطهر حسین (ع ) نیز نشست و این « جهل » هنوز هم در جوامع و سرزمین های اسلامی قربانی می گیرد!