هفتمین ستاره تابناک امامت و ولایت؛ ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) یکشنبه 7صفر 129ه. ق (به روایتی 128ه.ق )در روستای ابواء (منزلی میان مکه و مدینه) دیده به جهان گشود. مادر آن حضرت، حمیده مصفاة است که نامهای دیگری مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای ایشان نقل شده است.
امام موسی کاظم(ع) به دلیل کثرت زهد وعبادت به «عبدالصالح» وبه دلیل حلم و فروخوردن خشم و صبر بر ناملایمات زمان، به «کاظم» معروف شد. آن حضرت به کنیه های «ابوابراهیم» و «ابوعلی» نیزمعروف بوده است.
اخلاق او در علم و تواضع، مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی، مثال زدنی بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بی کران خویش تربیت می فرمود.
شبها به طور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می رسید، بی نیاز می گشت لیکن در اتاقی که نماز می گزارد، جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.
امام موسی کاظم(ع) در سن 20 سالگی به امامت رسید. دوران امامت ایشان با خلافت چهار خلیفه عباسی مصادف بود، به گونه ای که این مدت در سال 148 تا 158 هجری قمری با خلافت منصور دوانیقی، از سال 158 تا 169 هجری قمری با خلافت مهدی عباسی، از سال 169 تا 170 هجری قمری با خلافت هادی و از سال 170 تا 183 هجری قمری با خلافت هارون الرشید همزمان بود و حضرت به تناسب هر دوران، عملکرد ویژه ای برای هدایت جامعه اسلامی داشتند.
در دوران 10 ساله همزمانی امامت حضرت با دوران خلافت منصور، به دلیل اینکه منصور خلیفه ای ظالم، هتاک و فاقد سابقه خوبی نزد شیعیان بود، امام موسی کاظم(ع) بیشتر در این دوران به برگزاری جلسات علمی و پرسش و پاسخ با شیعیان می پرداخت و مواجهه مستقیمی با حکومت نداشت.
مهمترین ستمی که خلفای جور نسبت به امت اسلامی داشتند، این بود که تمامی آنها مانعی برای رسیدن حق به حقدار بودند. در این میان، مهدی عباسی برای مقبول جلوه دادن حکومت خویش در دیدگاه مردم، به بذل و بخشش بیت المال می پرداخت تا شاید به گمان خویش از این طریق رد مظالم کند و دل مردم را به دست آورد. نحوه برخورد امام کاظم(ع) با جو موجود در دوران خلافت مهدی عباسی، آکنده از نکات آموزنده است. وی، امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی نمود و ایشان رابه مدینه بازگرداند.
امام کاظم(ع) با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده است، به قدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت شده و به همین دلیل مهدی عباسی فرمان حبس ایشان را صادرکرده است. دوران حکومت هارون فرزند مهدی نیز تصویری از عناد و کینه مثال زدنی حکام جور را علیه دستگاه متعالی امامت عرضه می دارد. زمخشری در «ربیع الابرار» آورده است که وی در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد کرد فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت» وقتی اصرار زیاد کرد، فرمود می پذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است،حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است.
هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟ امام فرمود: می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است). از آن روز بود که هارون کمر به قتل موسی بن جعفر(ع) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول ا...(ص) در حضور سران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: «السلام علیک یا رسول ا...، السلام علیک یا بن عم» و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول ا...، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من) می گویند هارون دگرگون شد و خشم در چهره اش آشکار گردید.
دوران امامت امام موسی کاظم(ع) در دوران هادی عباسی و نوع برخورد حضرت با برخی قیامهای موجود در آن دوران نیز از مواردی است که در بررسی حیات طیبه امام باید بدان اشاره کرد.
در این دوران چند قیام مهم از ناحیه علویان صورت گرفت که قیام حسین بن علی، شهید فخ مهمترین آنهاست. گروهی بر این عقیده اند که عدم حضور و ارتباط این قیام با امام معصوم، فلسفه اصلی آن را باطل می کند و چون معصوم در قیام حضور ندارد، لذا نمی توان آن را قیام موجهی دانست، حال آنکه عدم همراهی امام معصوم با سرکرده یک قیام لزوماً به معنای مخالفت با آن نیست، بلکه هر دوران و زمانی نوع عملکرد خاصی را می طلبد و با توجه به شرایط موجود در سال 169 هجری قمری که قیام شهید فخ در آن رخ داد امام موسی کاظم(ع) بهترین روش مبارزه با نظام استبدادی را توسعه فرهنگ ناب اسلامی از طریق انجام کارهای علمی و تربیت شاگردانی فرهیخته برای ترویج تفکر اسلامی می دانست.
دوران اسارت امام موسی کاظم(ع) متعلق به دوران خلافت هارون الرشید است؛ تاثیرها و غلبه معنوی امام بر جو موجود در جامعه کار را به جایی رسانده بود که هارون الرشید برای رهایی از تاثیرات حضرت در جامعه شیعه ایشان را زندانی کرد، اما غلبه معنوی حضرت به گونه ای بود که ایشان زندانیان را نیز تحت تاثیر خود قرار می داد و هیچ راهی جز به شهادت رساندن حضرت برای هارون الرشید باقی نمانده بود.
نحوه ارتباط امام موسی کاظم(ع) با حکومت و سیاست از طریق یاران نزدیک ایشان و نوع برخورد با فرقه ها و تفکرات موجود در آن دوران از روشهای حضرت برای هدایت جامعه اسلامی است. امام(ع) در روند هدایت جامعه علوی به صورت عام و جامعه شیعی به صورت خاص توانست با نوع ارتباطی که با حکومت و سیاست از طریق یاران نزدیکشان برقرار می کرد، از جریانهای روز آگاه شود. ایشان با اینکه در حکومت دخالت نمی کرد و آن را غاصب می نامید، هرگز خود را از جریانهای سیاسی روز جدا نمی دانست. نمونه بارز نحوه ارتباط حضرت با سیاستهای روز و آگاهی به اتفاقهای حکومتی، چنانکه بعدا به آن اشاره خواهد شد، حضور «علی بن یقطین» یکی از یاران خاص ایشان در درباره هارون الرشید و به دستور ایشان بود. این نحوه ارتباط با سیاست و نحوه حکومت، نشان دهنده اهتمام ایشان برای آگاهی از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن روز است، یعنی اسارت ایشان هیچ محدودیتی برای حضرت هدایت جامعه و آگاهی از جریانهای روز ایجاد نکرد.
نحوه برخورد حضرت با فرقه ها و تفکرات روز نیز از دیگر روشهای حضرت برای هدایت جامعه اسلامی است. امام(ع) با تربیت شاگردان فرهیخته و پاسخگویی به سوالها و شبهه های موجود در جامعه به مقابله با این فرقه ها و تفکرات پرداخت و اجازه نداد تفکرات انحرافی، خللی در خط اصیل فرهنگ تشیع که از دوران امامت امام علی(ع) آغاز شده بود، ایجاد کند.
حضرت امام موسی کاظم(ع) در عین اینکه تقیه را به معنای کامل آن در نظر داشت، هرگز از حق مسلم شیعیان که امامت امام معصوم به نوعی اصلی ترین این حقوق می باشد، کوتاه نیامد. از این احقاق حق و تلاش در مسیر به دست آوردن آن، می توان به عنوان ویژگی بارز دوران امامت حضرت یاد کرد. از دیگر سو، محبوس کردن امام موسی کاظم(ع) موجب نشد معارف و اندیشه های ایشان حبس شود زیرا برای هدایت جامعه تنها حضور فیزیکی شرط نیست، بلکه حضرت در دوران امامت خود با پرورش شاگردان و حضور در مناظره ها و مباحثه های علمی، به مبارزه با تفکرات مادیگرایانه و نظرهای ملحدانه پرداختند، به گونه ای که در دوران اسارت نیز تاثیر علمی، معنوی و معرفتی حضرت در جامعه وجود داشت. این رفتار حضرت نشان دهنده آن است که عدم حضور فیزیکی امام، مانعی برای هدایت جامعه و مبارزه با نظامهای استبدادی نیست.
دوران امامت امام موسی کاظم(ع) در برگیرنده نکات آموزنده ای برای کارگزاران نظام اسلامی است؛ نگاه همه جانبه امام موسی کاظم(ع) به مسایل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را باید بهترین ره آورد دوران امامت ایشان برای کارگزاران نظام اسلامی دانست. اگر دولتمردان نگاهی تک بعدی نسبت به مسایل موجود در جامعه داشته باشند، تنها حاصل آن ضرر به تمامی اقشار جامعه است، بنابر این برای اینکه حکومت در اداره جامعه موفق باشد، باید به تمام جوانب اشراف داشته باشد، زیرا توجه به یک بعد به سایر ابعاد لطمه می زند، از این رو باید در اداره شؤون مختلف جامعه نه دچار افراط شد و نه تفریط و بهترین الگو در این مسیر سیره و برخورد ائمه(ع) و بویژه امام موسی کاظم(ع) است.
امام موسی بن جعفر(ع) همان راه و روشی را در مواجهه با اجتماع، بر محور عمل و برنامه ریزی اتخاذ نمود که پیشتر امام صادق(ع) در پیش گرفته بود. محورنخست در این برنامه، برنامه ریزی فکری و آگاهی دادن عقیدتی در مواجهه با عقاید منحرف و انگیزه ها و وا پس گراییهای شعوبی و نژاد پرستی و عقاید مختلف دینی بود.
از خطرناکترین این تبلیغات زهرآگین، تبلیغ افکار الحادی و کفرآمیز بود که تزریق زهر آن با فعالیت و گسترش در دلهای نوجوانان مسلمان سرازیر شده بود. موضع امام موسی کاظم(ع) در برابر این تبلیغات، آن بود که با دلایل استوار در برابر آن بایستد و با پوچی و بی مایگی آن به معارضه برخیزد و دوری آن را از منطق و واقعیت توضیح دهد و عیوب آن را بازگوید تا آنجا که گروهی انبوه از پیروان آن عقاید به اشتباه خود و فساد خط مشی اتخاذی خویش اعتراف کردند و به این جهت جنبش امام درخشندگی یافت و قدرت علمی آن حرکت منتشر شد و به گوشها رسید؛ چندان که گروهی بزرگ از مسلمانان از آن پیروی کردند و آن را پذیرفتند و این امر بر مسؤولان حکومت گران آمد و با آنان با شدت و فشار و شکنجه رفتار کردند و در زمینه های عقیدتی آنان را از گفتگو باز داشتند و امام موسی(ع) ناچار شد به هشام(یکی از اصحاب خود) فرستاده ای گسیل دارد و او را هشدار دهد تا به علت خطرهای موجود، از سخن گفتن خودداری کند و هشام تا مرگ مهدی خلیفه، از سخن گفتن خودداری کرد.
گروهی کثیر از بزرگان، دانشمندان و راویان حدیث، از کسانی که در دانشگاه بزرگ امام صادق(ع) تحصیل می کردند، هنگام اقامت او در یثرب، گرد امام موسی(ع) حلقه زدند و ایشان با توانایی و نیروی بسیار، بر فقه اسلامی، آراء و عقاید خردمندانه خود را در فقه اسلامی ابراز کردند. مجموعه های بسیار از احکام اسلامی به ایشان منسوب است که در باب حدیث و فقه تدوین شده است و دانشمندان و راویان حدیث همواره با آن افاضات علمی، همدم بودند و احادیث و گفتگوها و فتواهای او را ثبت می کردند.
سید بن طاووس چنین روایت کرده است که یاران و نزدیکان امام(ع) در مجلس او حاضر می شدند و لوحه های آبنوس در آستین ها داشتند. هرگاه امام(ع) کلمه ای می گفت یا در موردی فتوا می داد، به ثبت آن مبادرت می کردند.
آن دانشمندان همه انواع علوم را با توجه به گوناگونی و پهناوری آن، از ایشان نقل کرده اند. کوششهای علمی او همه مراکز اسلامی را فرا گرفته بود و دانشمندان نسلی پس از نسلی، پیشکش ها و عطایای علمی او را نقل کرده اند. محور دیگر در این فرآیند نظارت مستقیم بر پایگاه های توده ای و طرفداران و پیروان خود و هماهنگی با آنها در پیش گرفتن مواضع سلبی و منفی در برابر حکومت، به منظور ناتوان کردن حکومت از نظر سیاسی بود.
آنچه امام(ع) را واداشت تا چنین موضع استواری داشته باشد، دگرگونی آشکار و گستردگی و انتشار پایگاههای مردمی ایشان بود.
این مطلب با جنبش امام(ع) و با فعالیتهای منفی او نسبت به حکومت منحرف عباسیان، و فرا خواندن او در حرام دانستن یاری با حکومت در هر زمینه از زمینه ها،هماهنگ شده بود. امام(ع) یاران خویش را از شرکت کردن در سلک حکومت هارون یا پذیرفتن هر گونه مسؤولیت و وظیفه دولتی بر حذر می داشت چنانکه به زیاد بن ابی اسلمه فرمود:«ای زیاد،اگر از پرتگاهی بلند فرو افتم و پاره پاره شوم، بیشتر دوست دارم تا برای آنان کاری انجام دهم و یا بر بساط کسی از آنان پای گذارم. در عین حال، علی بن یقطین یکی از یاران بزرگ خویش را از این فرمان استثنا کرد و اجازه داد تا منصب وزارت را در روزگار هارون عهده دار شود و پیش از او، منصب زمامداری را در ایام مهدی بپذیرد، او نزد امام موسی(ع) رفت و از او اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترک کند. اما امام(ع) او را از این کار باز داشت. و به او گفت: «چنین مکن، ما به تو آموخته شده ایم و برادران تو به سبب تو عزت دارند و به تو افتخار می کنند.
شاید به یاری خدا بتوانی شکسته ای را درمان کنی و دست بینوایی را بگیری یا به دست تو مخالفان خدا درهم شکنند. ای علی، کفاره و تاوان شما، خوبی کردن به برادرانتان است. یک مورد را برای من تضمین کن، سه مورد را برایت تضمین می کنم. نزد من ضامن شو که هر یک از دوستان ما را دیدی نیاز او را برآوری و او را گرامی داری و من ضامن می شوم که هرگز سقف زندانی به تو سایه نیفکند و دم هیچ شمشیر به تو نرسد و هرگز فقر به سرای تو پای نگذارد. ای علی،هر کس مؤمنی را شاد سازد، اول خدای را و دوم پیامبر را و درمرحله سوم ما را شاد کرده است.
محور دیگر در این مقوله را باید موضع آشکار و صریح در احتجاج با کسی که زمامدار حکومت بود دانست. مناظره ایشان(ع) با هارون الرشید در مرقد نبی اکرم(ص) و در برابر توده ای عظیم از اشراف و فرماندهان ارتش و کارمندان عالی رتبه دولت اتفاق افتاد.
موضع امام(ع) در برابر هارون، آشکار و روشن بود. امام(ع) در یکی از کاخهای استوار و زیبای هارون که مانند آن در بغداد و جای دیگر نبود، وارد شد. هارون سرمست از قدرت گفت: این سرا چون است؟
امام بی واهمه و اعتنا از قدرت و جبروت او گفت: این سرای فاسقان است. خدای تعالی فرماید:
به زودی کسانی را که در زمین، به ناحق تکبر می ورزند، از آیاتم روی گردان سازم - به طوری که- اگر هر نشانه ای را - از قدرت من- بنگرند، بدان ایمان نیاورند، و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند، و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند. . . . (اعراف/146)
بیدار کردن وجدان انقلابی امت از راه تشویق آنان برای شورش و مبارزه یکی دیگر از مسایلی است که امام(ع) توجه وافری به آن مبذول می داشت. هنگامی که حسین بن علی بن حسن- صاحب واقعه فخ- بر آن شد تا علیه اوضاع فاسدی که با هر کس که شیعه و علوی و طرفدار امام بود، توهین وشکنجه های شدید اعمال می کرد، شورش کند، نزد امام موسی(ع) رفت و از او در باب قیام خود مشورت کرد. امام روی به او کرد و گفت:« تو به قتل می رسی، از رفتن صرف نظر کن. مردم فاسق اند و به ظاهر ایمان دارند و در دل نفاق و شرک می ورزند، انالله و انا الیه راجعون. خدای شما را از پیروان خود به شمار آورد.»هنگامی که امام کاظم(ع) واقعه قتل حسین را شنید، بر او گریست وسجایای او را بیان کرد و بر او نالید که:«انا لله و انا الیه راجعون. به خدا سوگند، مسلمانی صالح و روزه گیر و قدرتمند که امر به معروف و نهی ازمنکر می کرد و خانواده اش مانند نداشت، درگذشت.
امام موسی کاظم(ع) پیشوای تقوا و اسوه مجاهدت سرانجام خود نیز پس از هفت یا 10 سال حبس در روز جمعه هفت صفر یا پنج یا 25 رجب سال 183 قمری در 57 سالگی به دست سندی بن شاهک و به امر هارون عباسی مسموم وبه شهادت رسید. آن حضرت 35 سال (از 148 تا 183) ردای امامت را بردوش داشت که 23 سال و دو ماه و هفده روز آن درعصر خلافت هارون الرشید(پنجمین خلیفه عباسی) بود.
پیکر پاک آن امام را در «باب التین» درموضعی به نام « مقابر قریش» دفن کردند که امروز به «کاظمین» شهرت یافته است.
منابع:
1-شرح مختصری از حیات حضرت کاظم(ع) به روایت حجة الاسلام سیدقاسم خانجانی
2- انوار البهیه ص 91.
3- مکاسب شیخ انصاری.
4- بحارالانوار، ج 11، ص 278
امام حسن عسکرى (علیه السلام) نقل می نمایند که: روزی به پدرشان امام هادی (علیه السلام) خبر رسید مردی از فقهاى شیعه ایشان با یکى از ناصبیان (دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)) سخن گفته و با برهان خود او را شکست داده تا به آنجا که رسواییش را آشکار ساخته است.
آن مرد فقیه به خدمت امام هادی (علیه السلام) آمد، در حالى که در بالاى مجلس تکیه گاهی بزرگ نهاده بودند و آن حضرت خارج از آن تکیه گاه، بر زمین نشسته بود و گروهی از علویان و بنى هاشم نیز در خدمتش بودند. امام دهم، آن فقیه را پیوسته بالا و بالاتر آورد تا او را بر آن تکیه گاه نشانید و رو به او نمود. این کار حضرت، برای آن گروه از اشراف (و سادات) گران تمام شد. علویان سرزنش را به وقتى دیگر موکول کردند، امّا شیخ و بزرگ هاشمیان گفت: اى پسر رسول خدا! آیا این گونه فردى عادی را بر سادات بنى هاشم، اعمّ از فرزندان ابو طالب و فرزندان عباس ترجیح مى دهى؟
امام هادی (علیه السلام) فرمود: «شما را بر حذر مىدارم از کسانى باشید که خداى تعالى در خصوص آنان فرمود: "آیا ندیدى کسانی را که بهرهاى از کتاب به آنان داده شد، به سوی کتاب خدا فراخوانده مىشوند تا میانشان داوری کند، پس گروهى از ایشان در حالى که (از قبول حق) روی گردانند، پشت می کنند."(1) (بنابر این) آیا راضی هستید که کتاب خدا داور باشد؟
هاشمیان گفتند: آرى.
امام(علیه السلام) فرمود: آیا خداوند نمىفرماید: "اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون به شما گفته شود: «در مجالس جاى باز کنید»، پس جاى باز کنید تا خدا براى شما گشایش حاصل کند،... تا آنجا که گوید: "و کسانى را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمى مىبخشد"؟(2) پس همانند آنکه براى مؤمن به مقامى راضى نمی شود؛ مگر آن که از مقام غیر مؤمن بالاتر باشد، براى مؤمن عالم (نیز) راضى نمىشود جز آن که نسبت به مؤمن غیر عالم بالاتر باشد.
به من بگویید، آیا خدا این گونه فرمود (که):" خدا آنهایى را که ایمان آوردهاند و کسانى را که دانش یافتهاند به درجاتى بر می افرازد"، یا آنکه فرمود: خدا کسانى را که به آنان شرافت نسب داده شده است، برمی افرازد؟
و آیا خداوند عزّ و جلّ نگفته است: «آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند؟!»(3)
پس چگونه برای من ناپسند مىشمارید که این شخص را از آن جهت که خداوند او را بزرگ داشته، بزرگ دارم؟! شکستى که این شخص با برهانهاى الهى، که خدا بدو آموخته، به فلان ناصبى داد، بیگمان از هر شرافت نسبى برتر و والاتر است»...
آری، مقام و جایگاه مدافعان حریم ولایت در نزد خداوند و بواسطه آن در نزد اهل بیت(علیهم السلام) این گونه است. پس خوشا آنانی که راهیان این مسیرند...
آمد ... و
واژگان نور میان کلام جهانیان جان گرفت
و آسمان عشق در میان دوستان ایمان، باران
آمد ... و هرم حضور آفتابی اش
سلام و صلوات را مهمان چشمان عاشقان کرد و
حضور و رایحه سبز ایمان را تکرار.
سالروز ولادت ام ابیها مادر امامت، همسر ولایت و دخت نبوت را بر تمامی دوستداران حضرتش مبارک باد.
شکوفایی غنچه نبوی
در آسمان مکه و در منزل نزول وحی، شوری برپا بود. فرشتگان و حوریان بهشتی هلهله کنان و تبریک گویان به زمین می آمدند و گرداگرد خدیجه حلقه می زدند و آیه « فتبارک الله احسن الخالقین» را زمزمه می کردند. آن شب درهای عرش گشوده شده بود و لیله القدر خدا و تنزل الملائکه تفسیر شده و از دامان پاک خدیجه، ناز دانه نبوی و گل سپید احمدی درخشید.
جشن حضور:
او که آمد، متولد شد و دل های آسمانیان و زمینیان، سر سبزتر از همیشه گشت. دردانه بوستان عصمت و طهارت در بیست جمادی الثانی، زمین و آسمان مکه را نورافشانی کرد. شاه بیت غزل آفرینش، غایت خلقت و میوه باغ رسالت خانه محمد (ص) را با قدوم خود مزین نمود. پدر بر دستان کوچکش بوسه زد؛ چرا که او بضعه النبی، همراه و هم راز پدر و ام ابیها بود.
تهنیت باد:
سال روز میلاد اسوه زهد و تقوا، نازدانه آل کسا، اقیانوس علم و حلم، چشمه سار نجابت، صابره عصمت، عصاره بعثت، هم کفو ولایت، پیوند دهنده حلقه نبوت و ولایت، بارور کننده درخت امامت، کوثر الهی، قصیده پاکی ها، مثنوی عرفان، غزل خوبی ها، مدافع ولایت، ام ابیها، صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س) بر همه شیفتگان و ره پویان طریقش تبریک و تهنیت باد.
القاب مبارک:
گوهر دردانه نبوی و قره العین رسول را با القاب بسیاری می شناسند که هر کدام از آنها، به دلیل ویژگی های خاص آن بزرگوار به ایشان نسبت داده شده است. در روایات اسلامی و کتاب های تاریخی، بیش از 104 لقب برای آن حضرت آورده اند؛ از جمله این القاب می توان از زهرا، کوثر، مرضیه، مبارکه، محدثه، انسیه حورا، منصوره و عالمه نام برد.
نور آسمانی:
یکی از القاب مبارک و مشهور حضرت فاطمه (س) زهرا، به معنای نور و درخشندگی است. از امام صادق (ع) پرسیدند که چرا فاطمه را زهرا نامیده اند؟ آن حضرت فرمود: زیرا هر گاه فاطمه در محراب عبادت می ایستاد و به عبات مشغول می شد، نور او بر اهل آسمان می درخشید، همان طور که ستارگان بر اهل زمین درخشیدند.
هدیه الهی:
از میان القاب بانوی دو سرا، کوثر لقبی است که از سوی خداوند به او و پدرش داده شد و به معنای فراوانی و زیادی هر چیزی است. شیخ طبرسی در تفسیر خود می نویسد: گفته اند مراد از کوثر، نسل و ذریه حضرت رسول (ص) است که از فاطمه زهرا (س) دختر آن حضرت به وجود آمده و تا روز قیامت تعدادشان بیرون از شمار است. خداوند این لقب را در جواب مشرکانی که پیامبر را به واسطه نداشتن پسر، ابتر و بدون دودمان می نامیدند، به پیامبر خود عطا فرموده است.
سلام بر تو ....
سلام بر تو ای دختر بهترین مخلوقات، سلام بر تو ای بانوی زنان جهانیان از اولین و آخرین، سلام بر تو ای همسر ولی خدا، سلام بر تو ای خشنود از خدا و پسندیده او، سلام بر تو ای حوریه از جنس آدمی، سلام بر تو ای فاضله پاکیزه، سلام بر تو ای پرهیزکار نیکو رفتار و سلام بر تو ای هم سخن فرشتگان و ای دانا.
اولین بهشتی:
منزل گاه صالحان و شایستگان بهشت جاویدان است؛ آنان که راه سعادت را شناختند و خود راه هدایتی برای سعادت دیگران شدند. اولیای الهی و خاندان عصمت و طهارت، از جمله اینانند و فاطمه فرزند محمد (ص)، اولین این بزرگواران است که وارد بهشت می شود. پدر بزرگوارش رسول خدا (ص) فرموده است: «اولین کسی که وارد بهشت می شود، فاطمه (س) است».
روح فداکاری:
ای سمبل ایثار و فداکاری، آن گاه که به محراب می ایستی و با معشوق خود خلوت کرده و راز و نیاز می نمایی و اشک سجاده ات را در بر می گیرد و زانوانت از کثرت عبادت ورم کرده و قادر به ایستادن نیست، در پیشگاه یگانه ات دست بر دعا می گشایی و دیگران را دعا می کنی و حوایج آنان را از خداوند می طلبی و در جواب فرزند ارجمندت امام حسن مجتبی (ع) که می پرسد: مادر چرا ابتدا همسایگان را دعا می کنی؟ می فرمایی:
«یا بنی الجار ثم الدار» پسرم! اول همسایگان و سپس خودمان».
بهترین همسر:
حضرت زهرا (س)، نه تنها دختری مهربان و غم خوار پدر، که همسری شایسته و بهترین شریک زندگی برای علی (ع) نیز بود و از هیچ مهر و محبت و ایثاری در مورد همسر خود دریغ نمی ورزید. هرگز از او تقاضا و درخواستی نمی کرد و آن گاه که شویش به او می فرمود: فاطمه جان! چرا از من چیزی نمی خواهی تا برایت مهیا سازم، در جوابش می فرمود: «علی جان! من از پروردگار خود حیا می کنم که چیزی را که تو بر فراهم آوردن آن توان نداری، از تو در خواست کنم.»
ازدواج آسمانی:
جگر گوشه رسول خدا، همانند نهالی نو رسته در حال رشد و نمو، و در آستانه ازدواج بود. او هم چون پدر و مادر بزرگوارش، به ارزش های انسانی و سجایای اخلاقی آراسته بود. بسیاری از مهاجر و انصار خواهان او بودند و آرزوی خویشاوندی با رسول خدا را داشتند، ولی پیامبر به همه آنان جواب منفی می داد و می فرمود: «کار ازدواج فاطمه با پروردگارش است، نه پدرش. من در این مورد در انتظار فرمان خدا هستم.» بعدها پیامبر درباره ازدواج فاطمه فرمود: «فرشته ای از بارگاه خدا بر من فرود آمد که: هان ای محمد! خدای فرزانه بر تو درود می فرستد و می گوید: من در آسمان ها دختر ارجمندت فاطمه را به همسری امیرمومنان علی (ع) در آوردم. تو نیز در زمین او را به ازدواج علی در آور».
بهترین مادر:
سرور بانوان جهان، حضرت فاطمه زهرا (س) که آراسته به امتیازات معنوی و سجایای اخلاقی است، دختری غم خوار برای پدر، همسری وفادار و فداکار برای شوهر، و مادری نمونه و موفق برای فرزندانش بود. او که خود در دامان وحی تربیت شده و مربی ای چون رسول خدا داشت، به همان شیوه و روش فرزندانش را تربیت کرد و از نسل او، یازده ستاره تابناک در آسمان عصمت و طهارت درخشیدند که هر کدام از آنان، پرچمدار اسلام و قرآن بودند و نیکوست آن حضرت را ام الائمه یعنی مادر پیشوایان بخوانند.
احیاگر شخصیت:
اسوه زنان عالم در زمانی پا به عرصه گیتی نهاد که مردم حجاز، هیچ گونه ارزش و شخصیتی برای زن قائل نبودند. او خورشیدی بود که در شب یلدای ظلمت و بی عدالتی، روح حیات را در کالبد زنان زمان خود دمید. او انسانیت، شرافت و عزت را برای مردمان به ارمغان آورد. در آن هنگام که داشتن دختر مایه ننگ و خفت و خواری بود، پدر بر دستان او بوسه می زد و از داشتن چنین دختری، بر خود می بالید.
عشق پدری:
فاطمه (ع) میوه باغ رسالت، نور چشم پیامبر و عزیزترین و محبوب ترین فرد نزد پدر بود. فاطمه، میوه دل و روح و روان مصطفی بود و بارها نبی اسلام فرمود: «هر که فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته است. محبت به او، محبت به من و خشم او، خشم من است. هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است.» آخرین کسی که پدر با او خداحافظی می کرد و اولین کسی که در هنگام بازگشت از سفر به سراغ او می رفت. فاطمه بود. پدر به او افتخار و مباهات می کرد و بارها بر دستان او بوسه می زد و در حق او می فرمود: «سراسر وجود فاطمه، ایمان و قلب او، سرشار از یقین است.»
آینه تمام نمای پدر:
عایشه، یکی از همسران رسول گرامی(ص) می گوید: «هیچ کس را ندیدم که در کلام و راه و روش، شبیه تر از فاطمه به رسول خدا باشد.»
بوی بهشت: عشق و علاقه پدر به فرزند خود به حدی بود که هرگاه او را می دید، می فرمود: « من بوی بهشت را از وجود فاطمه استشمام می کنم.»
مادر در نگاه فرزند:
امام مهدی (عج) در نامه ای به یکی از یارانشان نوشته اند: «دختر پیامبر خدا، فاطمه زهرا (س) برای من سرمشق و الگوی نیکویی است.» او که خود از خاندان وحی و یادگار آخرین پیامبر است، مادرش زهرا (س) را الگوی خویش قرار می دهد. چه نیکوست ما نیز به پیروی از این مهمان دل های منتظر، مقتدا و سرمشق خود را فاطمه (س) قرار دهیم که نیکوترین پیشوا است.
ساده زیستی و قناعت:
ساده زیستی، زهد و قناعت از ویژگی های اصلی زندگانی حضرت زهرا (س) بود. او هم در خانه پدر و هم در خانه همسر، این روش را دنبال می کرد و آن را پیشه خود قرار داده بود. روح لطیف و بی آلایش او، از دلبستگی به دنیا و تجملات آن دو روش می ساخت. فاطمه (س) در تمام عمر، زندگی ساده، با صفا و پر از معنویت را بر گزید.
معلم نمونه:
حضرت فاطمه زهرا (س) بانوی دو سرا را « عالمه» می نامند؛ چرا که او شاگردانی را تربیت کرده که الگوی دین اسلام و خاندان اهل بیت بوده اند. از جمله این افراد می توان از «فضه» خادم حضرت (ع) نام برد. او که درس آموخته سرای فاطمه (س) بود. فراوان از مکتب او آموخت. فضه، این شاگرد نمونه، حدود بیست سال جز با کلام خدا (قرآن) سخن نگفت.
شخصیت حضرت زهرا (س) در کلام رهبر معظم:
مقام معظم رهبری در شأن والای حضرت زهرا (ع) فرموده اند: «شخصیت زهرای اطهر (س) در ابعاد سیاسی، اجتماعی و جهادی، شخصیت ممتاز و برجسته ای است، به طوری که همه زنان مبارز و انقلابی و برجسته سیاسی عالم، می توانند از زندگی کوتاه و پر مغز او درس بگیرند.»
فدک، میراث نبوی:
یکی از ویژگی های حضرت زهرا (س)، علم بی کران و فصاحت و بلاغت در سخنوری است. ایشان در خطبه زیبایی که از آن به «خطبه فدکیه» یاد می کنند، دریای بی کرانی از نکات سودمند اخلاقی و معارف بلند اسلامی را مطرح می سازند. فاطمه (س) در بخشی از این خطبه چنین می فرماید: «خدای تعالی، ایمان را وسیله تطهیر شما از شرک، نماز را برای جلوگیری از تکبر، روزه را برای به ثبوت رساندن مراتب اخلاص و حج را وسیله ای برای استوار ساختن بنیان دین، عدالت را سببی برای نزدیکی دل ها، جهاد را برای عزت و سر بلندی اسلام، صبر و بردباری را مایه استحقاق پاداش، امر به معروف را برای مصلحت حال عموم، نیکی به پدر و مادر را مسیری برای جلوگیری از خشم الهی و صله رحم را وسیله تأخیر افتادن مرگ و طول عمر قرار داد».
پای درس فاطمه (س):
«من دنیای دنیا پرستان را دوست ندارم.»
«از دنیای شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا و انفاق در راه خدا».
«بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم خو و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.»
«لذتی که از خدمت حضرت حق می برم، مرا از هر درخواستی باز داشته است. حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و والای خداوند باشم.»
«جهاد در راه خدا، مایه عزت و جاودانگی اسلام است.»
«در خدمت مادر باش، زیرا بهشت زیر پای مادران است.»
اشعار:
عالم صدف است و فاطمه گوهر اوست
گیتی عرض است و فاطمه جوهر اوست
در قدر و شرافتش همین بس که زخلق
احمد پدر است و مرتضی شوهر اوست
فواد کرمانی
حروف عشق را معناست زهرا
جهان را منشأ میناست زهرا
نمی گیرد خزان باغ علی
که رود سبز اعطیناست زهرا
ایوب پرندآور
ز سرا پرده عصمت گهری پیدا شد
که جهان روشن از آن گوهر بی همتا شد
خرما طرفه نسیمی که زانفاس خوشش
دامن خاک طرب خیز و طرب افزا شد
آفتابی ز شبستان رسالت بدمید
که چو خورشید جهان گیر و جهان آرا شد
در رحمت بگشودند و سراپای وجود
روشن از نور رخ فاطمه زهرا شد
گلشن عفت از او رونق و آرایش یافت
پایه عصمت از او محکم و پا برجا شد
مژده کاندر شب میلاد بتول عذرا
بر رخ خلق، در لطف و عنایت وا شد
قاسم رسا
انا لله و انا الیه راجعون رحلت مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیه ا لله العظمی فاضل لنکرانی را به عموم مسلمانان تسلیت می گوییم.