گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

گلهای بوستان انقلاب

وبلاگ اطلاع رسانی پایگاه مقاومت شهید دهنوی محله میرآباد ارجمند شهرستان نرماشیر

حقیقت امامت در چشمه سار وجود امام جواد (ع)

موضوع امامت و مسائل و ویژگیهای آن، از زمان رحلت پیامبر اکرم(ص) از مهمترین موضوعاتی است که به طور کلی در اندیشه  اسلامی و بخصوص تفکر شیعی مطرح بوده است. امام جواد(ع) نخستین امام از ائمه دوازده گانه بود که در خردسالی یعنی هشت سالگی (1) متصدی شؤون امامت گردید و مسؤولیتهای رهبری را برعهده گرفت. پس از آن حضرت، فرزندش امام هادی(ع) نیز در همین سنین متولی امر امامت شد و بعدها امام مهدی(عج) هم در حالی که بیش از پنج سال نداشت، به امامت رسید.(2) یکی از مسایلی که در عصر امام جواد(ع) مطرح شد و بعدها در مباحث کلامی مربوط به امامت جایگاه ویژه ای یافت، این بود که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ در سال 203 ه .ق که امام رضا(ع) به شهادت رسید، شیعیان آن حضرت به علت این که تنها فرزند وی - امام جواد(ع)- بیش از هشت سال نداشت، در نگرانی و اضطراب عمیقی فرو رفتند. به نوشته برخی از مورخان، در این جریان میان شیعیان اختلاف پدید آمد؛ چنان که شیعیان دیگر شهرها نیز متحیر شدند.(3) این مشکل برای شیعیان که مهمترین رکن ایمان را اطاعت از امام معصوم دانسته و در مسایل و مشکلات دینی و فقهی خود به وی رجوع می کردند، اهمیت بسیاری داشت.
در این مقاله، شکوفایی و حقیقت امامت در وجود امام جواد(ع) و نیز ادله آن مورد بررسی قرار می گیرد.

تولد و امامت

امام محمدتقی بن علی بن موسی الرضا(ع) نهمین پیشوای شیعیان، به سال 195 ه در ماه رمضان متولد و در ماه ذی القعده سال 220 ه توسط همسرش و به تحریک و فرمان معتصم خلیفه عباسی مسموم و به شهادت رسید. نام مادر آن حضرت «سبیکه نوبیه»(4) از زنان با فضیلت روزگار است. بعد از این که امام رضا(ع) در ماه صفر سال 203 ه در توس در سن 55 سالگی به شهادت رسید. (5) امام محمد تقی الجواد، فرزند ایشان که در مدینه می زیست، در سن هشت سالگی بر مسند امامت و رهبری قرار گرفت.
امام جواد(ع) در دوران امامت خود با دو تن از خلفای عباسی؛ مأمون و معتصم معاصر بوده است.مأمون کوشش می کرد با طرح نقشه ها، امام جواد(ع) را به محل حکومت نزدیک کند، او توطئه خود را برای از میان بردن جنبش و حرکت تشیع در چارچوب خلافت عباسیان همچنان ادامه می داد و هدف از این کار ایجاد فاصله بین امام و پایگاههای مردمی او بود.(6) مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد آن حضرت درآورد. در واقع، در این میان مأمون به علم و دانش و نیز امامت امام جواد(ع) پی برده بود و موقعی که تصمیم به ازدواج دخترش با امام جواد گرفت، عباسیان برآشفتند، زیرا می ترسیدند پس از مأمون خلافت به خاندان علوی برگردد. ولی آنان مخالفت خود را به گونه ای دیگر وانمود کرده و گفتند دختر خود را به ازدواج کودکی در می آورند که آگاهی از دین ندارد و حلال را از حرام تشخیص نمی دهد. مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد(ع) را به مناظره علمی با بزرگترین دانشمند آن عصر فرا خواند تا بدین وسیله مخالفت عباسیان را به اشتباهشان آگاه کند.(7)

 

شکوفایی و حقیقت امامت در وجود امام جواد(ع)

الف) نبوت و امامت در کودکی

قرآن کریم رسالت در کودکی را ممکن شمرده و نمونه هایی از آن را ذکر می کند، از این روی کوچکی سن امام جواد(ع) بی سابقه نبوده، بلکه از پدیده های اعجاز آمیز وجود ایشان است که حتی در حاکمان آن زمان نیز اثری فوق العاده گذاشته بود. همان گونه که اشاره شد، این اتفاق، نخستین بار، در وجود امام جواد(ع) تجلی نمود و پیامد این جریان برای حاکمان منحرف، مایه حیرت و برای حقیقت امتداد خط امامت سندی حتمی و معجزه آسا به شمار می رفت. این موضوع که کسی در سن و سال کودکی با عنایت خداوند، عهده دار مقام بلند رسالت و هدایت جامعه بشری گردد، سابقه کهن تاریخی دارد. همان گونه که خداوند در مورد حضرت یحیی(ع) و رسالت او می فرماید: ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم. (8)
همچنین عیسی بن مریم در همان روزگار کودکی به نبوت و رسالت رسید: «آتانی الکتاب و جعلنی نبیا»(9)
سن اگرچه در اغلب امور در نزد مردم به عنوان مقیاس و سنجش در نظر گرفته می شود، اما در نزد خداوند ملاک معتبری نیست. چه بسیار مردمانی بودند که چون می دیدند خداوند کودکی را به پیامبری به سوی آنان برانگیخته، در شگفت می شدند، اما خداوند به آنان نشان داد که این کار عمدی بوده و برای آن است که مردم معنی نبوت و رسالت را دریابند که نبوت و رسالت موهبتی عادی و معمولی نیست که تنها در یک فرد و در اثر شرایط محیطی و تربیتی به ظهور برسد، بلکه امری مافوق عادات مردم و بر خلاف سنن جاری طبیعت و هستی است. پس، همان طور که به بیان قرآن کریم حضرت یحیی(ع) و عیسی(ع) در روزگار کودکی به خاطر عنایت خداوندی و ... از جانب پروردگار به مقام نبوت و رسالت رسیده اند، امام جواد نیز طبق متون حدیث مشمول چنین عنایت و استعدادی بوده و می تواند امام و پیشوای جامعه بشری گردد.

 

ب) پیامبر اکرم(ص) و امامت امام جواد(ع )

پیامبر(ص) بر پایه وحی الهی به بسیاری از اتفاقها و حوادث بعد از خود و حتی حوادث «آخر زمان» اطلاع داشت و در همان روزهای صدر اسلام، مسایل و خصوصیات جانشینان و امامان بعد از خود را بیان نموده است و با استناد به متون تاریخی و حدیثی نهمین جانشین آن حضرت، امام جواد است پیامبر(ص) درباره اصل مسأله جانشینان خود فرموده: اسلام همواره عزیز و قدرتمند خواهد بود تا مادامی که خلفای دوازده گانه که همه از قریشند، خلافت و زعامت داشته باشند.(10) (منظور ائمه (ع) هستند، چون عدد 12 به هیچ یک از مدعیان خلافت صادق نبوده است.)
درباره خصوصیات بیشتر امامان، رسول خدا(ص) فرموده است: 9 نفر آنان از نسل حسین(ع) می باشند و تکلیف شما اطاعت از آنان خواهد بود.(11) امام رضا(ع) نیز از پدران خود روایت می کند که رسول خدا(ص) فرمود: المنتجبه الرحم؛ پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان که «نوبیه» بوده، یعنی فرزندی که مادر او پاک و پاکیزه دامن بوده است.(12) با توجه به این روایات، پیامبر(ص) هم اصل جانشینی و خصوصیات آنها را مطرح و نیز مقام و منزلت امام جواد(ع) را که مادر او «سبیکه نوبیه» بوده مورد توجه و سفارش قرار داده و از امامت امام جواد(ع) خبر داده است.

 

ج) امام رضا(ع) و امامت امام جواد(ع )

در امر امامت آنچه مهم است، تنصیص امام سابق بر امامت امام بعد از خود می باشد. امام رضا(ع) نیز در موارد متعدد و مناسبتهای گوناگون، امامت فرزند بزرگوارش را گوشزد کرده و اصحاب بزرگ خود را به این موضوع آگاه کرده است. در واقع، استقرار اکثریت اصحاب امام رضا(ع) بر امامت حضرت جواد(ع) به استناد فرمایشهای امام رضا(ع) بوده است که به دو مورد اشاره می شود:
1- یکی از یاران امام رضا(ع) می گوید: در خراسان در محضر امام رضا(ع) بودیم، یکی از حاضران به امام عرض کرد اگر پیشامدی به شما رخ داد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابوجعفر! در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد(ع) را کم شمرد، امام رضا(ع) فرمود: «خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سن ابو جعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت جدید قرار داد.» (13)
2- در جای دیگر هم امام رضا(ع) برای آشنا ساختن اصحاب به امامت امام جواد(ع) بعد از آن که سخنی - راجع به امامت- به یاد آورد، فرمود: «شما را چه نگرانی درباره امامت ابو جعفر- امام جواد- است او را به جای خود نشاندم و جانشین خود گردانیدم.» و سپس فرمود: «ما خانواده ای هستیم که کودکانمان از بزرگانمان ارث می برند.» (14)

 

امام جواد(ع) در مسند امامت

1. تحکیم و تثبیت امامت

پس از شهادت امام رضا(ع) آنچه در مورد جانشینی و امامت امام جواد(ع) ضروری و مهم به نظر می رسید، تثبیت و تحکیم امامت ایشان بود. بنابراین، امام جواد(ع) پیش از آن که شیعیان آن حضرت را مورد امتحان و پرسش قرار دهند، خود به مسأله امامت و شبهات پیرامون آن می پرداخت و از این رهگذر جانشینی و امامتشان را تثبیت می نمود.
در این مورد، می توان به ماجرای علی بن اسباط یکی از یاران امام رضا(ع) اشاره کرد. او می گوید: روزی به محضر امام جواد(ع) رسیدم. در ضمن دیدار، به سیمای حضرت خیره شدم تا قیافه و مشخصات او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم. درست در همین لحظه، امام جواد که گویی تمام افکار مرا خوانده بود، به من فرمود: کاری که خداوند در موضوع امامت انجام داده، مانند کاری است که در مورد نبوت انجام داده است. خداوند درباره حضرت یحیی(ع) می فرماید: «ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت دادیم» و درباره حضرت یوسف(ع) می فرماید: هنگامی که به حد رشد رسید، به او حکم و علم دادیم»... بنابراین، همان گونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهل سالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز عطا کند.(15)

 

2. امام جواد(ع) و شیعیان

شیعیان از یک سو امامت را از جنبه الهی آن می نگریستند و به همین دلیل کمی سن امام هرگز نمی توانست در عقیده آنان خللی وارد آورد؛ اما از سوی دیگر آنچه اهمیت داشت، این وجهه الهی بود که باید چنین کودکی در علم و دانش همانند سایر امامان باشد. از این رو، شیعیان آن حضرت را در مقابل انواع پرسشها قرار می دادند. امام جواد(ع) نیز در فرصتهای مختلف پاسخهای پرسش آنان را داده و در این میان با استدلالهای علمی خود شایستگی خود را بر منصب امامت آشکار می ساخت.
بعد از شهادت امام رضا(ع)، شیعیان در مجلسی گرد آمدند تا مسأله جانشینی را حل کنند. یونس بن عبدالرحمان که از شیعیان قابل اعتماد نزد امام رضا(ع) بود، گفت: تا زمانی که این فرزند؛ یعنی امام جواد(ع) بزرگ شود چه باید بکنیم؟ در این هنگام، «ریان بن صلت» از جای خود برخاست و به اعتراض گفت: تو خود را در ظاهر مؤمن به امام جواد(ع) نشان می دهی، ولی پیداست که در امامت او تردید داری! اگر امامت وی از جانب خدا باشد، طفل یک روزه هم به منزله شیخ است و اگر از طرف خدا نباشد، حتی اگر هزار سال هم عمر کرده باشد، مانند سایر مردم است.
دیگران در این هنگام برخاستند و ریان را ساکت کردند... سرانجام در ایام حج هشتاد نفر از علمای شیعه از بغداد و دیگر شهرها گرد هم آمده و عازم مدینه شدند. ابتدا پیش عبدا... بن موسی- عموی امام جواد(ع)- رفتند، ولی هنگامی که گم شده خود را پیش او نیافتند، از وی روی برگردانده و به حضور امام جواد(ع) رسیدند. آن حضرت به سؤالهای آنان پاسخ گفت و آنها از پاسخهای وی که نشان بارزی از امامت و علم الهی وی بود، شادمان و خوشحال شدند.(16)
بار دیگر نیز گروهی از شیعیان از مناطق مختلف نزد آن حضرت آمده و در مجلسی پرسشهای زیادی مطرح کردند، و امام جواد(ع) در حالی که بیش از ده سال نداشت، به تمام این پرسشها پاسخ داد. (17)
از این روایت چنین به دست می آید که اولاً: شیعیان اصرار داشتند تا از طریق دانش امام، امامت وی را بپذیرند و ثانیاً امام در حالی که هنوز کودک خردسالی بیش نبود، به دلیل الهی بودن امر امامت، به خوبی قادر بود به پرسشهای علمی و فقهی شیعیان پاسخ دهد.

 

3. سرآمدی امام جواد(ع) در مناظرات علمی

بخشی از ادله امامت و مقام علمی امام جواد(ع) را مناظرات علمی ایشان تشکیل می دهد، از آنجا که شیعیان، مدعی علم الهی برای امامان خود بودند، سلاطین عباسی همواره می کوشیدند با تشکیل مجالس مناظره، آن حضرت را رو در روی برخی از دانشمندان بزرگ قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسشها درمانده شوند و شیعیان را در اعتقاد خود به وجود علم الهی در نزد ائمه(ع) دچار مشکل سازند و از پیروی آنها خودداری کنند. همین مسأله سبب شد مأمون امام جواد(ع) را به مجلس مناظره دعوت کند؛ گرچه مأمون از مقام علمی آن حضرت آگاه بود.
از جمله مناظرات امام جواد(ع) می توان به مناظره با یحیی بن اکثم دانشمند و فقیه آن زمان و نیز مناظره ایشان با برخی از فقیهان در مجلس معتصم، اشاره کرد. یحیی بن اکثم در مناظره با امام جواد(ع) یک مسأله فقهی در مورد شخص محرمی که حیوانی را کشته، مطرح نمود. امام(ع) در جواب، فروعی یازده گانه برای مسأله مطرح نمود، یحیی متحیر و شرمسار شد تا جایی که همه حاضران از سرخی چهره اش، شکست او را به وضوح دیدند، سپس مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروعی را که در جواب یحیی بن اکثم مطرح کرده بود، بدهد. امام به یکایک آنها پاسخ داد. آنگاه امام از یحیی بن اکثم مسأله فقهی، پرسش کرد، او از پاسخ به این سؤال درماند و امام به درخواست او جواب مسأله را روشن نمود. مأمون در مقابل دانش امام(ع) اظهار شگفتی کرد و گفت: کمی سن، مانع از کمال عقل برای این خاندان نمی شود.(18)

 

اعتراف معتصم عباسی به امامت آن حضرت

از دیگر مناظرات آن حضرت، مناظره با فقیهانی در مجلس معتصم از دیگر سلاطین عباسی می باشد. در این مجلس مسأله حد شخصی که مرتکب دزدی شده بود مطرح شد. فقها هر یک نظر خود را در این مورد ابراز کردند، ولی امام(ع) نظری برخلاف فقها در این رابطه دادند. معتصم نظر امام را پذیرفت. در واقع، این مناظره نیز ثبوت برتری علم امام جواد(ع) را به دنبال داشت و برای سلطان عباسی قابل تحمل نبود، از این روی منتهی به شهادت آن بزرگوار گردید.(19)
***
امامت امام جواد(ع) با توجه به کودکی و کمی سن، معجزه ای بزرگ در اسلام و در تاریخ تشیع شمرده می شود و این مسأله حکمتی الهی برای فهم حقیقت نبوت و رسالت- امامت- است، گرچه، درک این جریان برای برخی دشوار بود. اما در حقیقت، مقام امامت تحقق وعده تخلف ناپذیر خداوند بر بندگان صالح و شایسته خود است، که می فرماید: عهد من- مقام پیشوایی و امامت- هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید.(20)
شکوه و وعده الهی امامت، بعد از شهادت امام رضا(ع) در وجود فرزند گرامی اش پدیدار گشت، همان گونه که پیامبر(ص) از تولد و امامت ایشان خبر داده بود. در واقع، امامت امام جواد(ع) این معنی را یادآوری می کند که زمین نباید لحظه ای از وجود حجت و دلیل الهی خالی بماند.(21) اگر چه این حجت الهی کودک باشد. بنابراین امام جواد(ع) در دوره امامت خودش در مدت کوتاهی توانست چهره والایی و علمی خود را در میان شیعیان و نیز حاکمان و دانشمندان آن عصر آشکار سازد و شیعه را به عنوان یک حزب قدرتمند فکری در جهان اسلام معرفی نماید.

پی نوشت

1- شیخ مفید/ الارشاد/ ج2/ ص384 و کلینی/ کافی/ ج1/ ص492
2- همان/ ج2/ صص474-418
3- طبری الامامی/ دلائل الامامه/ ص204
4- شیخ مفید/ همان/ ج2/ ص383
5- همان/ ص348
6- عادل ادیب/ زندگانی تحلیلی پیشوایان ما/ ص476
7- شیخ مفید/ پیشین/ ج2/ ص395
8- مریم/ 12
9- مریم/ 30
10- مسلم/ صحیح مسلم/ ج4/ ص101
11- علامه مجلسی/ مرآة العقول/ ج3/ صص265-261
12- شیخ مفید/ پیشین/ ج2/ ص387
13- همان/ ص391
14- همان/ ص388
15- رسول جعفریان/ حیات فکری- سیاسی امامان شیعه/ ص474
16- همان/ص475
17- همان
18- همان
19- محمدبن مسعود عیاشی/ تفسیر عیاشی/ ص319
20- بقره/ 124
21- علامه مجلسی/ همان/ ص294

 

اخلاق و رفتارسیاسی امام رضا (ع)

علم و دانش امام رضا علیه السلام در رفتار و گفتار و اخلاق امام علیه السلام تجلی داشت . وقتی انسان به شرایط جامعه در دوران خلفای عباسی و بروز حوادث تنشها و مخالفتهای مردم مسلمان آگاهی داشته باشد و همزمان افکار و نیات حکام عباسی برای کنترل جوامع اسلامی و همسو کردن مردم با حکومت وقت را مطالعه و ارزیابی نماید حرکات و سکنات اخلاق و رفتار و گفتار امام رضا علیه السلام را در آن شرایط حساس بسیار دقیق مدبرانه عالمانه و همراه با دانش عمیق سیاسی خواهد یافت . یکی از زوایای مواضع امام علیه السلام تدبیر و دوراندیشی سیاسی بوده که در گفتار و اخلاق سیاسی امام علیه السلام بخوبی مشهود است . ذکاوت و اتخاذ مواضعی بسیار عالمانه برای تنویر افکار عمومی اعم از قوم و عشیره خود خواص جامعه و عموم مردم از نکات برجسته دوران امامت امام رضا علیه السلام است . از سویی دیگر مواضعی برگرفته از حکمت در برابر سیاستهای شیطانی و مکر آمیز حاکم وقت (مامون ) حکایت از احاطه امام به اوضاع جامعه و نیز نیات ناپاک مامون و همچنین بهره مندی امام علیه السلام از علوم و فنون لازم در مواجهه با ناهنجاریهای اجتماعی و حکومتی است . منطق رهگشای امام علیه السلام برای هدایت افکار عمومی و کلام رسای امام برای ایجاد جامعه ای همسو و هم صدا با قرآن و عترت و اخلاق و رفتار امام علیه السلام برای جهت دهی و هدایت افراد جامعه در نیل به حاکمیت ولایت و امامت برای رهبری امت اسلام و رفتار و گفتار حکیمانه امام در برابر سلطان جائر و خدعه گر گویای ژرف اندیشی علم و درایت و شایستگی و لیاقت آن امام عزیز است .
در زمان امامت امام رضا علیه السلام می توان نوع برخورد امام (ع ) در تبیین چهره باطل حاکمیت مامون و نیز حق حاکمیت امامت شیعه را به چهار قسمت تقسیم کرد که ذیلا باختصار به آنها اشاره می شود.
1 ـ قوم وعشیره امام علیه السلام
به نقل کتب تاریخی وقتی امام رضا علیه السلام مجبور به حرکت به سوی خراسان شد قبل از مهاجرت اقوام و عشیره خود را جمع نمود و با اشاره به سفر خود به خراسان و اشاره به عدم مراجعت به مدینه و غربت و شهادت خود هم دیگران و هم حضرتش گریستند و این حادثه از جهاتی قابل بررسی است .
الف ) این سفر با سفر امام حسین علیه السلام از این حیث که انتهای سفر با شهادت آن بزرگواران همراه بود شباهت دارد. و این مهم نیز چه در نهضت امام حسین (ع ) و چه در مهاجرت امام رضا علیه السلام از اینکه با علم به شهادت آغاز شد حائز اهمیت است .
ب ) اقوام و عشیره حضرتش بدانند که این دعوت و فراخوانی مامون که به ظاهر برای ارادت و علاقه ی به حضرتش بود چیزی جز حیله و نیرنگ نیست . و هدف اصلی حاکمیت حصر امام و حذف جایگاه امام در عرصه سیاسی و اجتماعی است . اینکه نزدیکان امام (ع ) بدانند که احترامی در کار نیست بلکه هدف مامون کنترل امام و از میان برداشتن قدرتی بزرگ در برابر حاکمیت باطل است .
ج ) این محفل کراهت امام از این سفر و اعتراض او به حاکمیت وقت را بیان می نماید و نیز می فهماند این حاکمیت در تعارض با فرزندان رسول خدا(ص ) است و مهمتر اینکه عده ای میپندارند که امام علیه السلام برای معاونت و کمک مامون اقدام به مهاجرت به سوی خراسان نمود چه بسا اینکه اگر این حرکت آگاهی بخش از سوی امام رضا(ع ) نبود عده ای از نزدیکان امام نیز از عمق ماجرا با خبر نبوده و متاثر از حرکت ظاهری مامون می شدند و او را می ستودند و حاکمیت او را مشروع می دانستند.
2 ـ حکومت مامون
زمانی که امام رضا علیه السلام به مرو مرکز خلافت مامون رسید مامون با طرحهای خود زمینه ساز در جهت مشارکت امام در خلافت و حکومت خود شد امام نیز از پذیرش آن امتناع می کرد ابتدا بظاهر در جهت واگذاری حکومت به امام رضا(ع ) برآمد و اظهار داشت « من چنین مصلحت دیدم که خود را از خلافت عزل و حکومت را به تو واگذار کنم » امام (ع ) فرمود : اگر حکومت حق تو است و خداوند آنرا برای تو قرار داده تو حق نداری حکومتی که خدا برای تو مقرر داشته به دیگری واگذار کنی و اگر این خلافت و حکومت از آن تو نیست چگونه می خواهی آنرا به من ببخشی
این گفتگوی مستدل امام (ع ) نقشه شیطانی مامون را نقش برآب کرد و به او فهماند که نه تو از جانب خدا حاکمی و نه حق چنین واگذاری را خدا به تو داده به عبارت دیگر یعنی تو خود بهتر می دانی که حکومتی که خدا واگذار کرده به چه کسی واگذار شده و این بخشش ظاهری هرگز موجب فریب کسی که حق حاکمیت را می داند و هم حیله تو را می داند نخواهد شد.
این پیشنهاد مامون به امام همراه با پافشاری و تکرار بود و زمانی بمدت دو ماه این پیشنهاد تکرار شد اما امام علیه السلام قاطع و مصمم از پذیرش آن خودداری می نمودند.
شاید یک سئوال مطرح شود و آن اینکه حالا که زمینه حکومت ائمه (ع ) فراهم شده چرا امام رضا علیه السلام از پذیرش آن سرباز زد اما با اندک تاملی منطق با درایت امام علیه السلام را خواهیم پذیرفت چرا که امام با کدام زمینه با کدام نیرو با کدام افراد مورد اعتماد به حکومت مدنظرش خواهد رسید قطعا مامون با آن نیت خود جز سران حکومت امام خواهد شد و هر عمل و نیرنگ و خیانتی که انجام دهد در سایه حکومت فرزند رسول خدا(ص ) به آن مشروعیت می بخشید و مهمتر آنکه حمایت مومنین و شیعیان را که سرمایه بزرگی برای حکومت به حساب می آمد همیشه با خود دارد و دیگر هیچ تهدید اجتماعی را بصورت نهضت و یا شورش علوی احساس نمی کرد.
بهترین سوال در این زمینه این است که آیا در صورت زمامداری امام علیه السلام مامون خود مهمترین تهدید برای حکومت امام علیه السلام نبود آیا آنچه در زمان مامون گذشت که در نهایت به شهادت امام رضا علیه السلام منجر شد گواه محکمی بر این مدعا نیست
مامون پس از آنکه از این نقشه مایوس شد درصدد برآمد بهر شکل ممکن او را در کنار حاکمیت خود بعنوان سندی معتبر و مشروع نگهدارد. لذا طرح ولایت عهدی امام رضا(ع ) را مطرح ساخت اما چه کسی است که نداند انگیزه مامون از این نقشه چیست لذا امام با علم و تدبیر درصدد مخالفت برآمد آنقدر مخالفت کرد که تهدید به قتل شد و مجبور به پذیرش این امر گردید.
اما شرایط امام برای پذیرش ولایت عهدی برای هر انسان بینا و اهل دانش و درایت از هر مخالفتی گویاتر است . امام فرمود به شرطی ولایت عهدی را می پذیرم که در عزل و نصب کسی دخالت نداشته باشم دخالت در امور حکومتی نکنم و رسمی را برندارم و سنتی را جایگزین نکنم مامون که فقط حضور امام را برای حکومت خود غنیمتی بزرگ می دانست شروط امام را پذیرفت در این پذیرش امام (ع ) هرگز در تصمیمات سلطه طلبانه مامون همراه نیست یعنی در چینش نیرو و انتخاب وزرا و کارگزاران دخالتی نخواهد کرد یعنی مطلبی را بعنوان دستورالعمل نخواهد گفت که سند مشروعیت حکومت وقت گردد یعنی بعنوان حفظ جان خود و تقیه ولایت عهدی را پذیرفت در واقع موضع امام (ع ) یعنی این حکومت به حال خود رهاست و سندی از اسناد آن و عملی از اعمال آن مورد تایید نیست .
یک انسان موحد و الهی چگونه می توانست حرف مخالف خود را در برابر حکومتی نظیر مامون بهتر از رفتار و موضع گیری امام رضا(ع ) ثابت کند آیا این ذکاوت و علم و درایت امام در برابر حیله و نیرنگ مامون قابل تحسین و تقدیر نیست اگر مردم مسلمان آن زمان از هوش و درایت نسبی برخوردار بودند (با توجه به رهنمودهایی که در ادامه به آن اشاره خواهد شد) آیا نمی توانستند خواسته امام خود را بشناسند و درصدد تحقق خواسته های امام برحق خود برآیند و حقوق آنها را بفهمند و آن را اعاده کنند
3 ـ عموم مردم
اخلاق و رفتار و گفتار امام که سرشار از حکمت و دانش بود می توانست برای مردم آنزمان نسخه درمان در امر حکومت و رهبری باشد اما شاید مردم یا از درک و فهم کلام و منظور امام عاجز بودند یا آنقدر در راحت طلبی و آسایش دنیوی غوطه ور بودند که هرگونه زحمتی را بر خود ناروا می دانستند و به آسایش ظاهری و زندگی دنیوی در کنار متظاهران دینی و منافقان در عرصه حکومت راضی بودند.
نوع کلمات و مواضع امام و جملاتی که از سوی آن حضرت برای هدایت جامعه اسلامی آن زمان بیان می شد هرگونه ابهام و ناآگاهی در بین مردم را منتفی می گرداند چرا که بیان و جملات امام (ع ) نقطه ابهام و جای سوالی در زمینه وظیفه شیعیان و تشخیص حکومت سالم و غیر سالم باقی نمی گذارد امام (ع ) در حدیث معروف سلسله الذهب در نیشابور زیباترین و رساترین جمله را در تعیین وظیفه موحدان بیان فرمود : « کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی » سپس بعد از تاملی فرمود « بشر وطها و انا من شروطها » یعنی راه رسیدن به وحدانیت و خداپرستی جز از مسیر ما میسر نیست . یعنی مائیم که مسلمان بودن را معنی می بخشیم مائیم که انسان مومن را به ایمان کامل می رسانیم به عبارت دیگر نفی بت پرستی و رسیدن به حصار محکم خداپرستی در سایه ولایت و امامت ما ممکن و عملی خواهد بود. شنوندگان و نویسندگان این حدیث را شنیدند و نوشتند اما چه کردند
امام علیه اسلام در روایتی برای آنکه خط خود و دشمنانش را جدا کند و وظیفه شیعیان را در این مهم تبیین کند می فرماید : « شیعتنا المسلمون لامرنا الاخذون و بقولنا المخالفون لا عدائنا من لم یکن کذالک فلیس منا » پیروان ما دستورات ما را می گیرند و بکار می بندند و با دشمنان ما مخالفند و کسی که چنین نباشد از ما نیست .
در روایت دیگر می فرماید : « من واصل لنا قاطعا او قطع لنا واصلا او مدح لنا عایبا او اکرم لنا مخالفا فلیس منا و لسنامنه » . یعنی هر که به دور شده از ما نزدیک شود و یا از بستگان ما دوری کند یا کسی را که به ما عیب می بندد ستایش کند یا به دشمن ما اکرام نماید از ما نیست و ما هم از او نیستیم .
معلوم نیست شیعیان در عصر امام رضا علیه السلام چگونه رفتاری داشتند که حضرتش برای تنویر افکار عمومی چنین جملاتی بیان می کند. ظاهرا برای شیعیان و پیروان حضرتش دوستی با هر کس و دشمنی با هرکس مهم نبوده و مهمتر آنکه جایگاه امامت شیعه و دشمنانشان چندان روشن نبوده است . یا اینکه امام علیه السلام از اینکه شیعیان به حکومت وقت ابراز علاقه و دوستی می کنند و چندان موقعیت امامت شیعه را بر نمی تابند اینگونه دردمندانه سخن گوید. دو کس که از یک محل و ولایت به خراسان رفته به خدمت امام رضا علیه السلام می رسند تا حکم نمازشان را بدانند حضرت می پرسند شما برای چه امری به اینجا آمدید یکی می گوید برای دیدن مامون به اینجا آمده ام و دیگری می گوید برای زیارت شما بدینجا آمده ام . امام علیه السلام می فرماید : شما که بدیدن من آمده اید نمازتان قصر است و شمائیکه برای دیدن مامون آمدید نمازتان تمام . سوال می کنند چرا امام رضا (ع ) می فرماید : برای آنکه دیدن و تقویت مامون معصیت است و کسی که سفرش برای معصیت باشد نماز او تمام است .
گرچه در تاریخ همه مواضع و بیانات امام علیه السلام روشن نیست بعضا روایاتی از این دست نقل شده است اما این خود گواه معتبری است بر اینکه امام چه رنجی می بردند از دستگاه خلافت مامون و چه رنج مضاعفی می بردند از مومنین و مسلمانان و شیعیان . اگر جملات امام و نگاه ایشان را به شیعیان خوب بررسی کنیم نوعی اعتراض و گلایه از رفتار شیعیان که مبتنی بر دوستی و محبت واقعی با حضرتش نبوده مشاهده می شود.
امام رضا علیه السلام در روایتی می فرماید : « اعلموا انکم لا تشکرون الله تعالی بشی بعدالایمان با الله و بعدالاعتراف بحقوق اولیا الله من آل محمد رسول الله (ص ) احب الیه من معاونتکم لاخوانکم المومنین علی دنیاهم » .
امام علیه السلام در ضمن این حدیث اشاره به حقوق ائمه علیهم السلام می نماید. آنهم بعد از ایمان به خدای بزرگ . امام (ع ) اگر یک شیوه حسنه را تبلیغ و تبیین می فرماید آنرا بعد از ایمان به خدا و بعد از شناخت حقوق ائمه علیهم السلام مطرح می فرماید و این نشانگر اهمیت موضوع شناخت حقوق ائمه (ع ) است .
و از طرفی بیانگر این نکته است که این مهم چندان مورد توجه مومنین نبوده که اینگونه بدان تاکید می نماید. اما با همه این تاکیدات شیعیان چقدر به سمت حضرتش حرکت کردند چقدر عمق مطالب حضرتش را فهمیدند و چقدر خود را با خواسته های حضرتش همراه کردند.
4 ـ خواص جامعه
عبدالعزیز بن مسلم در مرو بهمراه امام رضا علیه السلام در مسجد جامعه مطالبی را نقل می کند و می گوید وقتی بخدمت حضرتش رسیدم و اظهار نظر مردم را درباره امامت بازگو کردم امام تبسم کرد و فرمود : ای عبدالعزیز مردم نادانند و در دین خود فریب خوردند. بعد اشاره به اکمال دین که با امامت صورت گرفت و سپس جایگاه امامت را از دیدگاه قرآن کریم بیان نمود و سپس فرمود : « ان الامام زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزالمومنین الامام اس الاسلام النامی وفرعه السامی با الامام تمام الصلاه و الزکات و الصیام و... » می فرماید : امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مومنان است امام بنیاد اسلام نامی (بالنده ) و فرع برازنده آن است بوسیله امام نماز زکات و روزه و... درست می شود و...
بعد می فرماید : هیهات هیهات خردها گمند و خاطره ها سرگردان و...
سپس ضمن جملاتی می فرماید : آیا کسی که بحق رهبری می کند سزاوار است که پیروی شود یا کسی که بحق عمل نمی کند چگونه قضاوت می کنید و...
اگر جملاتی که امام رضا علیه السلام در خصوص امامت در این گفتار بیان داشته را انسان بدقت مطالعه کند می بیند گرچه حقیقتی را بیان می کند اما در واقع درد دل خود را می گوید رنج و آزاری که از بی فهمی و کج فهمی مردم می برند بیان می کند در واقع حقیقت انحراف مردم آنزمان که موجب پایمال شدن حقوق ائمه علیهم السلام گردید را بازگو می کند.
چقدر از اهل علم و خواص که گرداگرد اما رضا علیه السلام بودند در صدد نشر معارف امامت برآمدند چقدر برای روشن شدن حقایق پنهان امامت تلاش کردند چقدر امام را در مسیر احیا امامت واقعی یاری رساندند آیا این جملات امام (ع ) نوعی شکوائیه از فهم و درک و همت مردم نیست آیا این اعتراضی به انتخاب خلیفه توسط مسلمین نیست آیا خراسان اکثرا از شیعیان و علاقمندان به خاندان عصمت و طهارت نبودند چرا امام بر حق را منزوی نمودند و خلیفه غاصب را امیرالمومنین خواندند آیا غربت امام رضا علیه السلام بخاطر بعد مسافت از مدینه بود یا اینکه غربت واقعی امام علیه السلام در بین پیروان و شیعیان امام علیه السلام بود
آری اخلاق و رفتار و گفتار سیاسی امام مهمترین چراغ راهنما برای شیعیان بود که بدرستی از آن استفاده نشد.
منابع و ماخذ :
ارشاد شیخ مفید ـ تحف العقول ـ سیره پیشوایان ـ علی ابن موسی امام رضا ـ میزان الحکمه ـ اصول کافی و صفات شیعه شیخ صدوق .
حضرت امام رضا(ع ) :
شیعیان و پیروان ما دستورات ما را می گیرند و به کار می بندند و با دشمنان ما مخالفند و کسی که چنین نباشد از ما نیست
حضرت امام رضا(ع ) :
امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مومنان است
منطق رهگشای حضرت امام رضا(ع ) برای هدایت افکار عمومی و کلام رسای امام (ع ) برای ایجاد جامعه ای همسو و هم صدا با قرآن و عترت و اخلاق و رفتار امام (ع ) برای جهت دهی افراد جامعه در نیل به حاکمیت ولایت و امامت به منظور رهبری امت اسلام و رفتار امام (ع ) در برابر سلطان جائر و خدعه گر گویای ژرف اندیشی و علم و درایت و لیاقت آن پیشوای معصوم بود

شهادت سردار شوشتری

  مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شدهاند، مردهاند بلکه زندهاند و و روزی خور خوان الهی‌اند. "قرآن کریم"
در جمعی پاک و عاشق و با صفا که نورخورشید یکرنگی و همدلی و محبت آنان کورکننده چشم خفاشان کوردل بود،‌دستی پلید و زشت درآمد و خون عاشقان فرشته خوی امت اسلام را در هم آمیخت. اما چه باک که خونهای به هم آمیخته و این پیکرهای پاره پاره و آن جگرهای به دندان گرفته شده، دودمان و بنیاد سلسله ظلم و تباهی و تیرگی را سست تر از همیشه خواهد کرد.

اگر غم لشگر اندوزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم

شهادت، این یگانه معشوق پاکبازان و دلدادگان حریم دوست، سالها پس از پایان دوران دفاع دهساله -نه هشت ساله- ملت مظلوم ایران اسلامی، کماکان عاشقانی را که نالهای از جنس نیاز دارند، در آغوش می کشد.

اگر آه تو از جنس بلور است
در باغ شهادت باز، باز است

اما محفل عشق و عاشقی ابن بار چه با صفا و بیآلایش است. مردی از تبار قافله عشاق، جانبازی جامانده از قافله شهادت، فرمانده ای از سلاله همت و باکری، کنار چند نفر از همسنگران همراهش، در جمعی با صفا و خاکی و در جمع بزرگی از عشایر بلوچستان ایران، و بهمراه آنان و در کنار آنان به خاک و خون کشیده می شود و کبوتر عاشق و خسته روح بزرگش هم‌پرواز و همداستان با عاشقان بی ریا و باصفای عشایری، تا حریم ملکوت اوج می گیرد.

چه زیباست این پیوند خون جا‌ماندهای از قافله شهدای ملت ایران در نبرد دهساله با همه استکبار، با خون عشایر شهید پروری که بار کینه و نفرت استکبار را این بار از شرق کشور به دوش می کشند و ضحاک ددمنش، خون این جانباز عاشق و آن جمع پاک عشایری را در هم آمیخت و پیکرهای پاره پاره و گلگون آنان را در آغوش یکدیگر به مجسمه ای از جنایت صفتی و ددمنشی خود و تابلویی از زخم دیرین خون از ملت مسلمان ایران بدل ساخت.

آری، دست کثیف فتنه بیگانه بار دیگر از آستین کافران و ملحدان بیرون آمد و حاج نورعلی شوشتری این پیر قافله خراسانیهای شهید را پس از مدال جانبازی که در جنگ‌با کفر صدامی به سینه آویخته بود، به افتخار شهادت نائل کرد و او را در میان جمعی از عشایر پاک بلوچستان به ملکوت اعلا پیوست.

چه زیباست این عروج عشایر بلوچ و این رزمنده خراسانی، چه زیباست این عشق آسمانی و عروج عرفانی و چه تیره است روی کفر جهانی که دست خود را به خون این رزمنده و آن عشایر پاک، در میان جمع بی ریا و با صفا آلود.
سرنگون باد سلسله کفر جهانی و جاوید باد یا شهیدان عشایر و سیاهی‌مان که در این حرکت کور‌دلانه، تا حریم ملوکت اوج گرفته و جاویدان شدند.

 

 

سیزده رجب

سیزدهمین روز رجب، ماه خدا و سرآغاز بهار معنویت تولد فصیح ترین شعر حیات و زیباترین آواز آفرینش، پیشوای صالحان و مقتدای پرهیزکاران، امیر مومنان، امام علی بن ابیطالب(ع) است.

آن روز، مادرت با خوشحالی و هیجان، نزد پدرت ابوطالب آمد تا خبر فرزنددار شدن آمنه را به او بدهد، پدرت، خبر را که شنید رو به مادرت کرد و گفت: تو هم سی سال صبر کن، پسری به دنیا خواهی آورد که هم شأن و هم رتبه فرزند آمنه است مگر در مقام نبوت.
راستی معروف بود که مادرت فاطمه، مهربان ترین زن ها نسبت به پسرعمویت بود و البته این مهربانی یک سویه نبود.

*** اقرار به حقیقت تو
شنیده ام پیش از آن که تو از مادر متولد شوی، همه قریش تو را می شناختند...
آن روز که نور پاک تو از صلب ابوطالب به فاطمه بنت اسد منتقل شد، زمین تکان شدیدی خورد و تا چند روز این لرزش ادامه داشت، قریش وحشت زده بت هایشان را برداشتند؛ آنها را بالای کوه ابوقبیس گذاشتند و قسمشان دادند که این زمین لرزه را متوقف کنند. اما زلزله شدیدتر شد و صخره های ابوقبیس شروع به ریزش کرد و بت ها به صورت بر زمین افتادند.
قریش وحشت زده و مضطرب مانده بود که باید چه کار کند. پدرت بی آنکه ترسی در چهره اش پیدا باشد پیش آنها آمد و گفت: ایهاالناس! امروز خداوند ،خلق مبارکی آفریده که اگر به ولایت او اقرار نکنید و به اطاعتش گردن ننهید و شهادت به امامتش ندهید، این زلزله هیچ وقت آرام نخواهد شد و هیچ خانه ای را در این دیار باقی نخواهد گذاشت. قریش گفتند: ای ابوطالب! هرچه تو بگویی اطاعت می کنیم، آن وقت پدرت با گریه دست به آسمان بلند کرد و گفت: "الهی و سیدی اسألک بالمحمدیه المحموده و بالعلویه العالیه و بالفاطمیه البیضاء الا تفضلت علی تهامه بالرأفه و الرحمه" به خدا قسم که همه عرب آن کلمات را نوشتند و در جاهلیت معروف بود که هر وقت گرفتاری شدیدی پیش می آمد، مردم آن کلمات را می خواندند و دعایشان مستجاب می شد بی آنکه حقیقت آن کلمات را بدانند.

*** در آغوش آفتاب
اصلاً قحطی وخشکسالی حجاز و فقر و تنگدستی ابوطالب همه و همه بهانه بود، انگار روزگار هم با دل تو و پسرعمویت همراه شده و زمین و زمان را به هم ریخته بود تا ابوطالب بیاید و بگوید ای بنی هاشم! هر کدام از شما تکفل یکی از فرزندان مرا به عهده بگیرد و در این میان تو سهم پسرعمویت شوی که از مدت ها قبل، تو را برای خودش نشان کرده بود و تو تا همیشه آن روزها را با افتخار به یاد بیاوری و تعریف کنی که خردسال بودم که رسول خدا(ص) مرا در آغوش می گرفت و به سینه می فشرد، مرا در بستر خود می خواباند طوری که بدن او را لمس می کردم و بوی خوش او را می شنیدم، اصلاً او خودش غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت. هرجا می رفت مثل بچه ای که به دنبال مادرش برود، دنبال او به راه می افتادم. او هر روز یکی از فضائل خود را به من یاد می داد و.....

*** تو شایستگی مقام نبوت را داشتی
و فکر نمی کنم این اصلاً تصادف باشد که تو هنگام نزول نخستین وحی، کنار غار حرا، تنها شاهد بعثت آخرین رسول حق باشی.
خودت تعریف کردی هنگامی که وحی نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم،از حضرت پرسیدم این ناله چیست؟ رسول خدا(ص) فرمود: این ناله شیطان است و علت ناله اش این است که دیگر ناامید شد از این که در روی زمین از او اطاعت شود.
می بینی علی جان! هرچه را من می شنوم، تو هم می شنوی و هرچه را من می بینم، تو هم می بینی... اگر من خاتم پیامبران نبودم، تو شایستگی مقام نبوت را داشتی؛ ولی تو، وصی و وارث من، سرور اوصیا و پیشوای پرهیزگاران هستی...

*** من و تو، از یک گِل...
آن روز، رسول خدا(ص) رو به تو کرد و گفت: می خواهی به تو بشارتی بدهم؟ فرمودی: چه بشارتی یا رسول الله؟ حضرت فرمود: "من و تو از یک گِل آفریده شده ایم و شیعیان ما از زیادی گل ما خلق شده اند، روز قیامت مردم را به نام مادرشان صدا می زنند به جز شیعیان تو را که به نام پدرت صدایشان خواهند کرد. چون شیعیان تو همه حلال زاده اند."

*** مهربان بودی و نگران
رسول خدا(ص) به ما گفته بودند که تو هم مثل ایشان پدرمان هستی اما تو نه تنها پدر امت بودی که مثل مادری نگران که موقع ترک خانه، با نگرانی سفارش همه چیز و همه کس و همه جا را به فرزندانش می کند و باز هم مرور می کند تا سفارشی را از قلم نیانداخته باشد، مدام این حرف ها را با ما متذکر می شدی:
* می گفتی ما دوست داریم شما را شفاعت کنیم. ما اهل بیت را در قیامت از شفاعت خودتان درمانده نکنید.
* مواظب اعمالتان باشید. نکند روز قیامت پیش دشمنان ما رسوا باشید.
* زیاد استغفار کنید. استغفار روزی آور است.
* تا می توانید کار خیر ذخیره کنید. مطمئن باشید که فردا به دستتان می رسد.
* بیشتر کلامتان ذکر خدا باشد. گناه نکنید. بنده وقتی گناه کند روزی اش قطع می شود.
* انواع بلاها را با دعا دفع کنید.
* هرماه، سه روزش را روزه بگیرید.
* اگر حاجت مهمی دارید، صبح پنج شنبه به دنبال آن بروید. چون رسول خدا(ص) از خدا خواسته که بامداد پنج شنبه را بر امتش مبارک گرداند.
* از خانه که بیرون می روید آیه الکرسی و اناانزلناه و فاتحه الکتاب را یادتان نرود. قضای حاجت دنیا و آخرت شما در این آیات است.
* لباس ضخیم بپوشید. لباس نازک دین آدم را نازک می کند.
* ایستاده آب نخورید، دردی می گیرید که دیگر درمان نمی شود. مگر آن که خدا عافیتتان دهد.
* مریض هایتان را با صدقه درمان کنید و از مالتان با زکات محافظت نمایید.
* نکند با هم اختلاف کنید که سبب خروجتان از دین است.
* هروقت از برادرتان لغزشی دیدید بر سر او نریزید که ارشادش کنید، با نرمی به او بگویید.
* چهارپایان را نزنید. آنها هم برای خودشان خدا را تسبیح می کنند.
* لباس نخی بپوشید که لباس رسول خدا(ص) بود.
* بر پیغمبر و آلش صلوات بفرستید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.
* لباس هایتان را زود به زود بشویید که همّ و غم را از بین می برد.
* موهای سفیدتان را نکنید. موی سفید نور است. هر که در اسلام مویش را سفید کند، روز قیامت همان موی سفید نور او خواهد بود.
* بدون طهارت نخوابید.
* پیش برادر مؤمنتان که می خواهید بروید خودتان را بیارایید.
* سحرخیزی باعث تندرستی است و رضای خدا و رحمت اوست و تمسک به اخلاق پیمبران است.
* سیب بخورید معده تان را پاک می کند.
* غذای داغ نخورید. صبر کنید تا سرد شود. آخر رسول خدا(ص) فرموده برکت در غذای سرد است و غذای داغ برکت ندارد.
* امانت را به صاحبش برگردانید حتی اگر صاحبش قاتل پیغمبران باشد.
* بازار که می روید خیلی به یاد خدا باشید.
* مواظب باشید غده هایی را که به گوشت چسبیده نخورید.
* کدو بخورید عقل را زیاد می کند.
* گلابی دل را روشن می کند و به اذن خدا دردهای آن را آرام خواهد کرد.
* پیغمبر دوست داشت قبل و بعد از غذا ترنج میل کند.
* انار را با پیه اش بخورید. معده را شستشو می دهد و دل را زنده می کند و وسوسه شیطان را از بین می برد.
* کاسنی بخورید. هر بامداد یک قطره بهشتی در کاسنی است.
* آب باران بنوشید. پاک کننده تن است و بیماری ها را دفع می کند
* بچه هایتان را از چرک و چربی بشویید. شیطان، چرک و چربی را بو می کند و بچه هایتان در خواب می ترسند. دو تا فرشته آنها هم از این آلودگی در آزارند.
* حج که می روید به کعبه زیاد نگاه کنید.
* اگر می خواهید بدانید چه مقامی پیش خدا دارید، ببینید با گناهانتان در چه وضعی هستید
* با بدگویان ما ننشینید و ما را پیش دشمنانمان علنی مدح نکنید
* هر وقت در سفر بودید و راه را گم کردید یا از چیزی ترسیدید فریاد بزنید و بگویید یا صالح اغثنی.
* به خدا قسم که شتاب بلاها به سمت مؤمن از سیلی که از کوه سرازیر می شود یا از دویدن استر تندتر است.
* از خدا عافیت از سختی بلا را بخواهید و سختی بلا چیزی نیست جز از بین رفتن دین.
* چشم به راه فرج باشید. از رحمت خدا ناامید نشوید. محبوب ترین کارها نزد خدا انتظار فرج است.

*اما؛ ما و تو ای امام مهربان
آری تو پدر ما بودی و مهربان تر از مادر اما، ما چه فرزندهایی بودیم که می فرمودی:
- به خدا چقدر دوست دارم که حق تعالی مرا از میان شما ببرد و در ریاض رضوان جا دهد.
- چرا بدبخت ترین این امت نمی آید تا محاسن مرا از خون سرم خضاب کند؟
- خدایا من از این ها به تنگ آمده ام و این ها از من.
- من از این ها ملال یافته ام و این ها از من.
- خدایا مرا از این ها بگیر و راحت کن و این ها را مبتلا به کسی کن که مرا به یاد بیاورند...

*** و قصه ماه و چاه...
می گفتی دنیا! بگرد و ببین علی چه کسی را دوست دارد و دوست های علی را از علی بگیر! راستی، منظورت فاطمه که نبود؟
چقدر آبادی ساختی، اصلاً مدینه را تو نخلستان کردی .
اما تو نیامده بودی که فقط درخت بکاری...
شاید هیچ کس در جهان به اندازه تو چاه نکنده باشد.
اما این همه چاه عمیق، حتی برای یک آه عمیق تو، چقدر کوتاه بودند، امروز آه تو دامن عالم را گرفته است.

یا علی می تابد و عالم منور می شود

مولودیه برای امام علی‌ع‌

(1)‌

هم از آن دست که‌
برتر از آدم برآمدی‌
به زیباترین ماه ادب «رجب»
پای‌
بر فرق جهان گذاشتی‌
با طلوع تو
در طلیعه ماه‌
هزار شعبانیه‌
بر صحیفه جان‌ها رقم خورد
هم از آن دست که‌
به زیباترین ماه ادب «رجب»
پای‌
بر فرق جهان گذاشتی‌
به زیباترین شب «شب قدر»
پای بر فرق آسمان گذاشتی‌
و از نو
متولد شدی‌

(2)‌

پیش از تولد آدم‌
نوری بودی در بطن تیرگی‌
آسمان گشتی زد
و به دنیا آمدی‌
شیعیان‌
پس از تولد آدم‌
لوح تقدیر تو را
بر سردر کعبه‌
آویخته‌اند
تو
خورشید کعبه‌ای‌
و اگر نبودی‌
چراغ هیچ خانه‌ای‌
روشن نبود

(3)‌

پیش از آن که به دنیا بیایی‌
آسمان به گرد نامت چرخ می‌زد
و ماه به زمین می‌آمد
تا به گشت شبانه‌
رکعتانی نماز گزارد
پیش از دمیدن خورشید
کعبه تو را به دنیا آورد
ما
امروز خورشید کعبه را
در هر شبانه‌روز
به عیان می‌بینیم‌
همه محتاج شمه‌ای از عدل تو هستند
روز کدام است و ماه کدام‌
هر سال روز میلاد توست‌

(4)‌

نامت کم نشد
و هر روز تکثیر شد
تو کم نشدی‌
کوفه چه کسی است؟
جهان پیش تو کم آورد
یکصد و ده سده برآمد
و باز کم نشدی‌
هزاره‌ها پیش تو هیچ‌اند
هنوز از مادر نزاییده است‌
آن کس که با تو برابر آید
شکفته باد نامت‌
بر دیوار کعبه‌
برخیز و شمشیر از نیام برکش‌
که دوستانت‌
به دشمنانگی‌
و دشمنانت‌
به دوستکامی‌
به کام دیوان آمدگان‌اند بر زمین‌
یاعلی!

دکتر غلامحسین عمرانی (نسیما فیروزکوهی)‌

اقیانوس

چنین است گویی:
که با جامی خالی،
بر ساحلی صخره‌ای،
پیش روی امواج‌
ایستاده‌ام‌
واپاش ساحل‌کوب موج‌ها
صخره‌ زیر پایم را می‌شوید
و من هر بار
 که موجی در می‌رسد 
جام بر کف،
خم می‌شوم‌
به بوی سهمی‌
کز کاکل موج بر می‌گیرم‌
اما از آن پیش‌
موج در خود واشکسته است‌
و من،
عزمی دوباره را
چون پرچمی،
بر صخره واپس می‌ایستم‌
دگر باره چون موجی پیش می‌رسد
جام را چون داسی قوس می‌‌دهم‌
تا از سر خوشه آب‌
دسته‌ای واچینم‌
اما،‌ باز
جام خالی است‌
و دریا در موج‌
و فاصله،
به درازای یک دست‌
و به دوری یک تاریخ!
شتک خیزاب امواج،
تنها
یک دو قطره‌
بر دیواره شفاف جام می‌چکاند
و عطارد، در جام من است‌
نهج‌البلاغه را می‌بندم.

دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی‌

مولاعلی‌

جان تاریک من اینک مثل دریا روشن است‌
صبحگون از تابش خورشید مولا روشن است‌
تیغ یادش ریشه اندوه و غم را می‌زند
آفتاب هستی‌اش چشم عدم را می‌زند
اینک از اعجاز او آئینه من صیقلی است‌
طالع از آفاق جانم آفتاب یا علی است‌
یا علی می‌‌تابد و عالم منور می‌شود
باغ دریا غرق گل‌های معطر می‌شود
چشم هستی آب‌ها را جز علی مولا ندید
جز علی مولا برای نسل دریاها ندید
قلب من با قلب دریا همسرایی می‌کند
یاد از آن دریای ژرف ماورایی می‌کند
اینک این قلب من و ذکر رسای یا علی‌
غرش بی‌وقفه امواج، در دریا علی‌

سیدحسن حسینی‌

واژه‌ای به ژرفی دریا

نام تو را زیاد شنیدیم، در حسرت مرام تو مانده‌
ای اولی که سکه مردی تا همچنان به نام تو مانده‌
تو واژه‌ای به ژرفی دریا، تو مشکلی به هیات آسان‌
ای تا همیشه پای قلم‌ها در بحر عین و لام تو مانده‌
ای عاشقان برای پرستش  تا بوده  بعد حق به تو مدیون‌
ای شاعران برای سرودن تا هست، تا هست زیر وام تو مانده‌
عقل آسمان این همه عاقل، در پله نخست تو عاجز
عشق افتخار آن همه مجنون، زنجیری مدام تو مانده‌
هم ماه در حضور تو کودک، هم مهر در رکاب تو تاریک‌
هم روز در مسیر تو لنگان، هم شب در احترام تو مانده‌
ای هر که دیده رنگ ملامت، لبخند تو شکسته و زخمی‌
ای هر که برده لذت شیرین، همواره تلخ کام تو مانده‌
از داغ فقر و قحط عدالت، از گند زور و لاشه تسلیم‌
بعد از چقدر سال نرفته است بویی که در مشام تو مانده‌
بعد از چقدر سال که گفتی، بعد از چقدر گوش که نشنید
آنک به سوی ظالم و مظلوم، انگشت اتهام تو مانده‌
نهج‌البلاغه کو که بخوانند، نهج‌البلاغه کو که بفهمند
این گوش‌ها چقدر هراسان،‌ از سیلی کلام تو مانده‌
بادا که تا هنوز بیفتد اینجا کلاه از سر دنیا
بیچاره او که خیره‌سرانه دنبال گرد بام تو مانده‌
ما هر قدر که خاک تو باشیم، قنبر یکی است مثل خود تو
فخر فقط برای تو بودن در قبضه غلام تو مانده‌
آه ای تمام! ‌من چه بگویم تا تمام شود شعر
گفتم تمام خوب نگفتم، کو مهدی، انتقام تو مانده‌

عباس چشامی‌

سیزده، روز آغاز بود 

هوالاول
و سیزده‌
روز آغاز بود
با آمدنت
حساب اعداد را پاک کردی‌
جهان با تو تقسیم شد
تو توان عالم بودی
هستی با تو در ذرات‌
ضرب شد
کل شد
هست شد
هستی شد
و تنها تو
بساط تفرقه و تفریق را جمع کردی‌
تو همان
هوالاول و هوالآخر
بودی

سید‌حسین ثابت محمودی (سهیل)‌

پاشیده‌اند عطر دعا باز در زمین

پاشیده‌اند عطر دعا باز در زمین
آنک دوباره قافله ناز در زمین
صبح و سلام می‌رسد از آسمان ببین‌
آورده‌اند یک سحر آواز در زمین
هر شب هزار ماه به ما سجده می‌برند
در حسرت شکفتن یک راز در زمین
رازی که آن سپیده دم از سینه علی (ع)‌
بر لب رسید و رفت به اعجاز در زمین
گفتند او نشانه شب‌های قدر بود
گفتیم مانده باز روزنه‌ای باز در زمین‌
شاید شبی بشارتی از آسمان رسید
چون یازده نشانه پرواز در زمین

سید‌ضیاءالدین شفیعی‌

مولای گل و آینه

در کشمکش خاک نیامیخت تنش را
از روح سرشتند گمانم بدنش را
 دیوار مگو این دهن حیرت کعبه است‌
وامانده چنین هلهله آمدنش را
می‌آمد و زیر قدمش کعبه می‌انداخت
تا عطر تبرک بزند پیرهنش را
طاووس بهشتی است که باید دو سه روزی
پر لاله ببیند چمن یاسمنش را
تنهایی از این بیش که دیده‌ است که دریا
در چاه بگرید غم تنها شدنش را
یا غربت از این بیش که خورشید شبانه
بر دوش کشد نیمه خاموش تنش را
مولای گل و آینه حیف است ببیند
در سیطره شوم کلاغان چمنش را

حسن دلبری‌