مدینه در انتظار وقوع فاجعه ای سترگ بود و پیامبر در انتظار تحقق وعده ای الهی.او اینک در آستانه مرگ ایستاده است، کسان و بستگانس همه گرداگرد او، ملتهب و در تاب و تب.دخت یگانه اش اما از همه بی تابتر.افول ستاره های اشک بر آسمان گونه زهرا(س) تنها صحنه دلخراشی بود که بیش از هر چیزجان پیامبر(ص) را می آزرد.براستی چه سخت وغم انگیزاست که کسی پاره ای از وجودش را، میوه دلش را، غرق در طوفان اشک و اه ببیند و طاقت بیاورد.او اگر لب فرو می بست و به اشاره و ایمایی فلب دختر را آرام نمی ساخت بیم آن بود که مرغ روح از سینه زهرا به آسمان پر کشد.پس باید چیزی بگوید تا خود و دختر را از این رنج جانگزا برهاند.
سخن که به اینجا رسید پیامبر پرده از رازی گشود که چون مرهمی تسلی بخش، دریای متلاطم جان فاطمه را به ساحل آرامش برد.
به سختی سر مبارکش را به سوی فاطمه چرخاند و با اشاره چشم او را نزد خود فرا خواند.
با آستین محبت سیلاب اشک را از گوشه چشمان فاطمه سترد.
آنگاه فرمود:
- نور چشم پدر! پاره جگرم!
این همه بی قراری برای چیست؟
این گریه ها عاقبت تو را خواهد کشت.
بیش از این بر جگر سوخته پدر آتش نزن!
آیا برای چیزی گریه می کنی که از آن گریزی نیست؟
فاطمه اما در میان گریه و بغض پاسخ داد:
-پدر!چگونه چیزی را از من می خواهی که از داشتن آن ناتوانم؟!
من چگونه می توانم باری را بر دوش کشم که کوهها از برداشتن آن ناتوانند؟!
نه پدر! این را از من مخواه!
سخن که به اینجا رسید پیامبر پرده از رازی گشود که چون مرهمی تسلی بخش، دریای متلاطم جان فاطمه را به ساحل آرامش برد.
پس از آن، نگاه حاضران بود که با تعجب به هم گره می خورد.
خدایا! پیامبر مگر چه گفت که این چنین فاطمه را آرام کرد.
او مهر از سر کدام راز برگرفت که چون آبی خنک بر کویر سوزان دل فاطمه بارید؟
آری! آنچه آن روز از گلوی پیامبر بر گوش فاطمه تراوید وعده دیداری دوباره بود.
گفته بود تو زودتر از دیگران به آغوش پدر باز خواهی گشت...
... روزها از پی هم می گذشتند و فاطمه همچنان وعده پدر را انتظار می کشید.
اما بالاخره آن روز هولناک رفته رفته از راه رسید...
او اگر لب فرو می بست و به اشاره و ایمایی فلب دختر را آرام نمی ساخت بیم آن بود که مرغ روح از سینه زهرا به آسمان پر کشد.
...امروزهفتاد و پنج روز است که از آن ماجرای وفات پدر می گذرد.
بانو از صبح فرموده بود تا ندیمه اش، اسماء بنت عمیس، بسترش را بر وسط اتاق بگستراند.
فرزندانش را یکایک بوسید و برای آخرین بار موهایشان را خود آراست.
افسوس که چه زود گمان بچه ها که می پنداشتند مادر بهبود یافته است فرو ریخت.
از همه دلخراشتر لحظه وداع فاطمه با علی بود.
خدایا، علی با فقدان فاطمه چگونه سر کند؟
این همه بارمصیبت و رنج را کجا برد؟
سنگینی بار این فراق شانه های کوه علی را فرو خواهد شکست.
اما مگر کسی را یارای آن است که در برابر مشیت الهی بایستد! او قضای خویش را پیش خواهد برد.
دم دمای غروب بود که فرشته مرگ، درب خانه علی را کوبید.
و ازاین پس علی بود و تنهایی!
شب بود و یک سینه فریاد مولا بر حلقوم چاه!
پروردگارا
زندگی تنها رفتن نیست ! زندگی ماندن وایستادگی ومقاومت است !
سالی نو را با یاد ونام مقدست آغاز کرده ام ودر این شروع تازه از تو
میخواهم که :
مرا بینشی عطا فرما / تا تورا بهتر بشناسم ودانشی تا خودرا!
صحتی تا از کار لذت ببرم / ثروتی که محتاج نباشم !
نیروئی تا در نبرد زندگی فائق شوم / همتی تا گناه نکنم !
اغماضی تا گناهان دیگران را ببخشم !
استقامتی تا سختی ها را تحمل کنم !
طبعی تا با مردم بسازم و بزرگواری تا با دشمنان مدارا کنم !
بینائی تا زیبائیها ی جهان واطرافم را بهتر ببینم !
ایمانی تا اوامرت را اطاعت کنم !
امیدی تا از ترس و اضطراب بر کنار باشم !
عقلی تا تنها از خود نگویم / معنویتی تا زندگیم معنا پیدا کند !
عشقی تا تو وهمه آفریده هایت را دوست بدارم !
در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، نهاد «امور تربیتی» با هدف گسترش و تعمیق ارزشهای انقلاب اسلامی در نظام آموزش و پرورش کشور شروع به شکل گیری کرد و بر همین اساس شهیدان رجایی و باهنر در دوران تصدی وزارت آموزش و پرورش در سال 1359 شمسی اقدام به تاسیس ستادهای امور تربیتی در مدارس کردند تا دانش آموزان را به ارزشهای اسلامی ترغیب کنند. | |
هشتم اسفند ماه سال یکهزار و سیصد و پنجاه و نه هجری شمسی، « ستاد امر تربیتی » در مدارس کشور به همّت شهیدان رجائی و باهنر تأسیس شد. «اگر تهذیب در کار نباشد علم توحید هم به درد نمی خورد.» این نهاد از بدو شکل گیری تا به امروز مجموعه وسیعی از عملکردها و وظایف متعدد و گوناگونی را بعهده داشته و تحقق امر تربیت را منوط به حضور مربی و فعالیتهای رسمی غیر کلاسی در کنار آموزشهای کلاسی می داند. اهداف و اصول مشروحه زیر علل اصلی تشکیل این نهاد انقلابی پرورشی می باشند که عبارتند از:
بنابراین مهمترین اهداف تشکیل امور تربیتی را حراست از مرزهای اعتقادی و حفظ دستاوردها و تبیین ارزشهای انقلاب در مدارس باید دانست. چرا که انگیزه های انقلابی و اسلامی همراه با شعار «مربیان امور تربیتی سربازان انقلابند» موجب تأسیس این نهاد انقلابی شده است. ا لازم به ذکر است که ارزیابی فعالیتها نیاز به شناختن اهداف و راهبردهای اجرایی دارد. لذا فعالیتهای امور تربیتی باید همراه و هم قدم با نظام پرورشی باشد تا بتواند نسبت به رسالت و نقش خویش و اهداف بنیادی این نهاد جامعه عمل بپوشاند. قابل ذکر است که طرح امور تربیتی همه ارکان آموزش و پرورش رابا محوریت معلمان، کتابهای درسی، نظام ارزشیابی، خانواده و دانش آموز در برمی گیرد. هر ستاد امور تربیتی در مدارس از سه عضو تشکیل می شود که عبارتند از:
و امام (ره)؛ چه خوش می فرمایند: « .......... اگر چنانچه معلم یک معلمی باش که دعوت به نور بکند، دعوت به صلاح بکند، دعوت به اسلام بکند، دعوت به اخلاق صالحه بکند، دعوت به ارزشهای اسلامی بکند، آن ارزشهایی که عندالله ارزش است، اگر معلم این کار را بکند همانطوری که انبیاء مردم را از ظلمت به نور می کشانند، این معلم هم این بچه ها را از ظلمات به نور وارد می کند و همین شغلی است که شغل انبیاء است.»
ین مجموعه در طی سالهای شکل گیری خود تلاش گسترده ای را درجهت رفع کاستی ها و پرورش مذهبی و انقلابی دانش آموزان به انجام رسانده است. |
همراه با کبوتران حرم خورشید، در حال غروب است و هفت ستاره روشن در آسمان، آغوش گشوده هشتمین اخترند. کبوتران بال می زنند آسمانی را که چشم هایمان سال هاست به آن دوخته شده، صدای بال کبوتران در صدای سنج عزاداران می پیچد و خواب مسموم انگورهای پیچیده بر خوشه های حادثه آشفته می شود، خورشید، ذره ذره در عطش چشم هایش رسوب می کند...
| |||||
امام رضا علیه السلام سجده کردن بر معبود را نزدیک ترین حالت بنده میداند و می فرمایند: «نزدیک ترین حالت بنده به خداوند متعال، در حال سجده است و این همان قول خداوند تبارک و تعالی است که فرمود: سجده کن و نزدیک شو. » هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود. مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند.» امام رضا (ع) در ماه ذیقعده سال ۱۴۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام موسی کاظم (ع) در سن ۳۵ سالگی به امامت رسید. امام رضا (ع) در طی بیست سال دوران امامت خود با سه خلیفه عباسی هم عصر بود: لـنـا عـلیکم حق برسول الله و لکم علینا به حق فاذا انتم ادیتم الینا ذلک وجب علینا الحق لکم. مـا اهـل بیت، به واسطه رسول خدا (ص) بر شما مردم حقى داریم، شما نیز بر ما حقى داریـد وقتى که شما حق ما را به ما دادید، بر ما لازم است که حقوق شما را رعایت کنیم. (بحارالانوار جلد 146) سرانجام خورشید فروزان وجود امام (ع) در روز ۲۹ صفر سال ۲۰۳ ق. غروبی سرخ را به مشرق ایمان نشست و بار دیگر سیاست مزورانه عباسی تن به شکست داد.
هوای صحن و سرای تو، پُر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست. سلام بر تو ای آشنای غریب! سلام بر تو، که توس، با آمدنت مدینه ایمان شد. و ما هر روز، در «مشهد» عاشقان، نگاهمان را به نگاه تو پیوند می زنیم. هر سحر، به کوچه های ایوان نگاه روشنت کوچ می کنیم و چون پرنده ای غریب، به گوشه حَرَمت پناه می بریم. هر روز، در سایه سار مزارت مویه کنان، شانه های خسته مان را می لرزانیم. هر شب، فانوس اشک هامان را روشن می کنیم و دست های عاطفه مان را به دامان پر مهر و محبت تو می آویزیم. و انگور، زهر آگین است ... مقابل هم نشسته اند؛ یک سو نهایت نفرت و دیگر سوی، نهایت مهربانی! مأمون، سرا پا کینه و امام سرا پا کَرم. برقی شوم، در نگاه مأمون موج می زند و چشم های گستاخش، پرده از راز مخوف درونش بر می دارند! و چشم های نجیب امام، سر به زیر و محجوب و آگاه از اسرار نهانی مأمون! مقابل هم نشسته اند؛ یکی از تبار پست ترین زمینیان و دیگری از نسل پاک ترینِ آسمانیان. مقابل هم نشسته اند؛ یکی بنده بی چون و چرای شیطان و دیگری همسایه دیوار به دیوار خدا. ثانیه ها، لنگ لنگان قدم بر می دارند، ضربان زمان، کند شده و نفس هایش به شماره افتاده؛ حتّی هوا هم احساس خفگی می کند. دستی پیش میرود. دستی که قرار است روسیاهی خود را بر اوراق تاریخ بنگارد. دست خوب می داند که انگور، زهرآگین است. نگاه امام گذشته ها را مرور میکند ... نگاه امام علیه السلام زایر کوچه پس کوچه های مدینه میشود. نگاه امام، به طواف یک در سوخته میرود. نگاه امام، به در خانه کریم اهل بیت علیه السلام میرود. نگاه امام در غربت، مدینه را میجوید. و امام همچنان آرام است. لحظه ها می ایستند. صدای مویه ملایک بلندتر می شود. دست، خوشه انگور را به سمت امام درار میکند. دست بی شرمانه مرگ را به امام تعارف می کند: "بفرمایید ... یابن الحسن از این انگور میل کنید." و رضا (ع) تبسمی تلخ بر لب می نشاند و ...
|
باز هم مدینه بر خاک سیاه اندوه نشسته و سکوتی ژرف، همه جایش را فرا گرفته است. دوباره گرد و غبار بر دیوارهای گلین خانه ها نشسته است. باد غربت در کوچه باغ های خزان زده شهر، خود را به در و دیوار می زند و آواره مصیبت روح جاودانی صبر، امام مجتبی علیه السلام است. حسن علیه السلام، این سید جوانان اهل بهشت، این خلق نیکوی محمدی، این اسطوره صبر و بندگی، در آستانه رواق خون رنگ شهادت ایستاده و با جگری تفتیده از نامهربانی دشمن خانگی اش، عزم پر کشیدن تا بی کران عرش خدا را دارد. | |
امام حسن (ع) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان، فاطمه زهرا (س)، دختر پیامبر خدا (ص) است. امام حسن (ع) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت. وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد.
|